۱۲-۱۱-۹۶، ۱۱:۰۴ ق.ظ
هفته نامه کرگدن - نیما قاسمی: روایات و اشاراتی درباره عقل و جنون از فرهنگ و ادبیات صوفیه و فلسفه متفکران مسلمان تا آثار فیلسوفان غربی در عصر حاضر. این یادداشت را به دوستی تقدیم می کنم که همیشه از باب طنز و تمجید، او را «اژدها» خوانده ام و حقیقتا «آزادکرده خداست از امر و نهی»
یک؛ «شیخ ما گفت: یک شب جماعت خفته بودند و در خانقاه بست، و درهای شارستان بسته، ما با پیر بوالفضل بر سر صُفّه نشسته؛ سخنی می رفت و در معرفت مسئله ای مشکل شد.
لقمان را دیدیم که از بالای خانقاه درپرید و به بام بیرون شد. پیر بوالفضل گفت: یا باسعید! منزلت این مرد می بینی بر این درگاه!؟ گفتیم: ببینیم! گفت: اقتدا را نشاید!...» (اسرارالتوحید؛ فی مقامات شیخ ابی سعید، باب اول، صفحه 27)
لقمان سرخسی از «عقلای مجانین» هم عصر شیخ ابوسعید است و حکایات جالبی از او در حاشیه حکایات شیخ ابوسعید در اسرارالتوحید آمده است که حکایت کوتاه بالا فقط یکی از آن هاست. او در مسئله ای که برای شیخ ابوسعید جوان مشکل شده بود، پاسخی گفته و آن گاه چون آهویی گریزپای از معرکه به در رفته است. پیر بوالفضل که در مجلس حاضر بوده و گویا قادر به عرضه پاسخ روشنی نبوده، مراد ابوسعید، یعنی استاد بزرگ معنوی او بوده است.
مطابق با داستان، ابوالفضل هم از دانش لقمان شگفت زده شده اما بلافاصله به رهجوی تحت نظر خود (یعنی ابوسعید) یادآوری کرده که با این همه، لقمان، شایسته رهبری نیست و نباید الگوی یک سالک در مسیر معنوی قرار گیرد. عقلای مجانین در فرهنگ گذشته ما، تیپی اجتماعی بودند که از هنجارهای مرسوم جامعه پیروی نمی کردند.
همین لقمان به توصیف شیخ ابوسعید، «آزادکرده خداست از امر و نهی»؛ که یعنی او به حکم خداوند، از هنجارهای مرسوم اجتماعی، خلاص و از هفت دولت آزاد است! این تیپ اجتماعی را غیر از دیوانگان و مجرمان می شمردند؛ چرا که معتقد بودند دیوانگی آن ها و هنجارگریزی شان از خردِ بسیار بالاتر آن ها سرچشمه می گیرد!
یکی از پژوهش های خوب در خصوص این تیپ اجتماعی توسط نصرالله پورجوادی در مجله معارف (دوره چهارم، شماره دوم، 1366) منتشر شده است با عنوان «تحلیلی از مفاهیم عقل و جنون در «عقلاء مجانین»».
بنای آرامگاه بابا لقمان سرخس
ایشان در مقدمه توضیح می دهد که برای ما روشن است که عقل و جنون متضاد یکدیگرند و بنابراین تعبیر «عقلای مجانین» غریب و نامانوس می نماید؛ اما در گذشته این دو مفهوم در این ترکیب کنار هم می نشستند و به یک جماعت به خصوصی اشاره می کردند و این غریب می نمود. مقاله ایشان می خواهد نشان دهد که قدمای ما چگونه می توانسته اند چنین ترکیبی بسازند یا از آن مهم تر، تیپی اجتماعی خلق کنند که حسب الادعا، دیوانه است اما از خرد زیاد!
در بخش دوم مقاله، پورجوادی حکایتی نقل می کند که از ابوالحسین نوری، یکی از مشایخ صوفیه پرسیدند: «الله را به چه شناختی؟ در پاسخ گفت: به الله! چون پرسیدند: پس عقل چیست؟ نوری در جواب گفت: عاجزی است؛ راه ننماید مگر بر عاجز.» پورجوادی در ادامه می نویسد: «این سوال و جواب کوتاه، لبّ همه نزاع هایی است که بعدا در میان صوفیه و عرفا از یکسو و فلاسفه و پیروان تفکر فلسفی از سوی دیگر در عالم اسلام برپا شد و کم و بیش تاکنون هم ادامه دارد.» (ص 211)
حکایتی که در ابتدا آوردم از این حیث برای من جالب است که نشان می دهد مشایخ صوفی از پیر بوالفضل، استاد شیخ ابوسعید گرفته تا همین شیخ ابوالحسین نوری، همگی عقل گریز و بلکه عقل ستیز بوده اند؛ اما در عین حال، میان خود و جماعت موسوم به «عقلای مجانین» مرزبندی داشتند و آن ها را شایسته متابعت و پیروی نمی شمردند.
این نشان می دهد که عقل گریزی صوفیه، دست کم از منظر خود آن ها، جایی حد می خورد و متوقف می شد. شاید بتوان تعبیر کرد که حدّ آن را هنجارهای عمومی جامعه تعیین می کرد؛ هنجارهایی که قبول می کردند برای حفظ حداقلی از نظم اجتماعی، مراعات آن ها لازم است و به هر حال، دعوت مردم به بی اعتنایی به آن هنجارها، به صلاح نیست.
فرشته به سبک نقاشی ایرانی متعلق به کتاب ابوسعید ابوالخیر
در همین اسرارالتوحید از قول شیخ ابوسعید آمده است که سالک راه توحید، در طی منازل سلوک معنوی، به منزلی خواهدرسید که از ناحیه مردم به دیوانگی متهم خواهدشد. با این حال، این منزلی از منازل سلوک صوفیانه است که زمان آن می گذرد و صوفیه، قصدی نداشتند که نماد تمام عیار دیوانگی محسوب شوند، حتی از خرد زیاد! شاید به این علت ساده که اغلب آن ها اعتبار اجتماعی و سیاسی را می خواستند؛ اما کسانی مانند لقمان، حتی به اعتبار اجتماعی و سیاسی هم بی اعتنا بودند و به راه به شدت فردگرایانه خود می رفتند.
دو؛ حکایت بند قبل، اختلاف میان مشرب صوفیه و عقلای مجانین را معلوم می کند؛ اما از آن مشهورتر و پرجدال تر، اختلاف میان همین صوفیه با فیلسوفان فرهنگ ماست. اگر مطابق با رای مولوی، پای استدلالیان چوبین است و مطابق با نظر نوری، عقل، عصای دست عاجزان است، فیلسوفان ما تحت تاثیر سنت فلسفی افلاطونی و ارسطویی که سوغات آشنایی با یونان بود، تلاش می کردند جایی در خور برای عقل باز کنند تا همه چیز احاله به کشف و شهود غیرمتعین و پا در هوای مدعیان عرفان و تصوف نشود.
در جدال میان عقل و جنون، آن ها خیلی بیشتر از صوفیه، هوادار عقل بودند و نه تنها عقلای مجانین- که معلوم الحال تلقی می شدند- بلکه خود صوفیه را هم به جهت نکوهش عقل و عقلانیت می نکوهیده اند. آرامش دوستدار در اثر مشهور خود «امتناع تفکر»، در جست و جوی علل ضعف تفکر و به ویژه تفکر عقلانی در فرهنگ ما، جملاتی از ابن سینا نقل می کند تا نشان دهد که دفاع فیلسوفان ما از تفکر عقلانی بسیار ضعیف و گاهی حتی نوعی خودزنی بوده است!
آرامگاه ابوسعید ابوالخیر
مطابق با نقل دوستدار، ابن سینا در بخش الهیات «دانشنامه علایی»، با استناد به آیات قرآن می گوید خداوند نه فقط خالق، بلکه همچنان «هادی» است؛ نه فقط موجودات را خلق کرده، بلکه پیشاپیش اسباب هدایت و رهنمایی آن ها را هم فراهم کرده و در دسترس قرار داده است.
دوستدار می گوید واضح است که اقتضای پارسایی و پرهیزکاری، پیروی کردن از همین رهنمودهای الهی است؛ اما همین واقعیت، پُرسایی و پرسندگی را سخت محدود می کند و تنها زمانی مجاز می شمارد که جزمیات (پارادایم ها) مسلم انگاشته شود و پرسش تنها با فرمولاسیونی که فتنه برنینگیزد و به اصلاح شُبهه ای را موجب نشود، قابل قبول و قابل تحمل است. فرهنگ سنتی ما، بنا به بحث مفصلی که دوستدار می کند، شکل طرح سوال و آداب آن را پیشاپیش تعیین می کند تا پاسخ هم چیزی جز تایید مستقیم یا غیرمستقیم همان جزمیات مسلم انگاشته شده نباشد.
ابن سینا که نزد ما چهره ای محترم و فیلسوف بزرگی است، با یادآوری آن که تکوین و تشریع به هم بسته است، در حقیقت آب به آسیاب همان عارفانی می ریزد که عقل را زائد می انگاشتند و اگر نه زائد، شایسته عده ای عاجز قلمداد می کردند. اگر رهنمودها از ناحیه پروردگار پیشاپیش موجود است، پس عقل هم در بهترین حالت باید چاکر و مخلص باشد و زیاده نپرسد و به ویژه داخل چهارچوب بپرسد.
دانشنامه علایی
برای هر دردی دو درمان است:
سکوت و زمان
سکوت و زمان