امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اشعار خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی
چه خوش باشد در این فرخنده ایوان
نشان افزودن و مجلس نهادن
به یاد بزم سلطان جوانبخت
نشستن شاد و داد عیش دادن
چو من دل درمی و معشوق بستن
به روی دوستان در بر گشادن
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
ای دل ز اهل و اولاد دیگر مکش ملامه
در شهر خویش بنشین بالخیر والسلامه
آن قوم بی‌کرم را یک بار آزمودی
« من جرب المجرب حلت به الندامه »
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
بیش از این از ملک هر سالی مرا
خرده‌ای از هر کناری آمدی
در وثاقم نان خشک و تره‌ای
در میان بودی چو یاری آمدی
گه گهی هم باده حاضر میشدی
گر ندیمی یا نگاری آمدی
نیست در دستم کنون از خشک و تر
زآنچه وقتی در کناری آمدی
غیر من در خانه‌ام چیزی نماند
هم نماندی گر به کاری آمدی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
ای اقچه گرد روی کانی
ای بی تو حرام زندگانی
ای راحت جان و قوت دل
ای مایهٔ عیش و کامرانی
تا کی باشد عبید بی تو
تن داده به عجز و ناتوانی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
نشستن با نشاط و کامرانی
طرب کردن در این کاخ کیانی
مبارک باد بر شاه جهانبخش
سلیمان دوم جمشید ثانی
ابواسحان سلطان جوانبخت
که بر خوردار بادا از جوانی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
حریم قلعهٔ دارالامان که در عالم
چو آسمان به بلندیش نیست همتائی
به نسبت من و با استری که من دارم
به راستی که بلائی است این نه بلائی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
خدایا دارم از لطف تو امید
که ملک عیش من معمور داری
بگردانی بلای زهد از من
قضای توبه از من دور داری
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
چو دست قدرت خراط حقهٔ مینا
فشاند بر رخ کافور عنبر سارا
مشعبد فلک از زیر حقه پیدا کرد
هزار بیدق سیمین به دست سحرنما
ز بهر زینت و زیب مخدرات فلک
زمانه نافه گشا شد سپهر غالیه سا
برای فکرت و اندیشه در منازل قدس
قدم فشرده و در پیش عقل بیش بها
فضای هر فلکی ملک خسروی دیدم
درون هر طبقی جای والیی والا
مقیم طارم هفتم معمری دیدم
رفیع قدر و قوی هیکل و بلند غطا
ازو گرفته جهان رسم خرقه و زنار
وزو گرفته چمن ساز و برگ نشو و نما
فراز طاق ششم حاکمی مبارک روی
نه چون قضاة زمان، قاضی به صدق و صفا
خجسته طلعت و فیروز بخت و فرخ فال
سعید طالع و مسعود رای و سعد لقا
امیر خطهٔ پنجم دلاوری دیدم
خضاب کرده به خون دست و سر پر از غوغا
حسام قاطع او هادم اساس امل
سنان سرکش او هالک وجود بقا
سریر گاه چهارم که جای پادشهیست
فزون ز قیصر و فغفور و هرمز و دارا
تهی ز والی و خالی ز یاد شه دیدم
ولیک لشکرش از پیش تخت او برپا
فراز آن صنمی با هزار غنج و دلال
چو دلبران دلاویز و لعبتان ختا
گهی به زخمهٔ سحر آفرین زدی رگ چنگ
گهی گرفتی بر دست ساغر صهبا
خدیو عرصهٔ دیوان پیشگاه دوم
محاسبی سره دیدم غنی به عقل و ذکا
قوی کفایت و باریک فکر و دوراندیش
لطیف خاطر و شیرین زبان و نکته‌سرا
هلال عید ز چرخ یکم درخشان شد
ز طرف کاهکشان بر مثال کاهربا
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
شه سریر چهارم که شاه انجم اوست
نوشته بر رخ منشور دولتش طغرا
کلاه شادی بنهاده فرقدان بر فرق
کشیده در بر خود توامان ز مشک قبا
مسبحان فلک در سجودگاه افول
زبان گشاده به تسبیح ربنا الا علی
زمان به صبح شتابان و من به قوت فکر
فلک به دور درافتاده من به چون و چرا
که چیست حاصل این روشنان بی حاصل
که چیست مقصد این قاصدان ره‌پیما
چه موجبست یکی ثابت و یکی سیار
نهان چراست یکی دیگری چرا پیدا
در این تفکر و اندیشه مانده تا دم صبح
به سیم خام بیندود چرخ را سیما
خلاص یافت ز زندان شام بیژن صبح
به زور رستم تقدیر و زخم دست قضا
در این مضیق تفکر ز هاتف غیبی
به گوش جان من آمد یکی خجسته ندا
که ای ضمیر تو از حاصلات کن غافل
ندانی این قدر و خویش را نهی دانا
حصول گردش چرخ بلند و سیر نجوم
غرض ز مبدا ارکان و فطرت اشیا
وجود قدسی این پادشاه دادگر است
پناه دین محمد امین ملک خدا
جمال دولت و دنیا و دین ابواسحاق
خدایگان منوچهر چهر دارا را
قضا شکوه قدر قدرت زمانه توان
فلک مهابت گردون سریر مهر سخا
صریر خامهٔ او مشرف خزانهٔ غیب
ضمیر روشن او کاشف رموز سما
دهان غنچهٔ دولت به طلعتش خندان
زبان سوسن نصرت به مدحتش گویا
جهان پناها گر امر نافذت خواهد
به یک اشاره عالی که هست عقده گشا
دماغ دهر ز سوادی شب کند خالی
خلاص بخشد خورشید را ز استسقا
همیشه تا که ز تاثیر هفت و چار بود
حصول پنج حواس و سه روح و هفت اعضا
از این سه پنج ترا کام و نام حاصل باد
به رغم حاسد ملعون در این سپنج سرا
مدام رای هنرپرور تو حکم روان
همیشه طبع سخا پیشهٔ تو کامروا
هزار عید برانی به کامرانی و عیش
هزار سال بمانی هزار معنی را (کذا)
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
صباح عید و رخ یار و روزگار شباب
خروش چنگ و لب زنده رود و جام شراب
هوای دلبر و غوغای عشق و آتش شوق
نوای بربط و آواز عود و بانک رباب
نوید فتح صفاهان و مژدهٔ اقبال
نشان بخت بلند و امید فتح‌الباب
دماغ باده گساران ز خرمی در جوش
درون مهر پرستان ز عاشقی در تاب
نشاط در دل و می در کف و طرب در جان
نگار سرخوش و ما بیخود و ندیم خراب
زهی نمونهٔ دولت زهی نشانهٔ بخت
دگر چه باشد ازین بیش عیش را اسباب
غنیمتست غنیمت شمار فرصت عیش
ز باده دست مدار و ز عیش روی متاب
به پیش خود بنشان شاهدان شیرین کار
که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
بنوش جام می‌ای جان نازنین عبید
شتاب میکند این عمر نازنین دریاب
به بزم شاه جهان عیش ران و شادی کن
خدایگان جهان آفتاب عالمتاب
جلال دولت و دین تاج‌بخش تخت نشین
سپهر مهر و سخا پادشاه عرش جناب
سریر بخش ممالک سنان کشور گیر
جهانگشای جوان دولت سعادت یاب
به نوک نیزه برآرد ز قعر نیل نهنگ
به زخم تیر در آرد ز اوج ابر عقاب
شدست فتنه در ایام پادشاهی او
چو چشم بخت بداندیش جاه او در خواب
جهان پناها بر آستان دولت تو
سپهر حاجب بارست و مشتری بواب
ببسته خدمت صدر ترا صدور میان
نهاده طاعت امر ترا ملوک رقاب
علو قدر تو جائیست از معارج جاه
که وهم تیز قدم در نیایدش پایاب
به پیش بحر سخای تو بحر جود محیط
چو پیش بحر محیطست لعمه‌های سراب
مثال روی تو و آفتاب چنانک
حدیث نور تجلی و پرتو مهتاب
فلک زفر تو اندوخته شکوه و جلال
خرد ز رای تو آموخته صلاح و صواب
هم از مهابت خشم تو کوه در لرزه
هم از خجالت دست تو بحر در غر قاب
چکان ز تیغ تو خون عدوست پنداری
مگر که قطرهٔ خون میچکد ز قطر سحاب
خدایگانا از پرتو عنایت تو
که باد سایهٔ او مستدام بر احباب
بر آسمان تو گشتم مقیم و دولت گفت :
«نزلت خیر مقام وجدت خیر مآب»
همیشه تا فکند دست صبح وقت سحر
ز تاب شعلهٔ خورشید بر سپهر طناب
طناب عمر ترا امتداد چندان باد
که حصر آن نکند فهم تا به روز حساب
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,775 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,242 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,856 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
taranomi (۱۸-۰۶-۹۷, ۰۴:۰۹ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 4 مهمان