ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
دو ابـر در شمـال و جنـوب آسمان
به یک اندازه باریـد
هواشناسی علت این معجـزه را دلتنگـی نامید ...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
زن بود
و شانه هایش
زیر بار حرف های سنگین
خسته بودند
آنقدر
که می توانست
سال ها بخوابدو
بوی جنازه ای بلند نشود
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
راضی نمی شوم
به امنیت خانه ای که نگهبان آن تو باشی
برگرد
و تفنگ تجاوز را
از شقیقه ی دختران سرزمینت بردار
انجا که از گچ ویرانه های خانه ات
کاخ های سفید می سازند
برگرد
سر بند شوم این تقدیر را
از پیشانی کشورت باز کن
آنجا که دُردری را
به پای لهجه های بیگانه می ریزند
برگرد
و کفنت را بر آخرین نفس های این جنگ بکش
آنجا که ناچاری
بر داربست های بی اعتبارش
تعادل دیوارهای شهر را حفظ کنی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
اين روزها
آنقدر تنها شده ام
كه خودم را مي گيرم و
الو
- صدايي كه هم اكنون نمي شنويد
سكوت يك مرد دلتنگ است -
من از خودم حرف مي زنم
من از خودم حرف در مي آورم
من از خودم حرف مي شنوم
که ارتباطم را با خودم قطع می كنم
جريان زندگي ام را از رگ هايم
و رو به قبله
مرده ام را به بازي می گيرم
- نكند گفت بميري هم بر نمي گردم -
هرچه انگشت دارم
دوره مي كنم
ديركرده و نمي دانم
سر كدام خيابان
كدام كوچه
نكند سرحرفش مانده است؟
ديركرده و
انگشت هايم
خبرم را به 110مي رسانند
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
لعنت به من !
آنقدر بزرگ شده ام
که هرچه خودم را گم می کنم
هیچکس تحویلم نمی گیرد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
فریاد منم
اعتراض خواهرم
وفلسفه ی مقاومت
مادری ست که فریادواعتراضش را
مثل تاروپودی به هم می بافد
نقشی شکل می گیرد
که نقشه ی رویای تمام زن هاست
کابوس
از دیوارها ی نا برابراست،برادر !
بردار سقفی را که برسرمان آوار می شود
به جهنم
که غرور پنجره ها می شکند
به جهنم
که چقدر خرده شیشه می ریزند
فکر کن
همین دنیا
زیر پای مادرت بهشت شود
چه می شود !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
باشد
باهمین پلاک
به خانه ی رویاهایم بر می گردم
فقط بگو
این جمجمه
که به دنیای من نیشخند می زند
مال تو نیست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
این روزها
از بلندی موهایت فهمیده ام
چند وقت است تو را نوازش نکرده ام
گناه از کوتاهی انگشتان من است
که بشکنند
که بند بند با دیوار این سلول برسرم بریزند
که قلم شوندو روزگارم را سیاه کنند
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
دووووور شد
و رفتنش را
جاده
یکطرفه قضاوت کرد
مانده بودم
میان چرخ های سنگینِِ ِ جدایی،رفتن ،بی بروبرگرد ، سکوت!
حرکت از پاها ی من پریده بود
حرکت از قلب من پریده بود
روی لب هایم
رنگ لب هایم از این همه حرکت پریده بود
پریدم وسط جاده
جاده از کوه بالا و
از قله پریده بود
تو پریده بودی
و دره
مثل من
دهانش باز مانده بودو
مثل من
تو در دهانش افتاده بودی و
درست مثل من
صدایش به پای کوه نمی رسید !
می خواستم
تصمیم پیچیده ی جاده را بگیرم
بفهمم
قبول کنم !
سرعت بالای نبودنت به کشتنم داد.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
حال مرا کسی درک می کند
که در سراشیبی ترین نقطه ی این شهر
به یاد کسی افتاده باشد
کسی شبیه تو
که تا دست هایت را باز می کردی
خطوط این جاده مرا به آغوشت می رساند
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت