ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
من میان زبان پدرمو لبان داغ مادرممتولد شده اممرادر قواعد بوسه هاو مقررات لب ها و نگاه هاپیچیده اندبزرگ می شومو لحظه لحظه در منپیچک های مبهمی کشف می شودمویرگ های گنگ جدیدبر زبانمپیچک های سرخ سفیدبر روحم می دونددر عنکبوت گوش و هوشمدور دلم تار می تننددر هزار توی تارهاگنجشکی برای تو می لرزدتارهای حنجره امدر نام تو شناور استتنها با یاد تودر زندان های اندرونمچهل ساله شدم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
بر درگاه توعریانمجوجه ای خیسکنار شکسته های تخممی لرزد
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
دایر ای روی خاک کشیدندتا آن جادوی بزرگدر این دایره ی کوچکاتفاق افتادو افتادآفتاب و ماه و آب رابا ملاحت گندمدر این دایره ریختندما را بخود نمی گذارنداین تصویرهم می ترسیم که بخوانیمهم می ترسیم که نخوانیمما را رها نمی کننداین صورتتا دیدن این آفتابمثل دیدنش محال است
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
در خودم پرتاب شده امسیبی در سراشیبی تنبی تاب شده امشتاب لطافتم رامی خراشدای من آن سیب پرتابیبی تابمکه شیرینی ام بر سنگ بشکندیا شربتم در آن بنشیندبی تاب این دو پایان شیرین و خیسمچقدر نگاهنگران این رقص سرخدر آسمان آبی ست
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
این کوزه ی اشکچکیده ی گریه های من استعصاره ی عاشقی هایممی برم به بهشتآنجااشک دیدنی استو پر خاطره
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
لبهایم را خوردمزبانم را جویدمچیزی برای گفتن ندارمدر پیشانی امآینه ای را شکستیدکه خورشید خود را در آن می شستچشمانم را با تکه های آینه بلعیدمحنجره ی جوانم زخمی است
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
سرخی گونه هاترونوشت آن سیب بهشتی استهمان سیب کهآن زلیخای پاکبر آنسوره یوسف خواندو مادرمپیش از ولادتآن را گاز زدتا تو زیبا بیاییگونه هاتیک نیمه سیب استیک نیمه حسن یوسف
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
چقدر خواستنی است بهارکه از بوی شکوفه ی سیبکوتاه تر استچه شیرین است تابستانکه با ترک خوردن خربزه ایتمام می شودچه دلرباستآتش بازی برگ هاو پاییزکه با افتادن یک برگمی رودچه آرامشی استدر ملافه ی سپید زمستانو خواب بلند درختتا سپیده ی شکوفه ی سیب
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
بپوش آن آبی بلند راتا باز آسمان شوی امشبچرخی بزن در بهشت سینه امحالا بیاروی ابرها دراز بکشیمگریبان آسمان را بدریمآفتاب را بدر آوردیمببوسیمو نور شویم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...