امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دست نوشته های پرویز مصدق
#51
دست هایت
باغ آفتابُ اطلسی ست
و بند بند انگشتانت
مزارع گل های سرخ
رگ های آبی ات
جویباران قزل آلا
پر از پرهای چکاوک
که پای تمشک ها جاری ست
از چشمانت
صدای دریا می آید
گونه هایت
ساحل دویدن ها
در فصل گرم عریانی ست
لب هایت
قناری های خوش دستی
که فال بوسه می گیرند
شانه هایت
صخره های مرغان بارانی ست
دکمه های باز سینه ات
عصیان عطرهای صحرائی
و دامنت کشتزاران نانُ برنج
در افق های زردُ نارنجی ست
کفش های تو مرداب نیلوفر
و ساق های عرق کرده ات
پر از رقص کولی ها
در حاشیۀ مهتاب ست
در دلم
خانه ای ساخته ام
از ساقه های نور
در بافه های عشق
و ایوانی
که پر از قفس باران ست
برای زنی
که پا به ماهِ رؤیاها
آرام آرام تاب می خورد
در صندلی جشمانم !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#52
می گویند
با کلمات بازی می کنم
احساس من هزاران بار
از پا می افتدُ
دست به زانوی واژه ها
به پا می خیزد
تا تو را یک سطر
در خود مرور کنم
و به یک دل سیر
گریه برسانم
که نه می شود نوشت
نه می شود شنید
و نه دست تو
از آستین شعر من
به داد چشم هایم می رسد !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#53
مثل پروانه ها
که جز آغوش گل
شب هیچ کجا نمی مانند
خوابش نمی برد دلم
جز در خیال تو
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#54
این جا همه چیز
رو به راه ست
راه تو !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#55
رؤیاها
بچّه هائی هستند
که در می زنندُ
فرار می کنند
دلت را باز نکن
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#56
قطره اشکی تنها
گونه ام را
به گرمی لب های تو
می بوسد
و میان بغض لب هایم
ویران می شود
من اینگونه هر شب
هم آغوش یک گل سرخ
چشم به روی ماهُ پنجره
می بندم
و به خوابی سنجاق می شوم
که دست هایت
شبگرد چشمانم نیست
گوشواره هایت را
برای اعتراف به بوسه هایم
باد دزدیده ست
و پیراهن خوابت به تن ِ
هیچ رؤیائی نمی خورد
و تو ...
چه بی رحمانه از من
دوری !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#57
تلخ ترین گریه ها
زیر سر شیرین ترین خنده هاست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#58
تو را که می بینم
مثل خانه ای خالی
پر از سکونت می شوم !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#59
ملاقات تو را می پوشم
و در آئینۀ چشمانت
یقۀ خیالم را مرتّب می کنم
شاخه ای از باران می چینم
و به سینه ام سنجاق می زنم
و شالی از رنگین کمان دست هایت
به گردن م می آویزم
کفش های اشتیاقت را پا می کنم
و در رسمی ترین لحظۀ هستی خود
در ملازمت قاصدکُ پروانه
از راه شب بوها
به دیدار تو می آیم
که زیر شب چراغ ماه
در ازدحام رؤیاها
در کجاوۀ گل ها نشسته ای
و از دریچه عطرها
به مردی اندیشه می کنی
که نه شاهزاده است
و نه اسب سپیدی دارد
او از دورترین واحه های خیال
از درّه های زنبق می آید
با یک سبد غرور
که تو را دوست می دارد !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#60
خداحافظی ها
همیشه دل سلام ها را شکسته اند !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  نوشته های علی قاضی نظام taranomi 8 523 ۰۶-۰۱-۹۸، ۱۰:۱۱ ق.ظ
آخرین ارسال: d.ali
  دوبیتی های عاشقانه !!Tina!! 121 2,171 ۱۴-۱۱-۹۷، ۰۸:۲۸ ب.ظ
آخرین ارسال: !!Tina!!
Heart ☆ تک بیت ها یا دوبیتی های زیبا ☆ خانوم معلم 99 2,988 ۲۸-۱۰-۹۷، ۰۲:۰۴ ق.ظ
آخرین ارسال: ♥هستی♥

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان