ایران رمان

نسخه‌ی کامل: [color=#ff0000]رقص[/color] در رویا|راحله نیاز
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
نگاهم کن


از پشت پنجره احساس
نگاهم کن
شاید آن وقت،
دلت به حال
این کبوتر شکسته بال بسوزد
داستان بلند


در تمام زندگی
در هجوم بی کسی
یادت،
تنها داستان بلند
دفتر کوتاه زندگی من است
یک بغض...




در غبار بی امان لحظه ها...
با یاد تو...
یک ابر گریه ام...
و با خیال تو...
یک بغض شکفته...
اما ترک خورده...
بهار


آن گاه که سر بر روی شانه هایت می گذارم
گویی بهار در من زنده می شود
آری.تو،شانه هایت و آغوش گرمت
بهار را،برایم معنی می کنید.
ای طراوت گل ها
ای بهار زندگی...
بازی سرنوشت

آن روز که دست سرنوشت
مرا به بازی دعوت کرد،
گمان کردم
شاید،تنها لحظه هایم را ببازم
اما حالا همه چیزم را باختم
اما،می ترسم
می ترسم از آن روز
که تو را نیز ببازم
پیوند دست ها

دستهایم را بگیر،شاید
پیوند دست هایمان،پلی باشد
برای پیوند قلب هایمان!
کاش...


کاش سرنوشت تو
خالی از من نبود
کاش،من برایت
مثل یک نسیم رهگذر نبودم
کاش مثل آسمان
همیشه در کنارت می ماندم
کاش...
اشتیاق

روزها را به اشتیاق دیدنت
و شب ها را با خیال خواب دیدنت
سپری می کنم
تا تو بیایی و لحظه هایم را
با حضورت سبز سبز کنی
و بهشت را برایم معنا کنی!
تماشایی


نماز عشق را به تو اقتدا می کنم
چه تماشایی است
نماز عشق دو کبوتر!
مسیح...

مسیح را تو برایم معنا کردی
ای غزلواره ی عشق و دوستی
حالا که هم کیشت شده ام
عشق را نیز
تو برایم معنا کن!
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10