امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
[color=#ff0000]رقص[/color] در رویا|راحله نیاز
#1
با احترام تقدیم به پدر و مادرم
که تلالو عشق را در نگاهشان دیدم
و
زمزمه محبت و ایثار را در کلامشان

تا ابد دوستشان دارم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
چشم به راه

روزها را
به انتظار دیدنت
و
شب ها
به امید دمیدنت
چشم به راهم
ای خورشید زندگانی من!..
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
دلیل

بی هدف
در کوچه پس کوچه های زندگی
قدم می زدم
شاید،
دلیلی بیابمبرای نفس کشیدن!
..تو را یافتم
تو،
بهترین دلیل نفس کشیدنی
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
آمدنت


در این سوی پنجره های تنهایی
منتظرم
تا با آمدنت
بهار را معنا کنی
و به زندگی سیاهم
رنگی دوباره ببخشی
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
رفتن

غم،
مرا با خود
به انتهای بودن برد
و من اکنون،
بی حضور تو
لحظه ها را می شمارم

برای رفتن..
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
ندای باد

در آن سوی پنجره های انتظار
باد
آمدنت را
زمزمه کرد.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
پرستوی مهاجر

تو یک روز آمدی
با یک بفل اطسی
و پا در کوچه های خلوت تنهایی ام گذاشتی
بی اجازه آمدی
و آن روز که من
می خواستم بمانی
مثل یک پرستوی مهاجر
بی اجازه کوچ کردی!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
هدیه تو

تو،
نور را به نگاهم هدیه کردی
و عشق را به قلبم
کاش،
در رنگین کمان چشم هایت
جایی برای من بود
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
فاصله

سپیده دم
تا شفق رفتم
تا فاصله را
معنا کنم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
معامله ی عشق

در یک شب رویایی آمدی
با یک اسب نقره ای
دوبال داشتی مثل فرشته ها
پهنه ی چشمانت
مثل دریا زلال و روشن بود
و قلبت گرم گرم
ناز نگاهت را،
با قلبم خریدم
این گرانبهاترین دارایی ام
باشد که معامله مان را هیچ گاه فسخ نکنی!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان