امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار| روجا چمنکار
#1
روجا چمنکار – متولد ٣٠ /٢ /١٣٦٠ – شهر برازجان – استان بوشهر

از کودکی تحت تأثیر قصه های پدر و مادر و کتابخانه ی بزرگ خانه

شروع به نوشتن کرد .

اولین شعرش در یازده سالگی در روزنامه ی خبر شیراز به چاپ رسید

و بعد از آن چاپ شعر در مجلات محلی استان مثل پیغام ، نصیر ، نسیم ، آینه ی جنوب، زنان ساحل و ...

و بعد چاپ شعر در مجلات ادبی خارج از استان ، چاپ شعر در مجله آدینه در پانزده سالگی

و چاپ شعر در مجلات کارنامه ، نافه ، عصر پنج شنبه ، گوهران و ... .

تحصیلات خود را در رشته ی سینم ا در دانشگاه هنر تهران به پایان برد
و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی در دانشگاه هنر تهران .

چاپ اولین مجموعه شعر به نام ‹رفته بودی برایم کمی جنوب بیاوری› سال ١٣٨٠ / انتشارات نیم نگاه

کاندیدای سومین دوره جایزه ی شعر امروز ایران (کارنامه)

چاپ مجموعه شعر ‹سنگ های نه ماهه› سال ١٣٨١ / انتشارات ثالث

برگزیده ی چهارمین دوره ی جایزه شعر امروز ایران (کارنامه)

برگزیده ی جایزه شعر پروین اعتصامی

سومین مجموعه شعر )با خودم حرف مي زنم )1387نشر ثالث.

ساخت فیلم زندگی و شعر منوچهر آتشی ( یادها ، بوسه ها ، خنجرها ) ١٣٨٤ .

شرکت در دوسالانه ی بین المللی شعر فرانسه به دعوت کشور فرانسه ، سال ١۳٨٤ .

چاپ دوم مجموعه شعر ( رفته بودی برایم کمی جنوب بیاوری ) ، انتشارات رخ شید ، ١۳٨٦
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
با خودم حرف می زنم

با خودم حرف می زنم


با تکه های خودم حرف می زنم


با تکه تکه های خودم حرف می زنم


رابطه مجهول و


دستم دور بازوی تو حلقه


این رقص اما ، به انتهای خود نمی رسد


من ، کم رنگ


تو ، نامرئی


رابطه مجهول و


نفسهات روی نفسهایم بُر که میخورد


دردی قلقلکم می دهد .


تکه ها را تکرار می کنم


تکه تکه ها را تکرار می کنم


غربت ، نه عطر تند ادویه داشت


نه طعم به هم فشرده خرما ، در بسته های غیر طبیعی


غربت ، فقط مرا به شب


شب ، وارد معرکه رگ می زند


و رد خون


پاک نمی شود از این همه آسمان و تیرگی .


تکه حرف می زنم


تکه تکه حرف می زنم


خوابِ این همه کارتن


گوشه ی خیابان های سرد تهران ، پاره که شد


ماه افتاد توی دامنم و


آب از سرم گذشت
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
هلاك مي شوم

لولي!




اين جهان جهان من نبود




اين صدا صداي من نبود




ساز تو را لال كردند و گوش مرا پر




بيرون از اين اتاق همه چيز خريدارند




قلب كهنه عشق كهنه حرف هاي تكراري




بيهودگي آلات خون ضايعات اثاث زندگي خريدارند




لولي!




مثل ريواسي ازلي بر من بپيچ




ابديت باشد براي آنان كه مي ترسند




و لبخندشان تزريقي ست




و زيبايي شان و خونشان تزريقي ست





بزن بر سيم هاي مسي رنگ رگهايم




كه اشك هاي تو شور بود و




راه درياي من دور




كه اصابت مي كنم روزي




به روزگاري سخت تر




وهلاك مي شوم لولي




ميان عذاب مردمي دردناك




و پراكنده مي شوم در خاك




و نارنج و خرما و انواع ديگري در من ميوه مي دهند





و اينطور است لولي سياه من!




كه گاهي خبر مي دهم تو را




به صبحي روشن




به درختي سرشار




و خورشيدي حاصلخيز





بعد از من




تو بر اين لحظه ي موميايي شده مهرباني كن




و راز اتاق را دور بدار



از نگاه خريداران...
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
نیمه ی فردا شب

تا نیمه ی فردا شب
.قصه ، تمام می شود
گفتی : سنگی كه به گردن ت آویزان كرده ای
بازی كودكانه ایست كه سرت را خواهد شكست
تا نیمه ی فردا شب
من می مانم و دردی
كه با قرص ماه ، كامل می شود
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
لگد می زنم به ورودی این در

قفلی که بسته ای به خودت

باز می شود و

غریبه ها به راه می افتند



قهوه که می خورم دلشوره می گیرم

دلشوره که می گیرم

زمین زلزله خیزت

شباهتی به کلیجای من دارد و مدام

رگ به رگ می شوی در من

حرکت کن !



لگد می زنم به هر چیز بسته ای



یا ماهی هلال توی قلب زمین !

یا قلبی که می زند توی گوش من !

یا کوه !

که یک روز دهان باز می کند

قهوه که می خورم

دلشوره می گیرم

غریبه ها به راه می افتند توی رگ هایم

حرکت کن !



یا رگ !

که گاهی راهروی قدم های تو می شود

گاهی محل کسب و کار

توقف بی جای من

به قیمت تمام زندگی ام بود .
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
به گردن بندی که توی گردن م انداخته اند


دیگر آویزان نشو


پنجره ها را گِل بگیر


مبادا دوباره عاشقم کنند


صدایم را گِل بگیر


چشم هایم را بگذار همیشه باز بمانند و سیاه


لباس مخصوصم را به تن کنم


این جنگ ، آخرین تلاش من برای زنده ماندن
خواهد بود


می خواستم بروم


از تو


از این خانه


نمی خواستم برای عروسک هایم پدری کنی


مادر !


وسواس عجیبی گرفته ام


در شانه کردن موهام


فر شده اند و خاکستری



متوقفم نکن


این جنگ ، آخرین تلاش من برای زنده ماندن
خواهد بود


لب هایم را از پشت بام فراری بده


لرزش صدایم را از پشت بام فراری بده


قلبم را از پشت بام فراری بده


چشم هایم را


بگذار همیشه باز بمانند و سیاه



به گردن بندی که توی گردن م انداخته اند


دوباره آویزان می شوی


دوباره


آبشارهای مخفی به چشم هایت می آیند


صخره های وحشی به اندامت


چیزی میان دست هات و


لرزش صدایم


رد و بدل می شود


نه


متوقفم نکن


لباس مخصوصم را به تن کرده ام


همان که روی منجوق های براقش وقت صلح


فرمان شلیک می دادی


این جنگ


آخرین تلاش من


برای زنده ماندن


خواهد بود .
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
هر صبح

از خواب می پرم

عجله می کنم

دلفین های آبی را بـه موهایم می زنـم

جای ِ لب هایت را بـر لب هایم صـورتی می کنـم

مـیـز را می چینم

صدایـت می زنـم

بعـد بـه یـاد می آورم

از پـاییز بـه بعد

دیگر نبوده ای و من

هر صبح از خواب پریده ام

عجله کرده ام

دلفین هـای ِ آبی را بـه مـوهایم زده ام

جای ِ لب هایت را بـر لـب هایـم صورتی کـرده ام

میز را چیده ام و بعد

صدایت زده ام...
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
چشمهایت را نبند

تمام راه ها را به رویم بسته اند

از مژه هایت بالا آمده ام

چشمهایت را نبند .
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
همیشه دری باز به در به دری بودم

رفتن را بیشتر از آمدن دوست داشتم

صدای تو تنها سرزمین واقعی ام بود

کلمات را در آغوشت پنهان می کنم

از این به بعد

همه می توانند شعر هایی از مرا

در تو بخوانند
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
از تهران که می گویم به دریا می رسم

از خودم از تو

از آسمان که می گویم به دریا می رسم

از دریا که فاصله می گیرم

که فراموش میکنم

که دوباره شروع می کنم

به دریا می رسم

کجای دریا نشتی دارد

که تمام رابطههای من عاشقانه میشوند

خیس میشوند و به دریا میرسند.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,633 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,172 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,678 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
Ar.chly (۲۶-۰۴-۹۴, ۰۲:۰۶ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان