ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
چراغ ها را خاموش میکنم
خاطراتت به خانه برمیگردن د
و بعد به این فکر میکنم
چرا با ستاره ها
تنها کوچه های تاریک را میتوان قدم زد؟
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
عاشقانه می سرودمش
اگر میدانستم
زندگی
تنها
شعری ست
برای سنگ قبر.
***
بگذار آسمان این شهر را سیاه تر کنند
برای بوسه
کوچه ها
هر چه تاریک تر
کم خطر تر.
***
هر چه به سمتت آمدم
دورتر شدم
هر بار که اسمت را شنیدند
میله های قفس را محکم تر کردند
آزادی!
***
گاهی فراموش میکنیم
"عشق" پلی شکسته است
و پلهای شکسته
تنها
جنازه ی عابران را به دریا میرساند.
***
شمع ها را فوت کن
و امیدوارتر دلتنگ باش
بهار حتما فصل آخر تقویمی ست که
من و تو با پاییز آغاز کردیم.
***
میان تاریکی هایم
می خندم به آدمهایی که
تنهاییشان را
پشت نقابِ نور ِ گوشی هایشان پنهان می کنند
و به خانه برمیگردم
دلتنگی را چند وجب آنورتر آویزان میکنم
آغوشت را روی خودم میکشم
و به خواب می روم.
***
آدمها
تو را ورق می زدند
و من
تمام زنگ
در انتظار دیدار چشمانی بودم
که صفحه ی اولت را سیاه کرده بود.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
اگر میدانستم
زندگی
تنها
شعری ست
برای سنگ قبر.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت