ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
لالا لالا دیگه بسه گل لاله
نخواب ای حسرت سفره گل گندم
نباش تو دالونای قصه سردرگم
نخواب رو بالش پرهای پروانه
که فریاد تو رو کم دارن این مردم! *
لالا لالا دیگه بسه گل لاله
بهار سرخ امسال مثل هرساله
هنوزم تیر و ترکش قلبو میشناسه
هنوزم شب زیر سرب و چکمه می ناله
نخواب آروم گل بی خار و بی کینه
نمی بینی نشسته گوله تو سینه ؟
آخه بارون که نیست ... رگبار باروته !
سزای عاشقای " کرد " ما اینه؟
نترس از گوله ی دشمن گل لادن
که " عزالدین " و داره سرزمین من !
اجاق گرم سرمای شب سنگر
دلیل تا سپیده رفتن و رفتن
نخواب آروم گل بادوم ناباور
گل دلنازک خسته، گل پر پر
نگو باد ولایت پر پرت کرده
دلاور قد کشیدن رو بگیر از سر
دوباره قد بکش تا اوج فواره
نگو این ابر بی بارون نمی ذاره
مث " کرد " دلاور نشکن از دشمن
ببین سر می شکنه تا وقتی سر داره
نذاشتن هم صدایی رو بلد باشیم
نذاشتن حتی با همدیگه بد باشیم
کتابای سفیدو دوره می کردیم
که فکر شبکلاهی از نمد باشیم
نگو رفت تا هزار آفتاب هزار مهتاب !
نگو کو تا دوباره بپریم از خواب !
بخون با من نترس از گوله ی دشمن
بیا بیرون بیا بیرون از این مرداب
نگو تقوای ما تسلیم و ایثاره
نگو تقدیر ما صد تا گره داره
به پیغام کلاغای سیاه شک کن
که شب جز تیرگی چیزی نمیاره
نخواب وقتی که هم بغضت به زنجیره
نخواب وقتی که خون از شب سرازیره
بخون وقتی که خوندن معصیت داره
بخون با من بیا تا من نگو دیره !
سکوت شیشه های شب غمی داره
ولی " کرد " تو مشت محکمی داره !!
عزیز جمعه های سرخ آزادی
کلاغ پر بازی با تو عالمی داره ...
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
ديگه اشكم واسه من ناز ميكنه
كاشكي تاريكي مي رفت فردا ميشد
صبح ميشد چشمون تو پيدا ميشد
لبهاي ناز تو با قصه ي عشق
مثل گلهاي بهاري وا ميشد
تا دلم شكوه رو آغاز ميكنه
ديگه اشكم واسه من ناز ميكنه
يادته قول دادي پيشم ميموني
قصه ي عشق زير گوشم مي خوني
نمي دونست دل وامونده ي من
كه تو رسم بي وفايي مي دوني
تا دلم شكوه رو آغاز ميكنه
ديگه اشكم واسه من ناز ميكنه
هنوز از عشق تو لبريزه تنم
عاشق چشمون ناز تو منم
نمي دونم چرا من هم مثل تو
نمي تونم زير قولم بزنم
تا دلم شكوه رو آغاز ميكنه
ديگه اشكم واسه من ناز ميكنه
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
غزلک
غزلک ، شکستنت کار کيه؟
به عزا نشستنت کار کيه ؟
عسلک ، نبينم افتادن تو
بگو پرپر شدنت کار کيه؟
نگو ديو قصه تو فنجون فالت افتاد
آسمون لهجه فيروزه رو ياد تو نداد
غزلک گريه نکن ،
گريه به چشمات نمی آد!
سنگ فيروزه ی اين رنگی به قاب کی شکست؟
زورق رهايی تو چه جوری به گل نشست؟
ای نگين از همه ستاره ها ، ستاره تر
راست بگو سنگ سقوط و کی به پرواز تو بست؟
نگو ديو قصه تو فنجون فالت افتاد
آسمون لهجه فيروزه رو ياد تو نداد
غزلک گريه نکن ،
گريه به چشمات نمی آد!
غزلک ، قشون قشون ستاره دنباله ی تو
همه شون عاشق بدبخت هزار ساله ی تو
پس کدوم گردن ه بندی حرمت راه و شکست
که نمی رسه کسی به داد شب ناله ی تو
گلکم ، بهار بی تو ، مرگ پاييزی مونه
تن تنهايی مو ، گل زخم های تو می پوشونه
کاری از دست غزل بر نمی آد ، "آينه دار"
که حضورت غزل ها مو خط به خط می سوزونه!
شبدر پرپر از اقاقيا سر ، غزلک!
از غزل گريه ، به بغض من خودی تر ، غزلک !
دلکم ، حريق ابريشم اين رفاقت و
زير بارون غزل نداره باور ، غزلک!
جشن گل سوزان نذار عادت بشه ، عادت بشه
ريشه ی بيشه ، به دست تيشه بی حرمت بشه
وقتی هم صدايی ، اينجا يعنی "برپايی ی دار"
پس بذار تنهايی ما ، بين ما قسمت بشه !
ناخوشم ، ناخوش ناخوش ، بی خود اما خود تو!
داره من کم می شه از من ، می رسه تا خود تو!
کی برای شونه هات غزل می بافه جای شال ؟
جز من من ، کيه نزديک مث تن با خود تو؟
غزلک شکستنت کار من و ما که نبود
بغض تو ، گريه تو ، کار غزل ها که نبود
غزلک هر چی که هس ، بدجوری خوبی واسه من
هر چی بود شعرای من ، محض تماشا که نبود!
اگه تن پس می زنيم ، حرمت عشق و نشکنيم
اگه چاوش نشديم ، به شب شبيخون نزنيم
اگه من جفت تو نيس ، ترانه اندازه ی توست
تو شبای " بی کسی " ما همه دنبال " منيم "
غزلک ، يار اگه آوار تو شد ، گريه نکن!
اگه بر حق شدنت دار تو شد ، گريه نکن
اگه هر پنجره ديوار تو شد ، گريه نکن
يا پرستار اگه بيمار تو شد گريه نکن !
غزلک ، هر جا برم ترانه يعنی اسم تو !
خط هر منظره از جنس خط.ط جسم تو
ته هر کوچه ی بن بست غزل ، خونه ی تو
همه کس به اسم تو ، قصه ی ما طلسم تو !
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
قدغن
آبي دريا ، قدغن
شوق تماشا ، قدغن
عشق دو ماهي ، قدغن
با هم و تنها ، قدغن
براي عشق تازه ،
اجازه بي اجازه...
پچ پچ و نجوا ، قدغن
رقص سايه ها ، قدغن
كشف بوسه ي بي هوا
به وقت رويا ، قدغن
براي خواب تازه ،
اجازه بي اجازه...
در اين غربت خانگي
بگو هرچي بايد بگي
غزل بگو به سادگي
بگو ، زنده باد زندگي
براي شعر تازه ،
اجازه بي اجازه...
از تو نوشتن ، قدغن
گلايه كردن ، قدغن
عطر خوش زن ، قدغن
تو قدغن ، من قدغن
براي روز تازه ،
اجازه بي اجازه
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
غسل تعمید
مرا در تنش غسل تعمید داد
به من اسم شب، اسم خورشید داد
برای تمام نفس های من شعر گفت
مرا از ته خاک بیدار کرد
مرا شستشو داد، آغار کرد
مرا خط به خط خواند، تکرار کرد
شکار همه لحظه ها را به من یاد داد
برای من از شاخه برگی جدا کرد و گفت:
جنگل شو، شاعر
من از ارتفاع ترِ کاغذ و جوهر و عشق جاری شد
شبی کفشم از گَنگ تر شد
به من یاد داد ارتفاع ترِ گَنگ را در ته خواب گُنگِ سفر گم کنم
به من گفت:
گم باش و پیدا، که از سایه ها آفتابی تری
من و سایه را دوخت بر لاله
با لایه های گلایه
من و سایه را برد، تا پشت رمز و کنایه
من و سایه را برد، تا آفتابی ترین من
مرا در تمام نفسهای خود شیر داد
مرا در تنش غسل تعمید داد
به من اسم شب، اسم خورشید داد.
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
بدا به حال کلاغان
بدا به حال شاه گدايان
بدا به حال اميران
بدا به حال شمايان
هميشه تنهايان
هميشگي ويران هميشه بي ايران
هميشه در نهايت مرگ و هميشه در پايان
بدا به حال شمايان
بدا به حال شمايان
خوشا به حال رفيقان هميشه با ايمان
هميشه در شکفتگي شعر و لختي باران
خوشا به حال رفيقان
خوشا به حال عزيزان
بدا به حال شمايان - هميشه رسوايان
رفيق قافله اما هم بند گردن ه بندان
بدا به حال رهزنان و خانه فروشان و شبدلان و آينه دزدان
بدا به حال کلاغان......
بدا به حال کلاغان......
خوشا به حال عزيزان عزيز عزالدين
خوشا به حال عزيزان - ترانه باران
تمام رفيقان - يگانه مرهم ايران
خوشا به حال عزيزان.....خوشا به حال رفيقان
خوشا به حال عزيزان که شانه به شانه پيروز مي شوند
در سربي ي سپيده ي شب سوز
جاودانه ترين عاشقانه ترين روز مي شوند
خوشا به حال عزيزان.....خوشا به حال رفيقان
بدا به حال مرگ فروشان
بدا به حال کلاغان
خوشا به حال عزيزان
خوشا به حال عزيزان
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
کدوم غزل کدوم قصیده یی تو
که پیش تو ترانه هام حقیره
هوای تو٬ هوای تو چه تازه س
آدم می خواد تو این هوا بمیره
ترانه هام نجیب و عاشقا نه س
تمام خوندنم فقط بها نه س
بها نه یی برای با تو بودن
بمون که موندنت چه مو منا نه س
تو از کدوم ستاره بر می گردی
که دب اکبر این چنین سیا هه
تو از کدوم قبیله و تباری
که از تو دور شدن یه جور گناهه؟
صدای تو به وسعت زمینه
صدای تو صدای آخرینه
تو با ردایی از گیاه و شبنم
بیا که آرزوم فقط همینه!
صدای من هر چی که هس٬ دروغ نیس
صدای من پر از هوای گر یه س
صدای من صدای از تو مردن
صدای من فقط برای گر یه س
تو مثل مثنوی همیشه خوبی به شعر من یه اسم تازه دادی
صدای من٬ صدای التماسه تو از سر ترانه هام ز یادی!
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
نام شعر:کودکانه
نام شاعر:شهیار قنبری
بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی رنگی
بوی یاس جا نماز ترمه ی مادر بزرگ
با اینا زسمتون و سر میکنم
با اینا خستگی مو در میکنم
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکه ی عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخورده ی لای کتاب
با اینا زمستون و سر میکنم
با اینا خستگی مو در میکنم
فکر قاشق زدن دختر ناز چشم سیاه
شوق یک خیز بلند از روی بته های نور
برق کفش جفت شده تو گنجه ها
با اینا زمستون و سر میکنم
با اینا خستگی مو در میکنم
عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس ناتموم گذوشتن جریمه های عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب
با اینا زمستون و سر میکنم
با اینا خستگی مو در میکنم
بوی باغچه بوی حوض عطر خوب نذری
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی هوس یه اب تنی
با اینا زمستون و سر میکنم
با اینا خستگی مو در میکنم
با اینا بهارو باور میکنم
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
نام شعر حرف
نام شاعر:شهیار قنبری
اگه سبزم اگه جنگل
اگه ماهی اگه دریا
اگه اسمم همه جا هست
روی لب ها تو کتاب ها
اگه رودم رود گنگ ام
مث بودا اگه پاک
اگه نوری به صلیب ام
اگه چنجی زیر خاک
واسه تو قد یه برگم
پیش تو راضی به مرگم
اگه پاکم مث معبد
اگه عاشق مث هندو
مث بندر واسه قایق
واسه قایق مث پارو
اگه عکس چهل ستون ام
اگه شهری بی حصار
واسه ارش تیر اخر
واسه جاده یه سوار
واسه تو قد یه برگم
پیش تو راضی به مرگم
اگه قیمتی ترین سنگ زمین ام
توی تابستون دست های تو برفم
اگه حرف های قشنگ هر کتاب ام
برای اسم تو چند تا دونه حرفم
اگه سیل ام پیش تو قد یه قطره
اگه کوه ام پیش قد یه سوزن
اگه تن پوش بلند هر درخت ام
پیش تو اندازه ی دکمه ی پیرهن
اگه تلخی مث نفرین
اگه تندی مث رگبار
اگه زخمی زخم کهنه
بغض یک در رو به دیوار
اگه جام شوکرانی
تو عزیزی مث اب
اگه ترسی اگه وحشت
مث مردن توی خواب
واسه تو قد یه برگم
پیش تو راضی به مرگم
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي
ارسالها: 2,414
موضوعها: 1,356
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
573
سپاسها: 3966
3488 سپاس گرفتهشده در 2005 ارسال
نام شعر:کمی با من مدارا کن
نام شاعر:شهیار قنبری
کمی با من مدارا کن
که خود را با تو بشناسم
من گم را تو پیدا کن
تو را از شب جدا کردم
تو را از قصه اوردم
نمیشد با تو بد باشم
نمیشد از تو برگردم
کمی با من مدارا کن
صبوری کن تحمل کن
من گم را تو پیدا کن
نه از برگم نه از جنگل
نه از باران نه از شبنم
نه ان تعمیدی رودم
نه ان مریم ترین میرم
منم همسقف دیروزی
که عطر خانگی دارم
که دستان تو را باید
به شام سفره بسپارم
اگر سختم اگر دشوار
اگر سیل مصیبت بار
اگر تلخم اگر بیمار
منم از عشق تو بسیار
من از هم خون و هم گریه
که بغض اش را به دریا داد
که از اوج پریدن ها
بر این ویرانه افتاد
کمی با من مدارا کن
صبوری کن تحمل کن
من گم را تو پیدا کن
تهران1355
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي