امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار ابوالفضل سپهر
#11
شهر پیغمبر پر از بیداد شد
آسمان لبریز از فریاد شد

نخل ها بر سینه و سر میزدند

طائران عرش پر پر میزدند

چشم جبریل امین مبهوت بود

غرق ماتم عالم لاهوت بود

کینه توزی را عجب آموختند

قلب مادر را به طفلش دوختند

آن در و دیوار گلگون گشت وای

فرق حیدر (ع) غرق در خون گشت وای

ضرب سیلی دیده ای را تار کرد

مجتبی (ع) با زهر آن افطار کرد

با غلاف تیغ بازویی شکست

شمر روی سینه مولا(ع) نشست

روی مه را جوهر نیلی زدند

دختری در کربلا سیلی زدند

درب بیت وحی را افروختند

خیمه اهل حرم را سوختند

از دل زهرا(س) برون شد بوی عود

بوی یاس و آتش و اسپند و دود

میخ در ، پهلوی محسن را درید

تیر شد ، بر حنجر اصغر رسید

تیغ را قنفذ در عالم تاب داد

دست عباس(ع) علی(ع) در شط فتاد

کیست زهرا (س) آسمانی در سجود
بوسه دستاس بر دستی کبود
عادیان، زین سو و آن سو آمدند
بند بر دستان دست حق (ع) زدند

دست حق (ع) در بیعت زنجیــر شد

شیر حق (ع) بین دو صد خنزیر شد
گنبد نیلی ، گریبـــــــــــــان چاک زد
عصمت حق(س) را عدو بر خاک زد
فاطمه(س) یعنی زدن در کوچه ها
مادری را پیش چشم بچه ها

چشم عالم لب به لب الماس شد

خاک یثرب مست بوی یاس شد
عالمی خاموش و بی مهتاب گشت
ارغـــوان رخ ، ماه عالمتــــاب گشت

عرش حق هم زین جفا در هوش شد

ذوالفقار مرتضی(ع) بیهـــــــــوش شد

کیست زهرا(س) یکه یار مرتضی(ع)
هم زره، هم ذوالفقار مرتضی(ع)

آه زهرا(س) نعره های حیدر(ع) است

نِی که دختر، مادر پیغمبر(ص) است
روضه رضوان به زیــــــــــر پای اوست
سینه غم چاک ، از غم های اوست

چشم عین الله گریان امشب است

بعد از این ام ابیها زینب(س) است

گفت حیدر (ع) ای تمام جان من

طفل و بازویت بلاگردان من

قامتم را ای وجودت قائمه

کلِّمینی کلِّمینی فاطمه

فاطمه(س)چشمان خود را باز کرد

با نگه روی علی(ع) را ناز کرد

دست حیدر(ع) را گرفت آن نازنین

گفت ای مولا امیرالمؤمنین

هرچه گویی من اطاعت میکنم

غم مخور، خود با تو بیعت میکنم

فاطمه(س) گردد بلاگردان تو

هستی زهرا(س) فدای جان تو
گرچه میدانی تو نیّت های من
یا علی(ع) بشنو وصیت های من

غسل ده ، من را به زیر پیرهن

صبر کن در بستن بند کفن

ای امیرالمؤمنینم ، بوتراب

جای من شب پیش طفلانم بخواب

جان فدایت ای پناه عالمین

جان تو، جان حسن(ع) جان حسین(ع)

یا علی(ع) پیش حسینم (ع) وقت خواب
جای زهرا (س) کاسه ای بگذار آب

چادری پنهان درون خانه کن

جای من موهای زینب (س) شانه کن

جان زهرایت(س) علی(ع) جان، جای من

بوسه بر چشمان عباسم(ع)بزن

یا علی(ع) شب بر سر قبرم بمان

هل اَتی بر کوثرت یاسین بخوان

گفت و گفت و دیدگان بر هم گذاشت

هل اَتی را غرق در ماتم گذاشت

چاره ساز عالمی بیچاره شد

کوثر و دخّان ز قرآن پاره شد

یاس گلگون علی (ع) چون جان سپرد

نِی که زهرا(ع) ، بل علی (ع) افتاد و مرد

شاپرکهاییم و خاکستر شدیم

وای مردم، وای، بی مادر شدیم

جای سیلی تا ابد بر روی ماست

تا قیامت میخ در پهلوی ماست

ردّ خون سینه ات بر جاده است

خاک چادر، مُهر هر سجاده است

آه مادر ،کودکانت خسته اند

چشم بر دست کبودت بسته اند

ای که عَجِّل گفتی و مرگت رسید

عَجِّلی گو تا فرج آید پدید
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12
ای قوم هُبَل...
هر چند که بر پیکر ما تاخته اید
از جمجمه های ما بنا ساخته اید

هر چند زخون پهلوانان امروز
دیریست به ضرب سکه پرداخته اید

هر چند که از رگ رگ برّیده ما
زنجیر طلا به گردن آویخته اید

هر چند که در باغ شقایق هامان
چونان علف هرز، قد افراخته اید

غم نیست اگر به اشک ما طعنه زنید
تاریخ قبیله را، چو نشناخته اید

اما به همان که رفت و نامد خبرش
سوگند که ای قوم هُبَل باخته اید

ابوالفضل سپهر
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
چشم، چشم، دوتا چشم
خمار و نافذ و مست
مو، مو، یه خرمن
قشنگ و مشکی یه دست
خط، خط، دو ابرو
مشکیه و کمونی
خال، خال، دو گونه
گونهای استخونی
لب، لب، دوتا لب
همینجوری میخنده
قربون برم ماشالله
بابام چه قد بلنده
دندوناشو ببینین
عینهو مرواریده
بابا به این خوشگلی
هیچ جا کسی ندیده
دست، دست، دوتا دست
چه مشکلا که حل کرد
میگن که وقت رفتن
مادرمو بغل کرد
بابام منم بغل کرد
دست بابام چه گرمه
حُسن،حُسن، محاسن
ریش بابام چه نرمه
پا، پا، دو تا پا
راهی جبهه بیتاب
مامان با گریه میریخت
پشت سر بابام آب
چشم، چشم، دو تا چشم
شب تا سحر بیداره
مو، مو، یه خرمن
پر از گرد و غباره
خط، خط، دو ابرو
خاکیه و کمونی
چشم، خال، دو گونه
بارونی بارونی
لب، لب، دو تا لب
خشک و ترکخورده بود
آبروی آب رو
کام بابام برده بود
پا، پا، دو تا پا
خسته ولی پرتوان
میبره حمله بابا
سوی عدو بیامان
دست، دست، دو تا دست
گره کرده و مشته
با اون دستای گرمش
چه دشمنا که کشته
نیگا کنین عکسشو
چقدر قشنگ و زیباست
خونه عجب معطر
به عطر و بوی باباست
بابام کنار سنگر
روی موتور نشسته
محاسن خاکیشو
رنگ حنایی بسته
محاسن نرم اون
تو جبههها خونی شد
بابای قد بلندم
راهی مهمونی شد
چشم، چشم، دوتا چشم
خوابیده توی صحرا
تو جبههها شهید شد
بابای ناز زهرا
خط، خط، دو ابرو
قرمزه و کمونی
خال، خال، دو تا خال
رو گونه و پیـ ـشونی
خال روی گونههاش
قهوهای و قشنگه
ولی خال پیـ ـشونیش
خونی و سرخ رنگه
پا، پا، دو تا پا
دست، دست، دو تا دست
دست و پای بابا جون
زیر شنیها شکست
قربون چشماش برم
همون چشمای مستش
کدوم دست پلیدی
زد و چشاشو بستش؟
اونی که دید بابا جون
تو جبههها شهید شد
میگه تو خاک فکه
افتاد و ناپدید شد
آی دونه دونه دونه
نون و پنیر و پونه
بعد گذشت چند سال
بابا اومد به خونه
چوب، چوب، یه تابوت
که تو کوچه روون بود
جای بابا تو تابوت
یه تیکه استخون بود
هزار هزار چشم مست
هزار هزار تا گونه
هزار هزار هزاران
نگاه عاشقونه
هزار هزار محاسن
یا خونی شد یا که سوخت
هزاران دل عاشق
که توی سینه افروخت
هزار هزاران پدر
هزار هزار تا مادر
هزار هزار محبت
هزار هزار تا همسر
هزار هزاران رفیق
هزار هزار برادر
هزار هزار تا فرزند
هزار هزار تا خواهر
هزار هزار رفاقت
هزار هزار معرفت
هزار هزار تا عاشق
هزار هزار تا رافت
هزار هزار تا نامزد
هزار هزار اهل دل
هزار هزار طراوت
شمع مجلس و محفل
هزار گل سرسبد
هزار هزار قدبلند
هزار هزار هزاران
هزار هزار تا پیوند
هزار هزار شور و شوق
لبان پر ز خنده
هزار هزار بسیجی
هزار هزار پرنده

هزار هزار پهلوون
هرار هزار همخونه
رفتن که ما بمونیم
رفتن که دین بمونه
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
حرامیان حرامتان
به جبهه ها، رشادتم
به سالها اسارتم
خنده صبح و شامتان
حرامیان، حرامتان


اشک دو چشم رهبرم
خون چکیده از سرم
شهد شده به کامتان
حرامیان، حرامتان


داس عدو به گردن م
شخم عدو بر بدنم
گندم بی همتتان
حرامیان، حرامتان


ماهی شط خون چه شد؟
عشق چه شد؟جنون چه شد؟
دور شده ز کامتان
حرامیان، حرامتان


عبد چه شد؟ خدا چه شد؟
دیانت و رضا چه شد؟
گسیخته لجامتان
حرامیان، حرامتان


هم نفس آه که شد؟
یوسف صد چاه که شد؟
پله و نردبانتان
حرامیان، حرامتان


همسفران همنفس
پریده از کنج قفس
مرغ هوس به بامتان
حرامیان، حرامتان


طبع شکم باره تان
مرکب راه وارتان
قرعه که زد به نامتان؟
حرامیان، حرامتان


جبهه به خون کشیده شد
حنجره بس دریده شد
طراوت کلامتان
حرامیان، حرامتان


راهی صد کمین که شد؟
معبر روی مین که شد؟
معبر زیر گامتان
حرامیان، حرامتان


خانه ام افروخته شد
بام به کف دوخته شد
امنیت خانه تان
حرامیان، حرامتان


کشته صد پاره که شد؟
به خصم دون چاره که شد؟
دوامتان، دوامتان
حرامیان، حرامتان


برف من و بام شما
درد من و دام شما
وسعت بام و دامتان
حرامیان، حرامتان


خنده به اشک مادرم
نمک به زخم همسرم
مادرتان، همسرتان
حرامیان، حرامتان
هدیه به آنان که شهیدان را نردبان ساختند و بالا رفتند ، پا بر دوش آنها قدرت را در آغوش کشیدند، از آن آویزان شدند، آنگاه به نردبان پشت پا زدند و آن را شکستند .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
کوه پرسید ز رود،
زیر این سقف کبود
راز ماندن در چیست؟ گفت: دررفتن من
کوه پرسید :و من؟ گفت:در ماندن تو
بلبلی گفت: ومن؟
خنده ای کرد و گفت: در غزل خوانی تو

آه از آن آبادی
که در آن آبادی
که در آن کوه رَوَد ،
رود ،مرداب شود،
و در آن بلبلسر گشته سرش را به گریبان ببرد،
و نخواند دیگر،
من و تو ،بلبل و کوه ورودیم
راز ماندن جز،
در خواندن من،ماندن تو،رفتن یاران سفر کرده یمان نیستبدان!

شاعر:ابوالفضل سپهر





[/font][/color][/color][/font]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
این شعر را که ازشاعر دلسوخته بسیجی مرحوم ابوالفضل سپهر است تقدیم میکنم به ۳
شهید غریب ایرانی که درسال۱۳۸۳درحین درگیری رو در رو با متجاوزان امریکائی درعتبات
عالیات به شهادت رسیدند

خبر آمد که دگر بار کمین کرده عدو فوج سرباز مسلح به ره آورده عدو
چاووشی بانگ بزد بار سفر بر بندید عزم ره کرده و دستار به سر بربندید
همه خویش به غیر از خودِ خود بر دارید همگی کاسه سر را به خدا بسپارید
مسپارید به تن دل،همه بیدل هستیم و جز این نیست اگر هست همه باطل هستیم
پایمان نیست مگر بهر رسیدن به هدف دست دارید اگر،دشنه بگیرید به کف
ناگهان بادیه از غرش شیران پر شد دل این راه ز پافنگ دلیران پر شد
همه گفتند،به تأکید که آنک مائیم پایمان هست-اگر هم نبود-بر پاییم
دست اگر هست و اگر نیست علمدار هستیم ما همه پرچم غیرت به سر دار هستیم
خنجری نیست مگر بهر رجز خواندن ما نیست جز در گروِ رفتن ما،ماندن ما
هر که در بند زمانه است بماند بی ما هر که پابسته خانه است بماند بی ما
طبلِ راندن زده شد قافله راهی شد و رفت آخرین حرف سپه برق نگاهی شد و رفت
رفت تا دشت،پُر از بانگ دلیران بشود زوزه گرگ،گُم از نعره شیران بشود
رفت تا طعنه زند عشق به سرپنجه مرگ رفت تا پنجه در اندازه،در پنجه مرگ
رفت بر هجمه فرعون زمان نیل شود یورش ابرهه را فوج ابابیل شود
رفت با زنده کند خاطه خیبر را زوزه حارث و مرحب،علمِ حیدر(ع) را
راه این واقعه را دید و به خاطر بسپرد هر که می رفت دو صد قافله دل با خود برد
(وَ اِن یَکاد)ی ز عزیزی به پر شالش بود آنکه میرفت چه دلها که به دنبالش بود
رفت و دیگر نشنیدم بجز سوختنش و ندیدیم بجز سوخته پیرهنش
مرحبا عود صفت سوختنش در میدان وای از عطر دل انگیز درون کفنش
همسرش گفت:برو،منتظرت خواهم ماند رفت و برگشت و ندیدیم،سری بر بدنش
مرحبا بوسه آخر به رخ فرزندش وای از بوسه فرزند به صد پاره تنش
آیه خواندیم و دمیدیم که تا برگردد وای از آمدنش،آمدنش،آمدنش
آری آسوده از رفتن او خانه ماست آنکه خوابیده به تابوت رو سرِ شانه ماست
وقت تدفین عزیزان،دل شب غمگین بود عََلَمِ قافله برگرده ما سنگین بود
اینکه بر زیر سر ماست نه بالشت پَر است پیک مرگی است که از تیغ عدو دشنه تر است
تن ما زخمی از دشنه آسودن هاست مقصد ما نه در این بستر فرسودن هاست
چشم کفتار عداوت،به زمین خوردن ماست جمله موجیم که آسودن ما مردن ماست
دم فرو بسته مپرسید چه بر جا مانده است هم چنانت علمی هست که بر پا مانده است
گر چه رفتند ولی قافله راهش بر جاست در دل بیشه کنون برق نگاهش بر پاست
دست داریم و به کف دشنه نداریم چرا؟ آب داریم و لب تشنه نداریم چرا؟
آنکه بر نیزه کند جلوه،سَر ماست،ببین زیر پا نیست،فَرای همه سرهاست،ببین
ای برون رفته از قافله عشق،بیا تو مپرس از ره پُر غائله عشق،بیا
باید این راه پُر از غرش شیران بشود راه،سر مست ز پافنگ دلیران بشود
تا دل راه بداند که هنوزم هستیم باز دستار به سر،بار سفر بر بستیم
هر که در بند زمانه است بماند،بی ما هر که پا بسته خانه است بماند،بی ما
اللهم رزقنی شفاعهٌ الحسین یوم الورود
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#17
اتل متل یه جعبه
اتل متل یه جعبه
پر از مداد رنگى
اتل متل یه بچه
چه بچه زرنگى
با یک مداد هاش ـ ب

توى اتاق نشسته

فکر مى کنه
به باباش
جفت چشاشو بسته

قربون برم بابامو
الان اگه زنده
بود
صورت مهربونش
حتماً پر از خنده بود
با قهوه اى کمرنگ

دهان و لب رو کشید
صورتشو عقب برد
قشنگ نگاه کرد و دید
قهوه اى رو گذاشته
مداد حنایى برداشت
رو صورت بابا جون
ریش قشنگى رو کاشت
بعد با مداد هاش ـ ب
چشمى کشید و بعدش
با یک مداد هاش ـ ب
چشمارو مشکى کردش
پیشونى رَم کشیدش
بعد هم موهایى بلند
بعد با مداد سبزش
براش کشید یه سربند
بعد با مداد زردش
رو سربند سبز اون
گنبدى از طلا زد
زیرش نوشت «بابا جون»
بینى رو هم کشیدش
دو چشم و ابرو گذاشت
براى رنگ صورت
سفید و زرد و برداشت
با زرد و با سفیدش
صورتو رنگ کردش
بابا چه نورانیه
چشمها رو تنگ کردش
یواش یواش و کم کرد
از توى چشم تنگش
بارون چکید بروى
نقاشى قشنگش
مداد سرخو برداشت
رو سر بند بابا جون
یه خال قرمز کشید
خیره شد به خال اون
لب رو گذاشت رو خالش
سرخى لبهاى اون
حالشو سرختر کرد
سرختر از رنگ خون
یه کمى فکر کردش
یه دفعه بغضش گرفت
بعد مى دونید چیکار کرد؟
یه کارى کرد بس شگفت
با اون مداد سرخش
بابا رو سرخ کردش
عکس رو قلبش گذاشت
با اون دودست سردش
بس که بابا بابا گفت
ناله زد و غصه خورد
کنار عکس بابا
خسته شد و خوابش برد
خواب دیدش توى یک باغ
تو یک باغ پر از گل
نشسته رو درختى
بدل شده به بلبل
ناز غریبونه کرد
چَه چَهِ مستونه زد
یه وقت دید از آسمون
نور اومد و نور اومد
دید که تو تختى از نور
بابا جونش نشسته
هزار ملک دور اون
جمع شده حلقه بسته
پریدو رفتش نشست
رو شونه بابا جون
بابا نوازش ش کرد
بوسه زد به روى اون
زد زیر گریه و گفت:
میگن دیگه نمیاى!
منو گذاشتى رفتى؟
بابا منو نمى خواى؟
بابا اونو بوسیدش
توى بغل گرفتش
اشک چشاشو پاک کرد
نیگاش کردش و گفتش:
اگه نرفته بودم
یه غول بى شاخ و دُم
اومده بود تو خونه
تا زور بگه به مردم
با هرچى که ما داشتیم
مى خواست تجارت کنه
ما رو اسیر بگیره
خونه رو غارت کنه
رفتم باهاش جنگیدم
تا که بره به خونش
اگه باور ندارى
بیا اینم نشونش
دسترو گذاشت رو خالش
همون خال پیـ ـشونیش
همون خال قشنگش
خال قرمز و خونیش
لب رو گذاشت رو خالِ
بابا جون و بوسیدش
بعد صورت و عقب برد
قشنگ بابا رو دیدش
یهو پریدش از خواب
دید که وقت اذونه
بوى تن بابا جون
پیچیده بود تو خونه
دنبال نقاشیش گشت
دید که روى متکّاس
یعنى چى مگه مى شه؟
این خط که خط باباس
دید که زیر نقاشیش
به خط نازِ بابا
نه تنها امضا شده
داده یه بیست زیبا
ابوالفضل سپهر
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#18
تل متل یه قصه/از غربت یه دایی/جانباز هشت سال جنگ/موجی و شیمیایی
خسته و دل شکسته/همیشه سرفه می کرد/میخندید اما آروم/به خود می پیچید از درد/دایی جونم تو خونه/نور نگاه ما بود/بعد بابای خوبم/پشت و پناه ما بود/توی خونه با اینکه/جای بابام خالی بود/اما با داییجونم/زندگیمون عالی بود/تو جبهه با هم بودن/خردل اونارو سوزوند/بابای من شهید شد/داییم به یادگار موند/موج که اونو میگیره/خونه به هم میریزه/داد میکشه بخوابید/نوبت سینه خیزه/یا خیلی آروم میره/نقشه جنگ میکشه/برای غافلگیری/طرحی قشنگ میکشه/یه شب که موج گرفتش/همه توی خواب بودیم/بی تاب بود اما همه/توی خواب ناب بودیم/بی تاب وپر تلاطم/هی بی قراری میکرد/با سر میزد تو دیوار/هی گریه زاری میکرد/
آروم آروم بی صدا/گریه میکرد میخندید/انگار که توی جبهه اس/چون رفیقاشو میدید/
انگار یهو حاجی رو/دیدش و گرم گرفتن/از بی وفایی های/بعد جبهه ها گفتن/دویدو رفت توی حال/فریاد کشید خمپاره/همه پناه بگیرید/از موجای ماهواره/یه لحظه داد زد حاجی/اینقده سرد نبودی/منو تنها گذاشتی/تو که نامرد نبودی/
نمیبینی چه سخته/بعد جبهه ها جدل/جنگ با بد حجابی/با سی دی مبتذل/نمیبینی چه سخته/بعد جبهه ها فریاد/نبرد با بی غیرت/نبرد با اعتیاد/نمیبینی چه سخته/بهد جبهه ها نبرد/شناسایی دشمن/تمیز مرد و نامرد/
حاجی نیستی ببینی/جوونو قرتی کردن/اونو به جای مسجد/مشغول پارتی کردن/
حاجی نیستی ببینی/به ماها نیش می زنن/به عشقمون می خندن/طعنه به ریش می زنن/حاجی نیستی ببینی/یه عده ای کمونیست /میگن زمان جنگ نیست/میگن شهید الگو نیست/حاجی نیستی ببینی/چفیه عار و ننگ شد/مانتوها کوتاه شدن/بد حجابی قشنگ شد/حاجی نیستی ببینی/یه عده دلسنگ شدن/یه عده غرق دنیا/پشیمون از جنگ شدن/حاجی میخوام دلم رو/پر از شقایق کنم/از غصه ها بمیرم/دلم میخواد دق کنم/
حال دایی که خوب شد/ماجرا رو که فهمید/با شرمندگی گفتش/منو باید ببخشید/
این اواخر دایی جون/ذره ذره آب می شد/میسوختش و میساختش/عینهو آفتاب شد/خیلی وقتا دایی جون/شبا تا صبح بیدار بود/توی قفس پرنده/همش فکر فرار بود/یه شب که رفتیم هیئت/روضه کوچه خوندن/از حضرت فاطمه/قلب اونو سوزوندن/روضه رسید به اوجش/غربت و خوب حس میکرد/سیلی و کوچه و در/با دست بسته مرد/رفتش تو حال سجده/از ته دل گریه کرد/هم نوای عرشیا/ناله کشید از این درد/وقتی تموم شد هیئت/دیدیم دایی افتاده/انگار که بیست ساله که/دایی جونم جون داده/هرچی تکونش دادیم/هیچ تکونی ندیدیم/هر چی صداش می کردیم/صدایی نشنیدیم/رسوندیمش به اورژانش/دکترا گفتن مرده/داد کشیدم دروغه/دایی من نمرده/
پا شو بریم به خونه/مامان چشم انتظاره/بعد بابا به جز تو/پناهگاهی نداره/آره داییم راحت شد/از دست بی وفاها/با غصه و خون دل/دق کردش از جفاها/به تشییعش اومدن/مسئولای زیادی/هرکدوم از مسئولا/می کردن از اون یادی


اتل متل یه قصه/از غربت یه دایی/جانباز هشت سال جنگ/موجی و شیمیایی
خسته و دل شکسته/همیشه سرفه می کرد/میخندید اما آروم/به خود می پیچید از درد/دایی جونم تو خونه/نور نگاه ما بود/بعد بابای خوبم/پشت و پناه ما بود/توی خونه با اینکه/جای بابام خالی بود/اما با داییجونم/زندگیمون عالی بود/تو جبهه با هم بودن/خردل اونارو سوزوند/بابای من شهید شد/داییم به یادگار موند/موج که اونو میگیره/خونه به هم میریزه/داد میکشه بخوابید/نوبت سینه خیزه/یا خیلی آروم میره/نقشه جنگ میکشه/برای غافلگیری/طرحی قشنگ میکشه/یه شب که موج گرفتش/همه توی خواب بودیم/بی تاب بود اما همه/توی خواب ناب بودیم/بی تاب وپر تلاطم/هی بی قراری میکرد/با سر میزد تو دیوار/هی گریه زاری میکرد/
آروم آروم بی صدا/گریه میکرد میخندید/انگار که توی جبهه اس/چون رفیقاشو میدید/
انگار یهو حاجی رو/دیدش و گرم گرفتن/از بی وفایی های/بعد جبهه ها گفتن/دویدو رفت توی حال/فریاد کشید خمپاره/همه پناه بگیرید/از موجای ماهواره/یه لحظه داد زد حاجی/اینقده سرد نبودی/منو تنها گذاشتی/تو که نامرد نبودی/
نمیبینی چه سخته/بعد جبهه ها جدل/جنگ با بد حجابی/با سی دی مبتذل/نمیبینی چه سخته/بعد جبهه ها فریاد/نبرد با بی غیرت/نبرد با اعتیاد/نمیبینی چه سخته/بهد جبهه ها نبرد/شناسایی دشمن/تمیز مرد و نامرد/
حاجی نیستی ببینی/جوونو قرتی کردن/اونو به جای مسجد/مشغول پارتی کردن/
حاجی نیستی ببینی/به ماها نیش می زنن/به عشقمون می خندن/طعنه به ریش می زنن/حاجی نیستی ببینی/یه عده ای کمونیست /میگن زمان جنگ نیست/میگن شهید الگو نیست/حاجی نیستی ببینی/چفیه عار و ننگ شد/مانتوها کوتاه شدن/بد حجابی قشنگ شد/حاجی نیستی ببینی/یه عده دلسنگ شدن/یه عده غرق دنیا/پشیمون از جنگ شدن/حاجی میخوام دلم رو/پر از شقایق کنم/از غصه ها بمیرم/دلم میخواد دق کنم/
حال دایی که خوب شد/ماجرا رو که فهمید/با شرمندگی گفتش/منو باید ببخشید/
این اواخر دایی جون/ذره ذره آب می شد/میسوختش و میساختش/عینهو آفتاب شد/خیلی وقتا دایی جون/شبا تا صبح بیدار بود/توی قفس پرنده/همش فکر فرار بود/یه شب که رفتیم هیئت/روضه کوچه خوندن/از حضرت فاطمه/قلب اونو سوزوندن/روضه رسید به اوجش/غربت و خوب حس میکرد/سیلی و کوچه و در/با دست بسته مرد/رفتش تو حال سجده/از ته دل گریه کرد/هم نوای عرشیا/ناله کشید از این درد/وقتی تموم شد هیئت/دیدیم دایی افتاده/انگار که بیست ساله که/دایی جونم جون داده/هرچی تکونش دادیم/هیچ تکونی ندیدیم/هر چی صداش می کردیم/صدایی نشنیدیم/رسوندیمش به اورژانش/دکترا گفتن مرده/داد کشیدم دروغه/دایی من نمرده/
پا شو بریم به خونه/مامان چشم انتظاره/بعد بابا به جز تو/پناهگاهی نداره/آره داییم راحت شد/از دست بی وفاها/با غصه و خون دل/دق کردش از جفاها/به تشییعش اومدن/مسئولای زیادی/هرکدوم از مسئولا/می کردن از اون یادی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,640 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,178 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,690 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
2 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
Mahdiye (۱۳-۰۶-۹۵, ۰۶:۲۵ ب.ظ)، Mr. pickle (۲۶-۰۲-۰, ۰۷:۴۳ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان