امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
زندگی نامه بیژن ارژن
#1
Star 
[عکس: 223601951_PhotoL.jpg]
بیژن ارژن در 9 دی ماه 1348 در کرمانشاه متولد شد، و دارای دیپلم تجربی است؛ تا 3 سالگی در شهرستان سراب ساکن بوده و مدتی را نیز در شهرستان سرپل ذهاب زندگی کرده است و پس از آن از سال 1355 تاکنون در کرمانشاه ساکن می باشد ؛ اولین تجربیات ادبی او مربوط به دوران دوم راهنمایی او است ، اما به‌طورجدی در مقطع اول دبیرستان به نوشتن پرداخت . آقای سیدحسن حسینی یکی از اولین کارهای او که مجموعه‌ای از چند رباعی بود را از ایشان گرفته و آقای قیصر امین‌پور آنها را در مجله سروش چاپ کرد...


اولین کتاب او یک دفتر رباعی به نام «پیراهنی از آه برایت دارم» است که در سال 1374 در انتشارات باغ ابریشم به چاپ رسیده است. او با گروههای متعددی همچون «حوزه هنری»، «ارشاد اسلامی»، «واحد فرهنگی بنیاد شهید» همکاری داشته است. و معتقد است که موفقیت یک شاعر در تأثیرگذاری‌اش بر شاعران جوان دیگر است.

آثار :

رنگ انار (مجموعه‌ای از رباعی و غزل)

آثار در دست چاپ :

بی‌هم شدگان (مجموعه رباعی)

بیژن ارژن به‌ زعم بسیاری صاحب‌نظران در میان کسانی که چنین تلاشی در یک دهه‌ اخیر ورزیده‌اند، بیش از سایرین موفق بوده است. برخی از رباعیات او لایق عنوان «بداعت» است، عنوانی که در شعر سال‌های اخیر با کمال تأسف کمتر شعری را سزاوار آن می‌یابیم.

نمونه ای از رباعیات :

- خشت اول، حدیث با هم بودن
خشت آخر، دو دوست با هم دشمن

تصویر تو خشت خام باران‌زده‌ای است
بر سینه ‌ی دیوار ترک‌خورده‌ی من

- پشت سخنت شنیده‌ای پنهان است
مروارید سپیده‌ای پنهان است

هرچند دو بیت بیشتر نتوانم
در هر بیتی قصیده‌ای پنهان است

- بطری‌ها، چوب‌پنبه‌هاشان در گوش
لیوان‌ها با دهان خواهش خاموش

بطری شکسته ناگهانِ انگور
لیوان شکسته گربه‌ی بازیگوش


- عاشق شده ای, خیال پرداخته ای
دنیای بدی برای خود ساخته ای

آن گونه که فکر می کنی نیست رفیق!
آدم ها را هنوز نشناخته ای

- نقطه,کلمه,جای خودش را دارد
در هرجا معنای خودش را دارد

دنیای من و تو مثل هم نیست رفیق!
هر آدم, دنیای خودش را دارد


- این عالم, مثل عالم اول نیست
غم هست ولی مثل غم اول نیست

این آن سیبی نیست که باید باشد
آدم هم دیگر آدم اول نیست


- آدم از چوب, سنگ یا آهن نیست
تنها کفش و کلاه و پیراهن نیست

بعد از یک عمر زندگی دانستم
این دنیا جای زندگی کردن نیست


- بی هم شدگانیم که پیدا هستیم
پنهان شدگان خواب و رویا هستیم

در دنیای چقدرها از هم دور
آدم های چه قدر تنها هستیم



*******************
گفتند فقط مترسک و چوبی بود
چوبی که فقط حکایت خوبی بود
باد آمد و دکمه ی مترسک وا شد
بر سینه ی او مسیح مصلوبی بود


می خواهی از این کلبه تارم بروی
این گونه غریب از کنارم بروي
یک لقمه نان هست که با هم بخوریم
امشب به خدا نمی گذارم بروی


بيچاره تر از عالم و آدم هستيم
ماتم زده اي مثل محرّم هستيم
نه گندمي و نه يار گندم گوني
ما هم دلمان خوش است آدم هستيم


هر روز سراغ دردسر مي گردم
با عشق به دنبال خطر مي گردم
گفتي كه برو،چشم، ولي چون خورشيد
شب مي روم و سپيده بر مي گردم


با سوز و گداز هم نمي ارزي شعر
با عشوه و ناز هم نمي ارزي شعر
من هرچه تو را رديف كردم،ديدم
يك تره پياز هم نمي ارزي شعر


خشت اول، حدیث با هم بودن
خشت آخر، دو دوست با هم دشمن
تصویر تو خشت خام باران زده ای است
بر سینه ی دیوار ترک خورده ی من


پشت سخنت شنیده ای پنهان است
مروارید سپیده ای پنهان است
هرچند دو بیت بیشتر نتوانم
در هر بیتی قصیده ای پنهان است


بطریها، چوب پنبه هاشان در گوش
لیوانها با دهان خواهش خاموش
بطری شکسته ناگهانِ انگور
لیوان شکسته گربه ی بازیگوش

ای اسبِ سپید پیر! کی گاه تو بود؟
ای بخت سپید کی به دلخواه تو بود؟
از آن همه سنگِ آسیا گرداندن
سهم تو همین توبره ی کاه تو بود

حرفی جان از بادکنک می گیرد
گفتیم اگر بادکنک بپذیرد
بر گردن هر بادکنک یک گره است
که باز شود بادکنک می میرد

حرفی است که گفتنش پشیمان شده است
روی از همه پوشیدن و پنهان شدن است
بی روی تو روسیاه عالم شده ایم
این آخر آفتابگردان شدن است

هی برگ به برگ یادها می آیند
باداها و مبادها میآیند
تنها گره روسری ات میداند
کی آن همه گردبادها میآیند


نیزار شکسته جای پای صیاد
هر نی که شکست، شد دهان فریاد
از نیزاران چشمهایت پر زد
مرغابی خواب، خوابت آشفته مباد


هر شب من و ماهتاب پشت شیشه
خواب از تو خیال، خواب پشت شیشه
گلدان سیاه کاکتوسم ای دوست
دلبسته به آفتاب پشت شیشه


در خانه نشسته بود و هی پا میزد
پا میزد و پا میزد و درجا میزد
دیوانه که با دوچرخه ی بی چرخش
هر شب در خانه ی شما را میزد


دیوار شب است ریخته بر دوشت
دیوار که شد غبار آن تنپوشت
خرگوشستان بود که خواب من بود
آن دره ی مه گرفته ی آغوشت


دیوار کجاست سر به سر آوار است
آواره ی دشتهای بم بسیار است
با این که تمام سقف ها ریخته اند
عکس مولا هنوز بر دیوار است


ای کاش که این در به کلیدی برسد
با سردی دی سبزه ی عیدی برسد
این جمعه سیاه بود و آن جمعه سیاه
ای کاش که جمعه سپیدی برسد

این شاخه ی خرماست که شیون کرده
آتش بر هر خرابه روشن کرده
خرمای مضافتی بم یک عمر است
این زلزله را سیاه بر تن کرده


همسایه غمی نیست بدین پایه رسد
هرجا که غمی، خوار و سبک مایه رسد
کی میداند کیست که اینجا خفته است
همسایه مگر به داد همسایه رسد


چسبیده دلی به سینه ی دیواری
افتاده به گردن ی طناب داری
آدم نشدی و رفتی و پشت سرت
گندمزاری خشک، که ته سیـ ـگاری...


كي مي شود بيايي و نيلوفر آوري
گل هاي رنگ رنگ صفا گستر آوري
باران شوي، بهار شوي، غنچه غنچه گل
لب وا كني گلاب خوش قمصر آوري
خاكستري بريزي ج نگل بپا كني
بيد و چنار و سرور ز خاكستر آوري
هر برگ از نگاه تو ديواني از بهار
با هر بهار معجزه اي ديگر آوري
جاي ني اي كه تلخي هجران بيان كند
لب واكني به گفتن ني شكر آوري
ني شكني به مردي، پايش قلم كني
در جوهرش نشاني و بر دفتر آوري
بنويسي آنچنان كه پيامبر نوشته بودي
نام شريف خويش هم ازآخر آوري
كي مي شود بيايي و آخر زمان شود
كار هزار ساله ي ما را برآوري
خدایا!
کودکان گل فروش را می بینی؟!
مردان خانه به دوش،
دخترکان تن- فروش،
مادران سیاه پوش،
کاسبان دین فروش،
محراب های فرش پوش،
پدران کلیه فروش،
زبان های عشق فروش،
انسانهای آدم فروش،
همه رامی بینی؟!
می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم،
دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد رفیق…!!!.zaps.
پاسخ
سپاس شده توسط: مرد آریایی


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  همسر بیژن؛ یک زندگی و یک مرگ خیلی خاص صنم بانو 2 169 ۲۷-۱۱-۹۹، ۱۱:۱۳ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  زندگی و زمانه «بهومیل هرابال»، نویسنده بلندآوازه چِک صنم بانو 5 206 ۰۸-۱۲-۹۶، ۱۱:۰۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  گفت و گو با «علی‌اشرف درویشیان» درباره زندگی و ادبیات صنم بانو 2 202 ۰۶-۱۱-۹۶، ۱۰:۰۰ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان