سلام خواستم یه حسی که مدت هاست همراهمه با شما حرف بزنم امیدوارم راهنماییم کنید ...
فهمیدم اینکه رمان نوشتن من یه کار مضحک و توخالیست .....
برای کی دارم مینویسم ؟
تا کی برای دلم برای دلم بکنم ؟
خسته شدم ....... اولین بار پارسال شروع کردم که باعث خندیدن برخی آدما شد ....
باز ادامه دادم رفع رجوع کردم و توی قبرستون ذهنم دفنش کردم ....
نوشتم و باز نوشتم ولی هیچ کس رمانمو نمیخوند ....
دلم گرفته بود ....
وقتی میدیدم برای یه پست معمولی و گاه مسخره هزاران تشکر میخوره دلم شکست ....
حس کردم اخه چرا من نه ؟
چرا کتاب من نه ؟
چرا باید همیشه فکر کنم رمانم مضخرفه ؟
چرا باید بعد از اون همه زحمت برای سومه کور هیچ کس حتی بهم یه جمله کوتاه بگه ؟
..... بد نبود .....
بخدا به همینم راضی بودم .....
یعنی اون همه زحمات من ارزش این جمله رو هم نداشت ؟
یا اون همه زحمت که برای رمانای دیگه ام کشیدم که از دم توی سایتی که نوشته بودم بی دلیل حذف شه ؟
بغض دارم ....
شاید کار نویسندگی رو بزارم کنار ......
شاید واقعا کتابام در دید بعضیا مسخره و کودکانه باشه ......
مرسی که به حرفام گوش کردید .............
الان چشمام پر اشکه و گلوم خفه از بغض ..........
فهمیدم اینکه رمان نوشتن من یه کار مضحک و توخالیست .....
برای کی دارم مینویسم ؟
تا کی برای دلم برای دلم بکنم ؟
خسته شدم ....... اولین بار پارسال شروع کردم که باعث خندیدن برخی آدما شد ....
باز ادامه دادم رفع رجوع کردم و توی قبرستون ذهنم دفنش کردم ....
نوشتم و باز نوشتم ولی هیچ کس رمانمو نمیخوند ....
دلم گرفته بود ....
وقتی میدیدم برای یه پست معمولی و گاه مسخره هزاران تشکر میخوره دلم شکست ....
حس کردم اخه چرا من نه ؟
چرا کتاب من نه ؟
چرا باید همیشه فکر کنم رمانم مضخرفه ؟
چرا باید بعد از اون همه زحمت برای سومه کور هیچ کس حتی بهم یه جمله کوتاه بگه ؟
..... بد نبود .....
بخدا به همینم راضی بودم .....
یعنی اون همه زحمات من ارزش این جمله رو هم نداشت ؟
یا اون همه زحمت که برای رمانای دیگه ام کشیدم که از دم توی سایتی که نوشته بودم بی دلیل حذف شه ؟
بغض دارم ....
شاید کار نویسندگی رو بزارم کنار ......
شاید واقعا کتابام در دید بعضیا مسخره و کودکانه باشه ......
مرسی که به حرفام گوش کردید .............
الان چشمام پر اشکه و گلوم خفه از بغض ..........
zed bazi is my life