ارسالها: 258
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۴
اعتبار:
432
سپاسها: 0
4 سپاس گرفتهشده در 1 ارسال
به اینکه فهمیدم..
ادما خیلی فرق دارن با اون چیزی که به همه نشون میدن و حتی به زبون میارن..
کاشکی عینکی وجود داشت که ذات واقعی ادما رو نشون میداد..کاشکی
مشکل اینجاست
هرچه صبورتر میشوی
دنیا پروترمیشود..
ارسالها: 143
موضوعها: 16
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۵
اعتبار:
282
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
فهمیدم که پیش خیلیا نباید دردودل کرد
ﻣﻐــــــــﺮﻭﺭ ﻧﯿﺴﺘـــــﻢ ..…!!
ﻓﻘﻂ ﺩﻧﯿــــــﺎ ﺑﻬﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ
تـــــــﻮﺟﻪ ﺯﯾﺎﺩ
ﺑﯽتوﺟــــــــﻬﯽ میاره
ارسالها: 655
موضوعها: 206
تاریخ عضویت: تير ۱۳۹۴
اعتبار:
2,725
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
امروز که نه خیلی وقته که فهمیدم بعضیا چقد میتونن دو رو باشن ودیگران به سادگی گول اونا رو بخورن!
با اینکه ادعای خوب بودن میکنن!!!!
زندگی را خیلی جدی نگیر؛ هیچوقت زنده از دستش قسر در نخواهی رفت.
ارسالها: 133
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
اعتبار:
397
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
امروز فهمیدم که روزه بدون سحری آدمو از پا درمیاره. سحر خواب افتادم اه...
الانم دارم از حال میرم :(
مگر دل بستن همین نیست؟که دلت را به روی عالم و آدم ببندی؟ :)
ارسالها: 14,756
موضوعها: 5,168
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
13,861
سپاسها: 563
158 سپاس گرفتهشده در 36 ارسال
۲۷-۰۳-۹۵، ۰۹:۲۳ ب.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۲۷-۰۳-۹۵، ۰۹:۲۶ ب.ظ توسط نويد.)
امروز فهميدم كه آدمايى هستن وجودشون مشكل سازه
آدمايى هستن كه باعث ميشن ديده بقيه به اشتباه راجب آدم تغيير كنه و به حدى كه حتى شك كنى نحسن !
آمدن ' بودن ' شدن ' رفتن
ارسالها: 5,021
موضوعها: 341
تاریخ عضویت: بهمن ۱۳۹۲
اعتبار:
7,240
سپاسها: 2
46 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
امروز که هیچ .. توی همه ی امروز هایی که گذشتن و تبدیل به دیروز و دیروز ها شدن فهمیدم که زندگی تنهایی نمیشه و سخته ..
و من برای تنها بودن آفریده نشدم
و سعی میکنم اطرافیانم رو نه به خاطر پر کردن تنهاییم بلکه به خاطر اینکه دوستشون دارم نرنجونم
امیدوارم که موفق باشم ....
قلبم ایستاد.!
به تماشــای رفتنت...
ارسالها: 1,023
موضوعها: 9
تاریخ عضویت: دى ۱۳۹۴
اعتبار:
2,440
سپاسها: 0
22 سپاس گرفتهشده در 1 ارسال
امروز فهمیدم که خیلیا بی انصافا
و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت،غصه هم می گذرد،!آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند،لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
ارسالها: 2,213
موضوعها: 732
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
اعتبار:
5,879
سپاسها: 0
24 سپاس گرفتهشده در 5 ارسال
امروز فهمیدم که ستایش عوض بشو نیس که نیس
رمان های زیبای انجمن اثر نویسندگان توانا :
در عشق زنده باش | محمد رضا عباس زاده
رمان از نسل آفتاب|ثمین
رمان طلوع در سرزمین خدایان|الی نجفی
ارسالها: 327
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: تير ۱۳۹۵
اعتبار:
2,393
سپاسها: 0
5 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
امروز فهمیدم ..
هر چقدر خوب باشی و مهربون با همه دقیقا به همون اندازه بهت نامردی میکنن و جوابت میشه نیش و کنایه..
نمیفهمم که چرا هیچ کدوم از دوستام باهام رو راست نبودن و فقط منم که سعی در حفظ احتراماشون دارم..
فقط امروز فهمیدم به هر کس نباید با توجه به مهربونی و بخشندگی خودت محبت کنی..باید به اندازه ی شعور و معرفتش مایه بزاری..
یک مدت که سرد و پاچه گیر بودم احترامم به همون امدازه بیشتر بود و مهم نبود چه رفتاری داشته باشم باهام مهربون بودن ..اما الان کسی که محبت میکنه و اخرشم زیر بار حرفای سنگین له میشه منم..باید بشم همون سگ پاچه گیری که بودم..
تو یک رابطه همیشه باید یکی داغون بشه و غرورش خورد بشه و من اون شخص نیستم..
ما را به نیمه پر لیوان چه کار ¿?
این باقی سمیست که پیشتر خورده ام..
ارسالها: 1,371
موضوعها: 129
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
اعتبار:
2,476
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
امروز فهمیدم دارم با خودم بازی میکنم
♥خدایا،زندگی جوریه که انگار یه مادر میخواد هم برنه هم بگه گریه نکنـ! ♥