امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار مسعود فردمنش
#11
سنگ مزار

خوش آمده یی مادر بر سنگ مزارم
خوش آمده یی بنشین یکدم به کنارم

باز آمدی و بوی تو را گرفته خاکم
از اشک دو دیده ئ تو من شسته و پاکم

بس کن دگر این زاری ، لبخند بزن گاهی
حرفی بزن از هر کس ،از هرچه که آگاهی

مادر تو بگو که مرگ من با تو چه کرد
ا ی وا ی به من چه می کنی با این درد

سیما ی تو را غصه دگرگون کرده
لبخند تو را برده و افسون کرده

چشمان تو چون چشمه همی می جوشد
قلب تو فقط جامه ئ غم می پوشد

ا ی وا ی به من که دست من کوتاه ست
افسوس که زندگی چنین خودخواه ست

مادر تو بگو از آن جگر گوشه ئ من
از آنکه شد از زمین دل توشه ئ من


مادر توقسم بخورکه اوخوب وخوشست
جزدست تونیست روی سرش دیگردست


مادر تو بگو برادرم کو ، کجاست ؟
او با تو نیامده ، چرا ناپیداست


امروز به سفر رفته و یا بیمار ست
شادم کن و گو کنار یک دلدار ست


هر روز به عشق خاک من اینجا بود
می سوخت دلم همیشه او تنها بود


مادر تو به او بگو که آرام شود
در پیش حقیقتی که هست رام شود


مادر تو بگو که بی قراری نکند
من را تو قسم بده که زاری نکند


یادش چه بخیر همیشه با هم بودیم
ما برادر و رفیق و محرم بودیم


مادر تو بگو در پی کارش باشد
شادم کند و به فکر یارش باشد


مادر چه خبر ز حال و احوال پدر
از آن کمر شکسته از مرگ پسر


از آن گل پائیزی پژمرده شده
آن گل که ز طوفان غم افسرده شده


مادر تو بگو چه می کند دل تنگ ست ؟
رخساره ئ داغدار او بی رنگ ست ؟


مادر تو بگو که آن دلارام چه شد
آنکس که مرا فکند در دام چه شد


سوگند به تو که بیقرارش بودم
من عاشق دل خسته ئ زارش بودم


که گاه می آمد و بمن سر می زد
بر خانه ئ از خاک من او در می زد


از پشت در خانه به او می گفتم
هر روز به یاد عشق او می افتم


او یاد ز ایام خوشیها می کرد
آنروز مرا قشنگ و زیبا می کرد


اکنون چه شده ؟ کجاست ؟ او یار که شد؟
بعد از دل من بگو که دلدار که شد؟


مادر چه خوش آمدی و شادم کردی
بازم تو که آمدی و یادم کردی


دیگر تو برو که دیر وقت است مادر باید که ببندیم در دروازه ی شهر
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12
عین خزون

بهار دارم عین خزون
چه این زمون ، چه اون زمون
*

در حسرت مال و منال
دارم میرم رو به زوال
هر روز یه پله پس میرم
همین روزا ز نفس میرم
**

از بس نشستم انتظار
رفته ز یادم لاله زار
چراغ خونه م روشنه
روشن نه !
سوسو می زنه
***
"
چرخم نمی چرخه ولی چرخش می دم با یا علی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
ما ز فردا نگرانیم

ما ز فردا نگرانیم
که فردا چه کنیم
زیر این بار گرانیم
که جان را چه کنیم
تو ز من ثانیه هایی
که نه از آن من است میخواهی
آتشی را که
نه در جان من است میخواهی
*

روزگار ، روز مرا پیش فروشی کرده
دل بیدار مرا پیر خموشی کرده
هیچ در دست ندارم که به تو عرضه کنم
چه کنم نیست هوایی که دلی تازه کنم
**

قصد من نیت آزار نبود
جنس من در خور بازار نبود
جنسم از خاک و دلم خاکی تر
روح من از تو ز من شاکی تر
جنسم از رنگ طلا بود و نه از جنس طلا دل گرفتار بلا بود و سزاوار بلا
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
من و غروب و جاده

دیدم دلم گرفته
هوا ی گریه دارم
تو این غروب غمگین
دور از رفیق و یارم
*

دیدم دلم گرفته
دنیا به این شلوغی
این همه آدم اما
من کسی رو ندارم
**

دیدم غروبه اما
نه مثل هر غروبی
پهنا ی آسمونو
هرگز ندیده بودم
از غم به این شلوغی
***

دیدم که جاده خسته س
از اینکه عمری بسته س
اونم تموم حرفاش
یا از هجوم بارون
یا از پلی شکسته س
اونم تموم راههاش
یا انتها نداره
یا در میونه بسته س
****

من و غروب و جاده
رفتیم تا بی نهایت
از دست دوری راه
یکی نداشت شکایت
*****

گم شدیم از غریبی
من و غروب جاده
از بس هوا گرفته
از بس که غم زیاده
******

پر از غبار غم بود
هر جا نگاه میکردی
کی داشت خبر که یک روز
میر ی که برنگرد ی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
من و تو با هم

من و تو با هم
ما ی تاریخیم
نبض فریادیم
سقف والای
مرز آزادیم
*

ما ستون های سخت بنیادیم
گندم سبز دشت آبادیم
**

من و تو با هم
از بهارانیم
ابر و بارانیم
جنگل سبز
سرو دارانیم
***

در تن گلها
نطفه ی عطریم
نقطه ی عطفیم
****

با هم
نور خورشیدیم
صبح امیدیم
بی هم
شب تاریکیم
راه باریکیم
که به پرتگاه ئ
سخت نابودی
بس چه نزدیکیم
*****

من و تو با هم
مثل یک کوهیم
سرنشینان کشتی نوحیم
من و تو بی هم
تن بی روحیم
******

من و تو بی هم آنقدر هیچیم
آنقدر خالی
نه به دل قیلی
نه به سر قالی
زخمی دست باد پائیزیم
از غم و از درد، هر دو لبریزیم
*******

من و تو با هم
بدتر از اینها
گر زمین افتیم
باز برخیزیم
********

من و تو بی هم
گر چه موجودیم
گر زمین افتیم
هر دو نابودیم
لیک ما با هم
هر دو پا بر جا
هر دو در سودیم
*********

بشکن این جام پوچ پایان را
چشم خود باز کن
دفتر عشق را زین پس آغاز کن
پا اگر بسته
آسمان باز است
قصد پرواز است
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
نریزه آبرویی

با هم بیاین دعا کنیم
خدامونو صدا کنیم
که آسمون بباره
فراوونی بیاره
ازش بخوایم برامون
سنگ تموم بذاره
*

راهها ی بسته وا شه
هیچکی غریب نباشه
صورت و شکل هیچکس
مردم فریب نباشه
**

شفا بده مریضو
خط بزنه ستیزو
رو هیچ دیوار و بومی
نخونه جغد شومی
***

خودش می دونه داره
هر کسی آرزویی
این باشه آرزومون
نریزه آبرویی
****

دعا کنیم رها شن
اونا که توی بندن
از بس نباشه نا اهل
زندونا رو ببندن
*****

سیاه و سفید یه رنگ بشه
زشتی هامون قشنگ بشه
کویرا آباد بشن
اسیرا آزاد بشن
******

خودش می دونه داره
هر کسی آرزویی
این باشه آرزومون نریزه آبرویی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#17
نکته اینجاست

پرسید که کار تو کدام است ?
گفتم که جواب ناتمام است
اشعار نوشتنم غریزی ست
تصنیف نوشتنم مریضی ست
*

دانی چه نشسته پشت پرده
بازار مرا مریض کرده
بازار حکیم و ما مریضیم
از دست حکیم کجا گریزیم ?
از نسخه ئ بد شفا ندیدیم
هر چند دوا گران خریدیم
**

پرسید که نکته در کدام است ?
گفتم : گفتم که جواب ناتمام است
***

نکته اینجاست
که رقاصه چه پاها ی قشنگی دارد!
همگی در پی رقاصه ئ شهر می گردن د
به ، چه بازار گرانی دارد!
محکش بالاتر
غزلش گویا تر
و چه شوق و طربی می آرد
****

نکته اینجاست
که رقاصه چه پاها ی قشنگی دارد!
نکته اینجاست
که گویا کمر نازک و نرمی دارد
اهل آبادی ماست
عجبا
حیرتا
در سرش ذوق فرنگی دارد
*****

نکته اینجاست
که رقاصه چه پاها ی قشنگی دارد!
ما که در سوگ فلان عشق غزل سر دادیم
خبرش را توی پس کوچه ئ شهر
نیمه ها ی دل شب
از دو تا عابر مست بشنیدیم
که ز ته مانده ئ تصنیف چنان خوش بودند
که نه گویا برگ زردی ز درخت افتاده
و نه گویا دل ما در غم دوری از خاک وطن
عاشقانه غزلی سر داده
نکته اینجاست
که رقاصه چه پاها ی قشنگی دارد!
******

و چه این جمله به فکر همگی افتاده
بچه ها را چه کنیم ?
بچه ها می خواهند
بچه ها می رقص ند
بچه ها می خوانند
این طریقی ست که در خاطرشان می ماند
*******

ا ی فلانی
دو سه خطی بنویس
ساده تر
رنگی تر
در پی قافیه و واژه نباش
سوژه ئ امروزی
بگذر از دلسوزی
********

لله هایی همه دلسوزتر از مادرشان
بی خیال از غم فردایی و از عاقبت و آخرشان *********

من هنوز معتقدم
من هنوز معتقدم
می توان عشق به آنها آموخت
می شود در به در واژه ئ بازاری نبود
می توان تقدیم کرد
و پشیزی به پشیزی نفروخت می توان عشق به آنها آموخت
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#18
پرواز با تو باید


پرواز با تو باید

گر پر شکسته در باد

آغاز هر کجا شد

پایان هر کجا باد

گر تابش از تو باشد

خورشید بی فروغ ست

از چشم من چنین ست

گر پوچ ، یا دروغ ست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#19
چه حکمتی ست

وقتی نگاه می کردم
از گل به خار رسیدم
با خود گفتم
پروردگارا ?
چه فلسفه یی ست
در این همسایگی
و چه حکمتی ست در این بیگانگی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,640 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,178 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,687 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان