امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار| محمود فتوحی
#21
من میان زبان پدرمو لبان داغ مادرممتولد شده اممرادر قواعد بوسه هاو مقررات لب ها و نگاه هاپیچیده اندبزرگ می شومو لحظه لحظه در منپیچک های مبهمی کشف می شودمویرگ های گنگ جدیدبر زبانمپیچک های سرخ سفیدبر روحم می دونددر عنکبوت گوش و هوشمدور دلم تار می تننددر هزار توی تارهاگنجشکی برای تو می لرزدتارهای حنجره امدر نام تو شناور استتنها با یاد تودر زندان های اندرونمچهل ساله شدم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#22
بر درگاه توعریانمجوجه ای خیسکنار شکسته های تخممی لرزد
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#23
دایر ای روی خاک کشیدندتا آن جادوی بزرگدر این دایره ی کوچکاتفاق افتادو افتادآفتاب و ماه و آب رابا ملاحت گندمدر این دایره ریختندما را بخود نمی گذارنداین تصویرهم می ترسیم که بخوانیمهم می ترسیم که نخوانیمما را رها نمی کننداین صورتتا دیدن این آفتابمثل دیدنش محال است

و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#24
لندنپایتخت تمدنیبا پلک های بستهو نگاه های شکستهحافظه ی سیمانی اشبه سرطان تصویر مبتلاستچشمان الکترونیکی اشدر آرزوی نمایش ذات عریانلوچ و سفید شدهاینجا هر صبحدر دریای سفید شیرچشم باز می کنماینجا در تارعنکبوتیWEBمغز جوان معامله می کننداینجا برایم نگاه نقاشی کردندعکس در چشمم کاشتندولی اصلا نمی بینماینجاپایتخت فرزانگی تصویرو تزریف چشمدر شریان الکترونیکی اشاینجا شعور شرقی امدر مدارها مهار می شودتراشه هاتخیل می کند که ((من)) استو هستبرای رفتن به کافی نتباید لب هایمرا فراموش کنمگفتگو با لب های بستهو گوش های تعطیل
گفتگوی تمدن ها
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#25
در خودم پرتاب شده امسیبی در سراشیبی تنبی تاب شده امشتاب لطافتم رامی خراشدای من آن سیب پرتابیبی تابمکه شیرینی ام بر سنگ بشکندیا شربتم در آن بنشیندبی تاب این دو پایان شیرین و خیسمچقدر نگاهنگران این رقص سرخدر آسمان آبی ست
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#26
این کوزه ی اشکچکیده ی گریه های من استعصاره ی عاشقی هایممی برم به بهشتآنجااشک دیدنی استو پر خاطره
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#27
لبهایم را خوردمزبانم را جویدمچیزی برای گفتن ندارمدر پیشانی امآینه ای را شکستیدکه خورشید خود را در آن می شستچشمانم را با تکه های آینه بلعیدمحنجره ی جوانم زخمی است
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#28
سرخی گونه هاترونوشت آن سیب بهشتی استهمان سیب کهآن زلیخای پاکبر آنسوره یوسف خواندو مادرمپیش از ولادتآن را گاز زدتا تو زیبا بیاییگونه هاتیک نیمه سیب استیک نیمه حسن یوسف
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#29
چقدر خواستنی است بهارکه از بوی شکوفه ی سیبکوتاه تر استچه شیرین است تابستانکه با ترک خوردن خربزه ایتمام می شودچه دلرباستآتش بازی برگ هاو پاییزکه با افتادن یک برگمی رودچه آرامشی استدر ملافه ی سپید زمستانو خواب بلند درختتا سپیده ی شکوفه ی سیب

و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#30
بپوش آن آبی بلند راتا باز آسمان شوی امشبچرخی بزن در بهشت سینه امحالا بیاروی ابرها دراز بکشیمگریبان آسمان را بدریمآفتاب را بدر آوردیمببوسیمو نور شویم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,594 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,164 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,641 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
Ar.chly (۰۳-۰۵-۹۴, ۰۶:۱۶ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان