امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار ابوالحسن کسايی مروزی
#21
خضاب شاعر

از خضاب من و موی سیه کردن من

گر همی رنج خوری ، بیش مخور ، رنج مبر !

غرضم زو نه جوانی است ، بترسم که ز ِ من
خرد پیران جویند و نیابند مگر !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#22
نیلوفر کبود


نیلوفر کبود نگه کن میان آب

چون تیغ آب داده و یاقوت آبدار

همرنگ آسمان و به کردار آسمان

زردیش بر میانه چو ماه ده و چار

چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد

وز مِطرَف کبود ردا کرده و ازار

تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#23
خواری مرده


دانم که هیچ کس نکند مرثیت مرا

دانم که مرده بر دل میراثخوار ، خوار

فرزند من یتیم و سر افکنده گرد کوی

جامه وَسَخ گرفته و در خاک ، خاکسار

تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#24
نقش دوست


میانهٔ دل من صورت تو بیخ زده ست

چو مُهر کش نتوان باز کندن از دیوار
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#25
مدح حضرت علی


مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر

بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار

آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد ؟

جز شیر خداوند جهان ، حیدر کرّار

این دین هدی را به مثل دایره ای دان

پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار

علم همه عالم به علی داد پیمبر

چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#26
اعضای معشوق


قامت چون سرو روانش نگر

آخته ، آن موی میانش نگر

زلف و رخش دیدی و اکنون بیا

آن لب شیرین و زبانش نگر

کَشّی آن چشم سیاهش ببین

خوشّی آن تنگ دهانش نگر

بُرد به یک ضربه دل و جان من

آن نَدَب و داو گرانش نگر
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#27
کتان و ماه


تا تو آن خیش ببستی به سر اندر ، پسرا

بر دلم گشت فزون از عدد ریشه ش ریش

ماهرویا ، به سر خویش ، تو آن خیش مبند

نشنیدی که کند ماه تبه جامهٔ خیش ؟
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#28
برف پیری


بنفشه زار بپوشد روزگار به برف

درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف

که برف از ابر فرود آید ، ای عجب ، هر سال

از ابر من به چه معنی همی بر آید برف ؟

از این زمانهٔ جافی و گردش شب و روز

شگرف گشت صبور و صبور گشت شگرف

گذشت دور جوانی و ، عهد نامهٔ او

سپید شد که نه خطش سیاه ماند ، نه حرف

غلاف و طرف رخم مشک بود و غالیه بود

کنون شمامهٔ کافور شد غلاف و طَرف

ایا کسایی ، کن از پای بند ژرف چنین

که بر طریق تو چاهی است سخت و محکم و ژرف
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#29
پیری

پیری مرا به زرگری افگند ، ای شگفت

بی گاه دود ، زردم و همواره سُرف سُرف

زرگر فرو فشاند کُرف سیه به سیم
من باز برفشانم سیم سره به کُرف

تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#30
طلب جام

ای خواجهٔ مبارک بر بندگان شفیق

فریاد رس که خون رهی ریخت جاثلیق

یک جام خون بچهٔ تاکم فرست ، از آنک

هم بوی مشک دارد و هم گونهٔ عقیق

تا ما به یاد خواجه دگر بار پر کنیم

ار خون خوشه ، اَکحَل و قیفال و باسلیق
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,636 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,174 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,682 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان