ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
دست هایت
باغ آفتابُ اطلسی ست
و بند بند انگشتانت
مزارع گل های سرخ
رگ های آبی ات
جویباران قزل آلا
پر از پرهای چکاوک
که پای تمشک ها جاری ست
از چشمانت
صدای دریا می آید
گونه هایت
ساحل دویدن ها
در فصل گرم عریانی ست
لب هایت
قناری های خوش دستی
که فال بوسه می گیرند
شانه هایت
صخره های مرغان بارانی ست
دکمه های باز سینه ات
عصیان عطرهای صحرائی
و دامنت کشتزاران نانُ برنج
در افق های زردُ نارنجی ست
کفش های تو مرداب نیلوفر
و ساق های عرق کرده ات
پر از رقص کولی ها
در حاشیۀ مهتاب ست
در دلم
خانه ای ساخته ام
از ساقه های نور
در بافه های عشق
و ایوانی
که پر از قفس باران ست
برای زنی
که پا به ماهِ رؤیاها
آرام آرام تاب می خورد
در صندلی جشمانم !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
می گویند
با کلمات بازی می کنم
احساس من هزاران بار
از پا می افتدُ
دست به زانوی واژه ها
به پا می خیزد
تا تو را یک سطر
در خود مرور کنم
و به یک دل سیر
گریه برسانم
که نه می شود نوشت
نه می شود شنید
و نه دست تو
از آستین شعر من
به داد چشم هایم می رسد !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
مثل پروانه ها
که جز آغوش گل
شب هیچ کجا نمی مانند
خوابش نمی برد دلم
جز در خیال تو
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
این جا همه چیز
رو به راه ست
راه تو !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
رؤیاها
بچّه هائی هستند
که در می زنندُ
فرار می کنند
دلت را باز نکن
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
قطره اشکی تنها
گونه ام را
به گرمی لب های تو
می بوسد
و میان بغض لب هایم
ویران می شود
من اینگونه هر شب
هم آغوش یک گل سرخ
چشم به روی ماهُ پنجره
می بندم
و به خوابی سنجاق می شوم
که دست هایت
شبگرد چشمانم نیست
گوشواره هایت را
برای اعتراف به بوسه هایم
باد دزدیده ست
و پیراهن خوابت به تن ِ
هیچ رؤیائی نمی خورد
و تو ...
چه بی رحمانه از من
دوری !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
تلخ ترین گریه ها
زیر سر شیرین ترین خنده هاست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
تو را که می بینم
مثل خانه ای خالی
پر از سکونت می شوم !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
ملاقات تو را می پوشم
و در آئینۀ چشمانت
یقۀ خیالم را مرتّب می کنم
شاخه ای از باران می چینم
و به سینه ام سنجاق می زنم
و شالی از رنگین کمان دست هایت
به گردن م می آویزم
کفش های اشتیاقت را پا می کنم
و در رسمی ترین لحظۀ هستی خود
در ملازمت قاصدکُ پروانه
از راه شب بوها
به دیدار تو می آیم
که زیر شب چراغ ماه
در ازدحام رؤیاها
در کجاوۀ گل ها نشسته ای
و از دریچه عطرها
به مردی اندیشه می کنی
که نه شاهزاده است
و نه اسب سپیدی دارد
او از دورترین واحه های خیال
از درّه های زنبق می آید
با یک سبد غرور
که تو را دوست می دارد !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
خداحافظی ها
همیشه دل سلام ها را شکسته اند !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت