ارسالها: 12,033
موضوعها: 4,969
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
13,549
سپاسها: 9610
10878 سپاس گرفتهشده در 4603 ارسال
۲۹-۰۸-۹۱، ۱۲:۵۵ ب.ظ
کشیش یک کلیسا بعد از یه مدت میبینه کسانی که میان پیشش برای اعتراف به گناهانشون،... معمولا خجالت میکشن و براشون سخته که به خیانتی که به همسرشون کردن اعتراف کنند،برای همین یه یکشنبه اعلام میکنه که از این به بعد هر کی میخواد بیاد به خیانت به همسر اعتراف کنه برای اینکه راحت تر باشه، به جای اینکه بگه خیانت کردم بگه زمین خوردم.
ازاین موضوع سالها میگذره و کشیش پیر میشه و میمیره، کشیش بعدی که میاد بعد از یه مدت میره سراغ شهر دار و بهش میگه: من فکر کنم شما باید یه فکری به حال تعمیر خیابونهای محل بکنین، من از هر ۱۰۰تا اعترافی که میگیرم ۹۰ تاشون همین اطراف یه جایی خوردن زمین.
ارسالها: 33,188
موضوعها: 6,715
تاریخ عضویت: اردیبهشت ۱۳۹۶
اعتبار:
17,152
سپاسها: -2
204 سپاس گرفتهشده در 31 ارسال
۱۸-۰۴-۹۶، ۰۳:۵۰ ب.ظ
مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت.«پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم»«مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم»«اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد».
«خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی، بنابر این بخشیده می شوی»«اوه پدر این خیلی عالیه. خیالم راحت شد. حالا میتونم یه سئوال دیگه هم بپرسم؟»«چی می خوای بپرسی پسرم؟»«به نظر شما باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟»
برای هر دردی دو درمان است:
سکوت و زمان
ارسالها: 1,010
موضوعها: 261
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۴
اعتبار:
3,633
سپاسها: 38
60 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
سوال اینجاس که اون یهودی از کجا میاورده
الکی الکی هم که شده شاد باش تا راستی راستی باورت بشه و زندگیت پر از شادی بشه
مخصوص امضا و آواتار دوستانی که شورغم رو درآوردن
ارسالها: 255
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۶
اعتبار:
332
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
اوه راس میگه باید کشیش قبلیه
کشیش جدیده رادرجریان قرارمیداد
دلم یک کلبه میخواهد
درون جنگل پاییز
به دور از رنگ آدمها
من و آواز توکاها
من و یک رود
من و یک کلبه پردود
من وچای و کتاب حافظ و خیام
ارسالها: 255
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۶
اعتبار:
332
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
اوه باید کشیش قبلیه کشیش
بعدیه رو درجریان میگذاشت
دلم یک کلبه میخواهد
درون جنگل پاییز
به دور از رنگ آدمها
من و آواز توکاها
من و یک رود
من و یک کلبه پردود
من وچای و کتاب حافظ و خیام
ارسالها: 255
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۶
اعتبار:
332
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
من اگه جا اون مرده بودم بش نمیگفتم
جنگ تموم شده خخخ
دلم یک کلبه میخواهد
درون جنگل پاییز
به دور از رنگ آدمها
من و آواز توکاها
من و یک رود
من و یک کلبه پردود
من وچای و کتاب حافظ و خیام