ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
محبوبه شب
وقتی شب پاشو تو باغها میزاره
نفس گلها می گیره
وقتی تاریکی از آسمون می باره
دل غنچه ها می میره
وقتی ظلمت نفس گلها رو بسته
گل محبوبه شب بیدار نشسته
دل به تاریکی و ظلم شب نمی ده
جون که عطرش تا ته باغها رسید
اگه محبوبه رو تو گلدون بذارن
همه اطرافشو خار و خس بکارند
اگه ديوار بکشند دور وجودش
اگه تهمت بزنند به تار و پودش
عطر محبوبه ي شب پشت هر ديوار سنگي راه داره ....
گل محبوبه ي شب توي قلب غنچه ها پناه داره...
شبها که گلها تو تاریکی نشستن
همه از وحشت شب چشمها رو بستن
تنشون ملرزه از ترس سیاهی
گل محبوبه تو واسشون پناهی
عطر محبوبه ي شب پشت هر ديوار سنگي راه داره ....
گل محبوبه ي شب توي قلب غنچه ها پناه داره...
عطر محبوبه ي شب پشت هر ديوار سنگي راه داره ....
گل محبوبه ي شب توي قلب غنچه ها پناه داره...
عطر محبوبه ي شب پشت هر ديوار سنگي راه داره ....
گل محبوبه ي شب توي قلب غنچه ها پناه داره...
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
هنوز
من اگه هنوز میخونم واسه خاطره دل توست
شعر من صدای غم نیست هم صدای حسرت
توست
عزیزم اگه خزونم واست از بهار میخونم
تو رو تنها نمیذارم گرچه تنها جا میمونم
اگه تو شبای سردت با خودت تنها میشینی
من برات میخونم از عشق تا که فردا رو ببینی
اگه هم صدای اشکی واسه آرزوی بر باد
من برات میخونم ای گل نو بهارو نبر از یاد
همه دلخوشیم به اینه که تو یادت موندگارم
گر چه عمریه تو این دشت یه خزونه بی بهارم
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
ياد من باش
رفتيُ خاطره های تو نشسته تو خيالم!
بی تو من اسير دست آرزوهای محالم!
ياد من نبودی اما، من به ياد تو شكستم!
غير تو که دوری از من ، دل به هيچ کسی نبستم!
هم ترانه! ياد من باش!
بی بهانه ياد من باش
وقت بيداريِ مهتاب،
عاشقانه ياد من باش!
اگه باشی با نگاهت، ميشه از حادثه رد شد!
ميشه تو آتيش عشقت، گُر گرفتنُ بلد شد!
اگه دوری، اگه نيستی، نفس فرياد من باش!
تا ابد، تا تهِ دنيا، تا هميشه ياد من باش!
هم ترانه! ياد من باش!
بی بهانه ياد من باش!
وقت بيداريِ مهتاب،
عاشقانه ياد من باش!
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
حکایت
با تو، حكايتي دگراين دل ما بسر كند
شب سياه قصه ، را هواي تو سحر كند
باور ما نميشود ، در سر ما نميرود
از گذر سينه ما يار دگر گذر كند
شكوه بسي شنيده ام از دل درد كشيده ام
كور شوم جز تو اگر زمزمه اي دگر كند
چاره كار ما تويي ، ياور و يار ما تويي
توبه نميكند اثر ، مرگ مگر اثر كند
مجرم آزاده منم ، تن به جزا داده منم
قاضي درگاه تويي ، حكم سحر گاه تويي
با تو حكايتي دگر ، اين دل ما بسر كند
شب سياه قصه را ، هواي تو سحر كند
باور ما نميشود ، در سر ما نميرود
از گذر سينه ما يار دگر گذر كند
شكوه بسي شنيده ام از دل درد كشيده ام
كور شوم جز تو اگر زمزمه اي دگر كند
مقصد و مقصودم تويي ، عشقم و معبودم تويي
از تو حذر نميكنم ، سايه مگر سفر كند
چاره كار ما تويي ، ياور و يار ما تويي
توبه نميكند اثر ، مرگ مگر اثر كند
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
پرنده های قفسی
پرنده هاي قفسي عادت دارن به بيکسي
عمرشون بي هم نفس کز ميکنن کنج قفس
نميدونن سفر چيه
عاشق دربه در کيه
هر کي بريزه شادونه فکر ميکنن خداشونه
يه عمره بي حبيبن
با آسمون غريبن
اين همه نعمت اما هميشه بي نصيبن
چميدونن به چي ميگن ستاره
چميدونن دنيا کيا بهاره
چميدونن عاشق ميشه چه آسون پرنده زير بارون
تو آسمون نديدن خورشيد چه نوري داره
چشمه ي کوه مشرق چه راه دوري داره
قفس به اين بزرگي کاشکي پرنده بودم
مهم نبود پريدن ولي برنده بودم
فرقي نداره وقتي ندوني و نبيني
غصت ميگيره وقتي ميدوني و ميبيني
غصت ميگيره وقتي ميدوني و ميبيني
چميدونن به چي ميگن ستاره
چميدونن دنيا کيا بهاره
چميدونن عاشق ميشه چه آسون پرنده زير بارون
پرنده هاي قفسي عادت دارن به بيکسي
عمرشون بي هم نفس کز ميکنن کنج قفس
نميدونن سفر چيه
عاشق دربه در کيه
هر کي بريزه شادونه فکر ميکنن خداشونه
يه عمره بي حبيبن
با آسمون غريبن
اين همه نعمت اما هميشه بي نصيبن
چميدونن به چي ميگن ستاره
چميدونن دنيا کيا بهاره
چميدونن عاشق ميشه چه آسون پرنده زير بارون
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
از عشق تو
اگه از عشق ميشه قصه نوشت
ميشه از عشق تو گفت
ميشه با ستاره هاي چشم تو
مغرب نو مشرق نو برپا کرد
ميشه از برق نگات
خورشيد و خاکستر کرد
ميشه از گندمياي سر زلفت
يه عالم شعر نوشت
آره
از عشق تو ديوونگي هم عالميه
آره از عشق تو مردن داره
ميشه از عشق تو مرد و
ديگه از دست همه راحت شد
ميشه از عشق تو مرد و
ديگه از دست تو هم راحت شد
آره
از عشق تو ديوونگي هم عالميه
اگر از عشق ميشه قصه نوشت
ميشه از عشق تو گفت
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
هر دوی ما
گر حال تو هم چون
منه آشفته خراب است
گر خواهش دلهای منو تو
بی حساب است
ای وای به حال هر دوی ما
ای وای به حال هر دوی ما
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
شکایت
سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره
خودش گیر گرفتار
همون بهتر که ساکت باشه این دل
جدا از این ضوابط باشه این دل
از این بد تر نشه رسوایی ما
که تنها تر نشه تنهایی ما
که کاره ما گذشته از شکایت
هنوز هم بایبندیم در رفاقت
میریزه تو خودش دل غصه هاشو
آخه هیچ کس نمیخواد قصه ها شو
کسی جرمی نکرده گر بما این روز ها عشقی نمیورزه
بها یی داشت این دل بیشتر ها که در این روزا نمی ارزه
سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
بچه ها
و چه این جمله به فکر همگی افتاده
بچه ها را چه کنیم
بچه ها می رقص ند
بچه ها می خوانند
این طرقیست که در خاطرشان می ماند
ای فلانی دو سه خطی بنویس
ساده تر رنگی تر در پی قافیه و وازه نباش
سوزه ی امروزی بگذر از دل سوزی
ل له ها یی همه دل سوزتر از مادرشان
بیخیال از غم فردایی و از عاقبت و اخرشان
من هنوز معتقدم میشود عشق به انها اموخت
میشود در بدر وازه بازار نبود
میتوان تقدیم کرد
و پشیزی به پشیزی نفروخت
میتوان عشق به انها اموخت
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
اون روزها
اون روزا ما دلی داشتیم
واسه بردن جونی داشتیم
واسه مردن کسی بودیم
کاری داشتیم
پاییز و بهاری داشتیم
تو سرا ما سری داشتیم
عشقی و دلبری داشتیم
اون روزا ما دلی داشتیم
واسه بردن جونی داشتیم
واسه مردن کسی بودیم
کاری داشتیم
پاییز و بهاری داشتیم
تو سرا ما سری داشتیم
عشقی و دلبری داشتیم
کسی آمد که حرف عشق را با ما زد
دل ترسوی ما هم دل به دریا زد
به یک دریای توفانی
دل ما رفته مهمانی
چه دور ساحلش
از دور پیدا نیست
یک عمری راه و در قدرت ما نیست
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همونجاست
به امیدی که ساحل داره این دریا
به امیدی که آروم میشه تا فردا
به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره
به عشقی که نمیبینی شباشو بی ستاره
دل ما رفته مهمانی
به یک دریای طوفانی
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همونجاست
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي