۲۲-۱۱-۹۵، ۱۰:۱۱ ب.ظ
۲۲-۱۱-۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!
حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه
اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!
خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!
برمیگردم چـون
دلـتنـگـت مــی شــوم!!!
حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه
اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!
خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!
برمیگردم چـون
دلـتنـگـت مــی شــوم!!!
۲۲-۱۱-۹۵، ۱۱:۰۵ ب.ظ
یک دقیقه سکوت
به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه باقی ماندند!
به خاطر امید هایی که به نا امیدی مبدل شدند
به خاطر شب هایی که با اندوه سپری کردیم!
به خاطر قلبی که زیر پای کسانی که دوستشان داشتیم له شد!
به خاطر چشمانیکه همیشه بارانی ماندند!
یک دقیقه سکوت!
به احترام کسانی که شادی خود را با ناراحت کردنمان به دست آوردند!
بخاطر صداقت که این روز ها وجودی فراموش شده است!
بخاطر محبت که بیشتر از همه مورد خیانت واقع گردید!
یک دقیقه سکوت به خاطر حرف های نگفته!!
برای احساسی که همواره نادیده گرفته می شد
۲۲-۱۱-۹۵، ۱۱:۱۰ ب.ظ
وقتی که قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود،
وقتی نمیتوانیم اشک هایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم
و بغض هایمان پشت سر هم میشکند ...
وقتی احساس میکنیم
بدبختیها بیشتر از سهممان است
و رنجها بیشتر از صبرمان ...
وقتی امیدها ته میکشد
و انتظارها به سر نمیرسد ...
وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحمل مان هیچ ...
آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم
و مطمئنیم که تو
فقط تویی که کمکمان میکنی ...
آن وقت است که تو را صدا میکنیم
و تو را میخوانیم ...
آن وقت است که تو را آه میکشیم
تو را گریه میکنیم ...
و تو را نفس میکشیم ...
وقتی تو جواب میدهی،
دانه دانه اشکهایمان را پاک میکنی ...
و یکی یکی غصهها را از دلمان برمیداری ...
گره تکتک بغضهایمان را باز میکنی
و دل شکستهمان را بند میزنی ...
سنگینی ها را برمیداری
و جایش سبکی میگذاری و راحتی ...
بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لبهایمان، لبخند ...
خوابهایمان را تعبیر میکنی،
و دعاهایمان را مستجاب ...
آرزوهایمان را برآورده می کنی ؛
قهرها را آشتی میدهی
و سختها را آسان
تلخها را شیرین میکنی
و دردها را درمان
ناامیدی ها، همه امید میشوند
و سیاهیها سفید سفید ...
۲۳-۱۱-۹۵، ۰۶:۰۳ ب.ظ
۲۴-۱۱-۹۵، ۰۶:۰۹ ب.ظ
۲۴-۱۱-۹۵، ۰۶:۲۳ ب.ظ
۲۴-۱۱-۹۵، ۰۶:۳۴ ب.ظ
۲۴-۱۱-۹۵، ۱۰:۵۹ ب.ظ
دلگیر نشو
وقتی حضور داری
آنقدر آرامش دارم
آنقدر از بودنت جان میگیرم
که وقت نبودنت انگار بخشی از وجودم
قسمتی از قلبم را گم کرده ام
باور کن دست خودم نیست
قصد ندارم آزارت دهم یا تو را دلگیر کنم
بهانه هایم تمامی ندارد
وقت نبودنت
دلم جانم را به لبم میرساند
مدام سراغت را میگیرد
هر کاری میکنم آرام نمیگیرد
عطرت را برایش می آورم گریه میکند
عکست را نشانش میدهم
ساعت ها سکوت میکند و فقط خیره به عکست زل میزند
شعر مینویسم ردیف و قافیه ها را بر هم میزند
باور کن فقط تو را میخواهد
از من دلگیر نشو
دل عاشق منطق سرش نمیشود
وقتی حضور داری
آنقدر آرامش دارم
آنقدر از بودنت جان میگیرم
که وقت نبودنت انگار بخشی از وجودم
قسمتی از قلبم را گم کرده ام
باور کن دست خودم نیست
قصد ندارم آزارت دهم یا تو را دلگیر کنم
بهانه هایم تمامی ندارد
وقت نبودنت
دلم جانم را به لبم میرساند
مدام سراغت را میگیرد
هر کاری میکنم آرام نمیگیرد
عطرت را برایش می آورم گریه میکند
عکست را نشانش میدهم
ساعت ها سکوت میکند و فقط خیره به عکست زل میزند
شعر مینویسم ردیف و قافیه ها را بر هم میزند
باور کن فقط تو را میخواهد
از من دلگیر نشو
دل عاشق منطق سرش نمیشود
۲۴-۱۱-۹۵، ۱۱:۰۲ ب.ظ