ارسالها: 3,545
موضوعها: 516
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
6,481
سپاسها: 0
82 سپاس گرفتهشده در 4 ارسال
سلام به ثمین بانو جان
باسپاس بسیار بابت طرح و اجرای یه مسابقه داغ دیگه!!
من یه سوال دارم :
با اجرای مسابقه به این صورت ، آیا همه ما بی طرفانه هنگام رای دادن و منصفانه رای خواهیم داد؟!
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
ارسالها: 101,896
موضوعها: 13,760
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
24,167
سپاسها: 28895
33223 سپاس گرفتهشده در 19318 ارسال
۰۱-۰۷-۹۵، ۱۲:۰۲ ب.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۰۱-۰۷-۹۵، ۱۲:۰۲ ب.ظ توسط sadaf.)
تاپیک برو بالا
حرف دل دانش آموزان تو این روزا
«مدرسه»
یه پاییز زردو
زمستون سردو
یه کلاس تنگو
یه درس مشنگو
غم جمعه عصرو
مشقا مونده رو دستو
یه دنیا سوالو
رو دستم گذاشتی
کتابی دروغو
تکالیف بوقو
یه درس عمیقو
یه هفته دریغو
یه مغز مریضو
یه کوییز ریزو
یه دنیا محالو
تو سینم گذاشتی
تابستون کجایی ؟ دقیقا کجایی؟
کجایی تو بی من , تو بی من کجایی؟
تعطیلات کجایی؟ دقیقا کجایی؟
کجایی تو بی من , تو بی من کجایی؟
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه
ارسالها: 6
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۵
اعتبار:
216
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
یک مهر معلم ادبیات به بچه ها گفت: خب بچه ها می خواهیم درس های پارسال دوره کنیم. خوب پسرم شما بگو. شاعر این شعر کیه؟
« سعدیا! مرد نکو نام نمیرد هرگز»
- خانم اجازه یک راهنمایی می کنید؟
- اسم شاعر توی شعر هست.
- آهان! فهمیدم. جواد نکونامه!!!
نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است.
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست.
جرأتم می بخشد.
روشنم می دارد.
نیما یوشیج
ارسالها: 327
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: تير ۱۳۹۵
اعتبار:
2,393
سپاسها: 0
5 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
۰۱-۰۷-۹۵، ۱۰:۳۱ ب.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۰۱-۰۷-۹۵، ۱۰:۳۴ ب.ظ توسط hananee.)
چقدر دلگیر است غروب ۳۱ شهریور ..
حتی دلگیر تر از هسته قرمه سبزی در لقمه ی اخر و نخوردن ته دیگ ماکارونی ..
چقدر درد اور است لباس های فرم تمیز و اتو کشیده که نشانه ی شروع مدرسه هاست..
کتاب های جلد شده و تنها جمله ی که عجیب نمک روی زخم هایمان میپاشد :
( شب زود بخواب .. فردا باید ساعت شیش بیدار شی ..)
و انجاست که دلت عجیییییب هوای بیدار ماندن های شبانه را میکند و اروزو میکنی به حیوانی مانند جغد تبیدل شوی ..
نمیفهمی چگونه سه ماه میگذرد و به زودی شروع میشود ماه مهر و بازهم بوی گندش که تمام شهر را فرا گرفته ..
دلت خواب های طولانی میخواهد و تنها میتوانی به ان فکر کنی ..ان هم در ارزوهایت ..
چشمهایتان را میبندید و به این فکر میکنید که برگه اخرین امتحان را میدهید و وقتی به خود می اید بر زمین افتاده اید و بازهم ۳۱ شهریور است .. روزی که دست کمی از ۱۳ فروردین ندارد ..
خلاصه من دلم طلسمی میخواهد که زودی برگردم به اولش .. اول اولش .. و انجاست که از خدا یک دستگاه منجمد کننده میخواهم و روز ها را منجمد میکنم..
وااای که وقتی یاد حمل ظرف غذا ها میوفتم ماتم میگیرم... هر روز کول بار سنگین و سخت تر از همه بیدار شدن های مداوم..و پنجشنبه های که میخواستند از ما بگیرندش ..اه خدا .. یکم از شاددددی تابستان میخواهم ... ای کاش دو دیو سیاه (معاون ها ) ناپدید شوند و معلم ریاضی را گروگان بگیرند و معلم تاریخ به ۲۰ قرن پیش برگردد و معلم علوم توسط باکتری ها تجزیه شود و معلم دینی توسط خدا به سوسک تبدیل شود ..و معلم سبک زندگی دعواش شود و بیوفتد زندان ..و معلم املا به دار کلمات اویخته شود ..
خلاصه ..خدا میشود کاری برایم انجام دهی ؟؟؟؟
قول میدهم تمام اعمال دینی را انجام دهم ولی تو جان من تابستان را بگردان .. فقط همین
پایان..
میدونم متنم زیاد طنز نبود .. ولی باز بهتر از این بود که تاپیک به این جالبی خالی بمونه ..
راستی .. من قصد توهین به هیچ یک از معلم های عزیز کشورمونو ندارم و اینم فقط طنز و برای مزاحه..
ما را به نیمه پر لیوان چه کار ¿?
این باقی سمیست که پیشتر خورده ام..
ارسالها: 3,545
موضوعها: 516
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
6,481
سپاسها: 0
82 سپاس گرفتهشده در 4 ارسال
“برخیز و مخور غم جهان گذران”
“بنشین و دمی به شادمانی گذران”
.
.
.
.
.
اتفاق خاصی نیافتاده !
معلم ورزش نیومده بود
معلم ادبیات داره بشین پاشو میده!!!
[size=xxx-large]#####[/size]
تابستان خود را چگونه گذراندید؟
به نام خدا
کنار پریز زیر شارژر!!!!
کم بود نه؟! خب بیشتر از این نداشتم!!
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
ارسالها: 1,023
موضوعها: 9
تاریخ عضویت: دى ۱۳۹۴
اعتبار:
2,440
سپاسها: 0
22 سپاس گرفتهشده در 1 ارسال
من دانش اموز نیستم ..ترم اخر دانشگام هیچی به ذهنم نرسید ...ولی این شعر چندی پیش دیدم که بسی به دوران مدرسه من می خورد ...گفتم بزارم ریاضی فیزیکا هم حالشو ببرن ....اگم نخواستین تو مسابقه نزارین چون مال خودم نیست ...من طبع طنز ندارم..
باز هم خواب ریاضی دیده ام خواب خطهای وازی دیده ام خواب دیدم می خوانم ایگرگ زگوند خنجر دیفرانسیل هم گشته کند از سر هر جای گشتی میپرم دامن هر اتحادی می درم
دست و پای بازه ها را بسته ام از کمند منحنی ها رسته ام شیب هر خط را به تندی می دوم گوش هر ایگرگ و شئ را می جوم گاه در زندان قدر مطلقم گاه اسیر زلف حد و مشتقم
گاه خط ها را موازی می کنم با توانها نقطه ها بازی می کنم لشگری تمرین دارم بی شمار تیمی از فرمول دارم در کنار ناگهان دیدم توابع مرده
اند پاره خط نقطه ها پژمرده اند کاروان جذر ها کوچیده است استخان کسرها پوسیده است
از لگ و بسط و نپر آثار نیست ردپایی از خط و بردار نیست هیچکس را زین مصیبت غم نبود صفر صفرم هم دگر مبهم نبود آری آری خواب افسون می کند عقده را از سینه بیرون می کند
مردم از این ایکس و ایگرگ داد داد روز های بی ریاضی یاد باد.
و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت،غصه هم می گذرد،!آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند،لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز