امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار| روجا چمنکار
#11
با تو شبی

در آینده ای نه چندان دور

زندگی نکرده باشم و

تو گریه هایم را بغل نکرده باشی

نه انتظار کشیده باشی

در انتهای جهانی گرد

جنون تلخ جهان مرا

گمم نکرده ای که پیدایم نکرده باشی

نه سایه نه سکوت نه ساعت

نه صندلی خالی و فنجان نشسته ای

نه پایه های سست و شکسته ای

نه چشمانت را بسته باشی و

مرا به یاد آورده باشی

نه نبضم را از پایه های میز تکانده باشی

دستم را گرفته باشی

بیرون زده باشیم از شعر
شب

بوق ممتد باران

خنده الو صدا

نباخته ای که نبرده باشی

نه خیابانی که با من قدم زده باشی

نه کافه ای که روبرویم نشسته باشی

نه غروبی

نه بارانی

نبوده ای که نباشی

نرفته ای که نیامده باشی
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12
در دستانم

خطی نیست

نه خطی که طول عمرم را نشان دهد

نه خطی که آیندهام را بگوید

و نه خطی که مرا به کسی برساند

من

تمام خطوط دنیا را

در چشمانم پنهان کرده ام

تا از نگاه متعجب کفبین ها

دلم خنک شود
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
اصلا به دیدنم نیا

دوستت دارم را توی گل های سرخ نگذار

برایم نیار

اصلا به من

به ویلای خنده داری در جنوب

فکر نکن

سردرد نگیر

عصبی نشو

اصلا زنگ در، تلفن، خواب ، خیال ، خلوت مرا نزن

اینقدر نمک روی زخم من نپاش

اصلا نباش!

با این همه

روزی اگر کنار بیراهه ای عجیب حتی

پیدایم کردی

چیزی نگو

تعجب نکن

حتما به دنبال تو آمده بودم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
پیدایم کن از اثر انگشت روی فنجان ها

توی کافه ها

از ایستادن پشت ویترین ها

چسبیدن به عروسک ها

به درخت گیلاسی که به نامم بود

نیمکتی زرد، رُزی سفید، روزی برفی

پیدایم کن از لرزیدن زیر ترس، توی گریه

وسط رقص ی بندری، استکانی کمر باریک، شبی تاریک

حافظه ام کجاست؟

خانه ام کجاست؟

خنده ام کجاست؟

پیدایم کن از پاورچین زیر پنجره

پنج شنبه، مترو، ایستگاه آخر

آخر اسمم چه بود؟

اسمم چه بود؟

پوستم چه رنگی بود؟

پیدایم کن از رد پای کلمات

جلوی سینم ا، توی پاک، انتهای خیابانی دراز

خیابانی دراز

دیروزی دراز

روزی دراز

رازم چه بود؟

سایه ام کجاست؟

تهران، میدان ولی عصر، جنب بانک ملی ایران

قسمت اشیاء گمشده

پیدایم کن

از میان سایه های بی نشان اشیاء گمشده ...
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
ابرها،

نامه های مچاله ی منند

که بغض هایم را

در آنها می نویسم

و به دست باد می سپارم

تا برایت بخواندش.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
من شعرهایی دارم که گروه خونیشان
گره میخورد به چشمهایت
که گاهی میخندند
گاهی نمیخندند
و گاهی آنقدر مثبت میشوند
که نفع هر دوی ما
در بیتو بودن، منفیست.
" روجا چمنکار"
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,632 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,172 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,678 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
Ar.chly (۲۶-۰۴-۹۴, ۰۲:۰۶ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان