امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اشعار "رسول یونان "
#11
كاش خوب نگاهش می كردم ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
كاش
خوب نگاهش می كردم
چشم‌هايش را به ياد ندارم
و رنگ صدايش را
كاش خوب گوش مي‌كردم ..
من از تمام او
دست كوچكش را به خاطر مي‌آورم
آن پرنده‌ي سفيد را
كه بي‌تاب رفتن بود
دستم را كه باز كردم
براي هميشه پريد ..


{ رسول یونان }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12
در خیابان ها
با متانت راه می رویم
با رعایت آداب
نشان می دهیم که خوشبختیم
اما این طور نیست
و این رژه
رژه ای است شبیهِ فرار
یعنی ما
آرام و منظم
از حقیقتِ خود می گریزیم ..

{ رسول یونان }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
سال هاست رفته ای
اما نمی‌توانم فراموشت کنم
صدای تو
در گوشم می پیچد
مثل صدای اب در گوش شب
همیشه چیزی هست
که تورا به یادم بیاورد
نمی‌توانم فراموشت کنم
گرامافونی
در اعماق خاطره ها روشن مانده ...

{ رسول یونان }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
ﺣﺮﮐﺖ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
ﻧﻪ ﺁﻧ‌ﺠﺎ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺧﻮﺵ ﮔﺬﺷﺖ
ﻧﻪ ﺍین‌جا
ﺍﺳﻢ ﺩﺭﺑ‌ﺪﺭﯼ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺳﻔﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ‌ﺍﻧﺪ
ﺑﺎ ﭼﻤﺪﺍﻧﯽ
ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ
ﺩﺭ ﺁﻭﺍﺭﮔﯽ‌ﻫﺎ ﭘﯿﺮ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ !
ﺍﺯ ﻏﺮﺑﺘﯽ
ﺑﻪ ﻏﺮﺑﺘﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﺳﻔﺮ ﻧﯿﺴﺖ
ﺣﺮﮐﺖ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﺑﺎﺩ ﺍﺳﺖ
ﺍﺯ ﺷﻬﺮﯼ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮ ..


{ رسول یونان }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
برایش دعا می‌کنم ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
رفتن علت نیست
معلول تمام ماندن‌هایی‌ست که گوشه‌ی اتاق فرسوده می‌شوند
از کسی که می‌خواهد برود
نباید چیزی پرسید
هرکس که پا دارد می‌رود

من از دقت او در تماشای کوچ درناها
فهمیدم که خواهد رفت ..

دست‌هایش سفیدتر شده بودند
می‌توانستند به بال بدل شوند

به شکل رفتن درآمده بود
به شکل دورشدن ماه از پنجره
به شکل پرواز پرنده
از لبه‌ی پاییز
به شکل محو شدن رنگ از چهره در وقت ترس.

گوزنی بود آماده‌ی فرار
برگی بود در فکر کنده شدن از درخت

نمی‌توانست بماند
از ماندن جدا شده بود و باید می‌رفت

او شکل دیگری از من بود
درست مثل من رفت
یعنی فقط چتر را برداشت و چمدان را از یاد برد
یعنی چمدان را از یاد برد و فقط چتر را برداشت
یعنی چمدان را مقابل خود ندید و چتر را داخل کمد دربسته دید

بعد در این شهر بی‌دریا
دنبال دریا گشت که با کشتی برود

ناامید که شد
با اتوبوس رفت

می‌خواست گریه کند اما لبخند می‌زد
چهره‌اش آفتابی بود آلوده به ابر

برایش دعا می‌کنم
دعا می‌کنم که باد با احترام از کنار گل‌هاش بگذرد ..



{ رسول یونان }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
مردی که از ده به شهر آمده باشد ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
از خودش دور افتاد تنها شد
مثل مردی که
از ده به شهر آمده باشد
ببین
چقدر راحت می شکند در توفان
درختی که به قایق بدل شده است ..

{ رسول یونان }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#17
كاش
خوب نگاهش می كردم
چشم‌هايش را به ياد ندارم
و رنگ صدايش را
كاش خوب گوش مي‌كردم ..
من از تمام او
دست كوچكش را به خاطر مي‌آورم
آن پرنده‌ي سفيد را
كه بي‌تاب رفتن بود
دستم را كه باز كردم
براي هميشه پريد ..


{ رسول یونان }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#18
خون
تپش
زندگی ٬ یعنی تو ...
آنچه را که باید می فهمیدم
فهمیدم
ماه
زیباتر از همیشه می تابد
دیگر دنبالت نخواهم گشت
رد پای تو به قلبم می رسد ..


{ رسول یونان }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#19
هم از قساوت سنگ خبر دارم
هم از بیرحمی آتش  ..
هم از باران های سرب
هم از درازای روزهای گرسنگی ..
هم از خودکشی نهنگ ها خبر دارم
هم از ترک برداشتن تخم کبوترها
از خزیدن مار
زیر شیروانی های ساکت ..

با این همه باید از گل ها حرف بزنم
از دریاها
اسب ها
پرنده ها
و رودخانه ها
که از باغ های دوردست
سیب و گل سرخ می آورند
باید از زیبایی حرف بزنم
وظیفه من دعوت به زندگی ست !

{ رسول یونان }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#20
نگاه کن !
چقدر سفید است
چقدر تابان
چقدر زیبا ..

فقط برف می تواند
مادر این خرگوش زیبا باشد !


{ رسول یونان }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,595 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,164 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,643 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
2 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
v.a.y (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۲:۴۰ ق.ظ)، ..MiSs ZaHRa.. (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۴:۳۴ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان