اشعار هاني ملك زاده

[عسل6]

نام: روح الله (هانی) ملک زاده

تاریخ تولد: 2 اردیبهشت 1369

محل سکونت: ایران - شهر همیشه بارانی ... رشت ...

سطح تحصیلات:دانشجو

رشته تحصیلی:حقوق

محل تحصیل: دانشگاه پیام نور انزلی

[عسل6]

تک و تنها نشسته توی کافه

یه مردی که غرورش دست خورده

یکی که با وجود سنگ بودن

از احساس خودش رو دست خورده

براش عاشق شدن معنی نداره

باید مغرور و سخت و سرد باشه

بهش گفتن که گریه کار زن هاست

بهش گفتن که باید مرد باشه

یه احساس بدی داره به دنیا

یه چند روزیه گیج و بی قراره

کم آورده یه جای زندگیش و

شبیه پازلای نیمه کاره

دیگه خسته شده از بس غرورش

شده با درد تنهایی گلاویز

داره از تاب و تب می افته کم کم

مثه قلیـ ـونی که خوابیده رو میز

دلش رو می زنه به سیم آخر

غرورش رو تو کافه جا میذاره

صداش و می زنه تو گوش مردم

یه شهر و با خودش تنها میذاره

اگه مردونگی اینه که میگن

بذارین بینتون نامرد باشم

دیگه مردونگی از دور افتاد

دیگه طاقت ندارم مرد باشم

[عسل6]

یه جوری واسم زندگی سرد شد
که دستای گرم تو یادم نره
همش غصه خوردم همش می خورم
چقد بی کسی اشتها آوره
همه مشکلاتم رو با قرص خواب
تو لیوان دلشوره حل می کنم
بازم مثل هرشب به جای تنت
دارم بالشم رو بغل میکنم