امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار| فخرالدین عراقی
#21
این حادثه بین که زاد ما را

وین واقعه کو اوفتاد ما را

آن یار، که در میان جان است

بر گوشه دل نهاد ما را


در خانه ما نمی نهد پای

از دست مگر بداد ما را؟


روزی به سلام یا پیامی

آن یار نکرد یاد ما را


دانست که در غمیم بی او

از لطف نکرد شاد ما را


بر ما در لطف خود فرو بست

وز هجر دری گشاد ما را


خود مادر روزگار گویی

کز بهر فراق زاد ما را


ای کاش نزادی، ای عراقی

کز توست همه فساد ما را
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#22
من رنجور را یک دم نپرسد یار چه توان کرد؟

نگوید چون شد آخر آن دل بیمار چه توان کرد؟

تنم از رنج بگدازد، دلم از غم به جان آرد

چنین است، ای مسلمانان مرا غمخوار چه توان کرد؟


ز داروخانه لطفش چو دارو جان نمی یابد

بسازم با غم دردش بنالم زار چه توان کرد؟


دلا، بر من همین باشد که جان در راه او بازم

اگر آن ماه ننماید مرا رخسار چه توان کرد؟


چو از خوان وصال او ندارم جز جگر قوتی

بخایم هم از بن دندان جگر ناچار چه توان کرد؟


سحرگاهان به کوی او بسی رفتم به بوی او

بسی گفتم: قبولم کن، نکرد آن یار چه توان کرد؟


چنان نالیدم از شوقش که شد بیدار همسایه

ز خواب این دیده بختم نشد بیدار چه توان کرد؟


مرا چون نیست از عشقش به جز تیمار و غم روزی

ضرورت میخورم هر دم غم و تیمار چه توان کرد؟


عراقی نیک می خواهد که فخر عالمی باشد

ولیکن یار میخواهد که باشد عار چه توان کرد؟
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#23
چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت

جهان کلاه ز شادی بر آسمان انداخت

سپاه عشق تو از گوشه ای کمین بگشود

هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت


حدیث حسن تو، هر جا که در میان آمد

ز ذوق، هر که دلی داشت، در میان انداخت


قبول تو همه کس را بر آشیان جا کرد

مرا ز بهر چه آخر بر آستان انداخت؟


چو در سماع عراقی حدیث دوست شنید

بجای خرقه به قوال جان توان انداخت
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#24
هر سحر ناله و زاری کنم پیش صبا

تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما

باد می پیمایم و بر باد عمری می دهم

ورنه بر خاک در تو ره کجا یابد صبا؟


چون ندارم همدمی، با باد می گویم سخن

چون نیابم مرهمی، از باد میجویم شفا


آتش دل چون نمیگردد به آب دیده کم

میدمم بادی بر آتش، تا بتر سوزد مرا


تا مگر خاکستری گردم به بادی بر شوم

وا رهم زین تنگنای محنت آباد بلا


مردن و خاکی شدن بهتر که بی تو زیستن

سوختن خوشتر بسی کز روی تو گردم جدا


خود ندارد بی رخ تو زندگانی قیمتی

زندگانی بی رخ تو مرگ باشد با عنا
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#25
ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا

گر بدان شادی که دور از تو بمیرم مرحبا

دل ز غم رنجور و تو فارغ ازو وز حال ما

بازپرس آخر که چون شد حال آن بیمار ما؟


شب خیالت گفت با جانم که چون شد حال دل؟

نعره زد جانم که ای مسکین، بقا بادا تو را


دوستان را زار کشتی ز آرزوی روی خود

در طریق دوستی آخر کجا باشد روا؟


بود دل را با تو آخر آشنایی پیش ازین

این کند هرگز که کرد این آشنا با آشنا؟


هم چنان در خاک و خون غلتانش باید جان سپرد

خسته ای کامید دارد از نکو رویان وفا


روز و شب خون آبه اش باید فشاندن بر درت

دیده ای کز خاک درگاه تو جوید توتیا


دل برفت از دست وز تیمار تو خون شد جگر

نیم جانی ماند و آن هم ناتوانی گو بر آ


از عراقی دوش پرسیدم که چون است حال تو؟

گفت چون باشد کسی کز دوستان باشد جدا؟
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#26
کشیدم رنج بسیاری دریغا

به کام من نشد کاری دریغا

به عالم، در که دیدم باز کردم

ندیدم روی دلداری دریغا


شدم نومید کاندر چشم امید

نیامد خوب رخساری دریغا


ندیدم هیچ گلزاری به عالم

که در چشمم نزد خاری دریغا


مرا یاری است کز من یاد نارد

که دارد این چنین یاری دریغا


دل بیمار من بیند نپرسد

که چون شد حال بیماری دریغا


شدم صدبار بر درگاه وصلش

ندادم بار یک باری دریغا


ز اندوه فراقش بر دل من

رسد هر لحظه تیماری دریغا


به سر شد روزگارم بیرخ تو

نماند از عمر بسیاری دریغا


نپرسد از عراقی، تا بمیرد

جهان گوید که مرد، آری دریغا
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#27
ندیدم در جهان کامی دریغا

بماندم بی سرانجامی دریغا

گوارنده نشد از خوان گیتی

مرا جز غصه آشامی دریغا


نشد از بزم وصل خوب رویان

نصیب بخت من جامی دریغا


مرا دور از رخ دلدار دردی است

که آن را نیست آرامی دریغا


فرو شد روز عمر و بر نیامد

از آن شیرین لبش کامی دریغا


درین امید عمرم رفت کاخر

کند یادم به پیغامی دریغا


چو وا دیدم عراقی نزد آن دوست

نمی ارزد به دشنامی دریغا
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#28
ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب

تافته ام از غمت، روی ز من بر متاب


زنده به بوی توام، بوی ز من وا مگیر

تشنه روی توام، باز مدار از من آب


از رخ سیراب خود بر جگرم آب زن

کز تپش تشنگی شد جگر من سراب


تافته اندر دلم پرتو مهر رخت

می کنم از آب چشم خانه دل را خراب


روز ار آید به شب بی رخ تو چه عجب؟

روز چگونه بود چون نبود آفتاب؟


چون به سر کوی تو نیست تنم را مقام

چون به بر لطف تو نیست دلم را مآب


فخر عراقی به توست، عار چه داری ازو؟

نیک و بد و هر چه هست، هست بتوش انتساب
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#29
به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت

هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت

فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟

که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت


دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه

ز آفتاب رخت سایه ای بر آن انداخت


رخ تو در خور چشم من است، لیک چه سود

که پرده از رخ تو برنمی توان انداخت


حلاوت لب تو، دوش، یاد میکردم

بسا شکر که در آن لحظه در دهان انداخت


من از وصال تو دل برگرفته بودم، لیک

زبان لطف توام باز در گمان انداخت


قبول تو دگران را به صدر وصل نشاند

دل شکسته ما را بر آستان انداخت


چه قدر دارد، جانا، دلی توان هردم

بر آستان درت صدهزار جان انداخت


عراقی از دل و جان آن زمان امید برید

که چشم جادوی تو چین در ابروان انداخت
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#30
دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات

فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات

از خانقاه رفته، در میکده نشسته

صد سجده کرده هر دم در پیش عزی ولات


در باخته دل و دین، مفلس بمانده مسکین

افتاده خوار و غمگین در گوشه خرابات


نی همدمی که با او یک دم دمی برآرد

نی محرمی که یابد با وی دمی مراعات


نی هیچ گبری او را دستی گرفت روزی

نی کرده پایمردی با او دمی مدارات


دردش ندید درمان، زخمش نجست مرهم

در ساخته به ناکام با درد بیمداوات


خوش بود روزگاری بر بوی وصل یاری

هم خوشدلیش رفته، هم روزگار، هیهات!


با این همه، عراقی، امیدوار میباش

باشد که به شود حال، گردن ده است حالات
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,613 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,166 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,650 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
4 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۰۳ ق.ظ)، خانوم معلم (۳۱-۰۴-۹۴, ۱۱:۰۷ ب.ظ)، Ar.chly (۲۶-۰۵-۹۴, ۰۷:۲۹ ب.ظ)، farnoosh-79 (۰۷-۰۸-۹۴, ۰۱:۴۸ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 3 مهمان