ایران رمان

نسخه‌ی کامل: [color=#ff0000]رقص[/color] در رویا|راحله نیاز
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
سرگردانی...


لبریز سرگردانی ام...
نمی دانم چرا تقدیر...
من و تو را...
به یک بازی دعوت کرد...
تو می دانی؟!!
سکوت


دنباله ی سکوتم را بگیر و بیا
می بینی که در تمام
کوچه پس کوچه های خلوت سکوتم
نام زیبای تو
نقش بسته و طنین انداز شده
یادت

یاد تو،هرلحظه در ذهنم باقی است و
در دگ هایم جاری
و روشنگر شب های تار من است
باشد که در مرز تنهایی
تو را بیابم
وبا تو هم سفر شوم
حدیث نگاه تو

حدیث نگاهت را
برای دریا گفتم
لحظه ای ساکت ماند
و بعد...
همه چیز را ویران کرد
گوش خدا

در ساحل آرزوهایم
بودنت را
زمزمه می کنم شاید که دریا
آرزویم را
به گوش خدا برساند
دیر است

تو می آیی
و می دانی که چشم انتظار حس غریبی است
اما کمی دیر...
مرا،سرد و بی روح
در شوره زار زمان می یابی
شاید آن لحظه
برایت یک حسرت برجای بماند
حسرت این که چرا،مرا منتظر گذاشتی!!
سپید

ای بهار سبز زندگی
سپیدی و نور را
تو برایم معنا کن
تو که سفید روشنایی و نور هستی
خیال خواب


پلک هایم را،
به امید دیدن تو،می بندم؛
در ماورای خیال
جایی که،
هیچ کس
نتواند
تو را از من بگیرد
وسعت نگاه تو

وسعت نگاه تو
تا دور دست های خیال می رود
اما مرا،
برای لحظه ای در خود جای نمی دهد
نقش


صدایم کن
مرا به نام بخوان
بگو
در کجای قلبت
نقش مرا
نقاشی کرده ای؟!
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10