ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
روی دریا خم شده بودم
دریا شب بود
چند ستاره در ته دریا
می درخشید
و اذرخشی را می دیدم
که لبخند تو بود
و سیاهی امواج را
به هم می دوخت
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
عشق ما
صدایی شد
در دهان پرنده ای
و به دور دست ها رفت
و بین شاخ و برگ درختان
گم شد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
تو می گریختی
از این زن به آن زن
و صورت و تن آنها را
به عاریت می گرفتی
لحظه ای به آب ها
خیره می شدم
و سپس تو را می نگریستم
که دور تر می رفتی
تا درختی شعری یا ابری
یا سیاه سیاهی
که از چشم آسمان
چون قطره اشکی
فرو می افتد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
چگونه خاک باغهای درروس را
توبره می کنند
برای ساختن خانه های بزرگ
آنها که در آخر کار
مشتی خاک را می بلعند
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
کتابی را می خواهم
نا خوانا
که در لابلای سطر هایش
خیالی را تماشا کنم
گنگ
و آرزویی را ببینم
نا ممکن
کتابی را می خواهم
نا خوانا
که آینده ی روح من
باشد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
سایه ی تو را می خوانم
و در آن شنا می کنم
و به ژرفا می روم
برای یافتن مرواریدی که
گم کرده ام
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
چون در طول تاریخ
در مقابل واقعیت غیر قابل قبول
قرار داشته ایم ناچار شعر گفته ایم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
برای رسیدن به شعر
با بادها تا دور تر ها
رفتم
در جهت حرکت باد بزن ِ
تقدیر
و گاه به سوی دریا
دویدم
و گاه به سوی صحرا
من در این جهت و آن جهت
رفتم
و به این سو و آن سو رفتم
تا به شعر رسیدم
و از شعر گذشتم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
من به زندگی کردن
رضایت دادم
به خاطر برگ ها
و به خاطر دوستانم
سگ ها و گربه ها
و به خاطر چند عشق ِ
زود گذر
من به زندگی کردن
رضایت دارم
به خاطر تماشای
لحظه ها
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
بی آنکه برفی
آمده باشد
همه چیز سفید رنگ
و یخ زده است
و بی آنکه شب در رسیده
باشد
همه جا سیاه و یک
رنگ است
و فقط صدای تو است
که می بارد
چون برفی
در شب زمستانی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت