امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار میرزا محمد علی صائب تبریزی

چشم امید به مژگان‌تر خود داریم
روی خود تازه به آب گهر خود داریم
به گل ابر بهاران نبود دهقان را
این امیدی که به دامان‌تر خود داریم
چیست فردوس که در دیدهٔ ما جلوه کند؟
ما گمانها به غرور نظر خود داریم!
گوشهٔ دامن خالی است، که چشمش مرساد!
آنچه از توشهٔ ره بر کمر خود داریم
خشک گردید و نشد طفلی ازو شیرین کام
خجلت از نخل دل بی ثمر خود داریم
زانهمه قصر که کردیم بنا، قسمت ما
خشت خامی است که در زیر سر خود داریم
شعله از عاقبت سیر شرر بی‌خبرست
چه خبر ما ز دل نوسفر خود داریم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
ما گرانی از دل صحرای امکان می‌بریم
یوسف بی‌قیمت خود را ز کنعان می‌بریم
همچو گل یک چند خندیدیم در گلشن، بس است
مدتی هم غنچه سان سر در گریبان می‌بریم
ریشهٔ ما نیست در مغز زمین چون گردباد
رخت هستی از بساط خاک آسان می‌بریم
گر چه چندین خرمن گل را به یکدیگر زدیم
دامن و دست تهی زین باغ و بستان می‌بریم
نیست برق خرمن گل، پنجهٔ گستاخ ما
ما به جای گل ز گلشن چشم حیران می‌بریم
می‌کند منزل تلافی راه ناهموار را
ما به امید فنا از زندگی جان می‌بریم
نیست صائب بی‌غمی از وصل گل آیین ما
ما ز قرب گل چو شبنم چشم گریان می‌بریم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
ما درد را به ذوق می ناب می‌کشیم
از آه سر منت مهتاب می‌کشیم
از حیف و میل، پلهٔ میزان ما تهی است
از سنگ، ناز گوهر سیراب می‌کشیم
پاکی است شرط صحبت پاکیزه گوهران
پیش از پیاله دست و دهن آب می‌کشیم!
بر خاک تشنه جرعه فشانی عبادت است
ما باده را به گوشهٔ محراب می‌کشیم
ترسانده است دولت بیدار، چشم ما
از بخت خفته ناز شکر خواب می‌کشیم
صائب به زور گریهٔ بی‌اختیار، ما
در گوش بحر حلقهٔ گرداب می‌کشیم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
ما چو صبح از راست گفتاری علم در عالمیم
محرم آیینهٔ خورشید از پاس دمیم
دست افسوس است برگ ما و بار دل ثمر
ما درین بستانسرا گویا که نخل ماتمیم
مدتی آدم گل از نظارهٔ فردوس چید
ای بهشت عاشقان، آخر نه ما هم آدمیم؟
در ته یک پیرهن، چون بوی گل با برگ گل
هم ز یکدیگر جدا افتاده و هم با همیم
برنمی‌آید ز ابر آن آفتاب بی‌زوال
ورنه ما آمادهٔ فانی شدن چون شبنمیم
روزی فرزند گردد هر چه می‌کارد پدر
ما چو گندم سینه چاک از انفعال آدمیم
عقده‌ها داریم صائب در دل از بی‌حاصلی
گر چه از آزادگی سرو ریاض عالمیم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
گردباد دامن صحرای بی‌سامانیم
هیچ کس را دل نمی‌سوزد به سرگردانیم
چون فلاخن سنگ باشد شهپر پرواز من
هست در وقت گرانبها سبک جولانیم
راز پنهانی که دارم در دل روشن، چو آب
بی‌تامل می‌توان خواند از خط پیشانیم
هر کجا باشم بغیر از گوشهٔ دل در جهان
گر همه پیراهن یوسف بود، زندانیم
در غریبی می‌توان گل چید از افکار من
در صفاهان بو ندارم، سیب اصفاهانیم
در چنین وقتی که می‌باید گزیدن دست و لب
از خجالت مهر لب گردیده بی‌دندانیم
دامنم پاک است چون صبح از غبار آرزو
می‌دهد خورشید تابان بوسه بر پیشانیم
می‌کند بی‌برگی از آفت سپرداری مرا
وحشت شمشیر دارد رهزن از عریانیم
بر سر گنج است پای من چو دیوار یتیم
می‌شود معمور صائب هر که گردد بانیم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
اشک است، درین مزرعه، تخمی که فشانیم
آه است، درین باغ، نهالی که رسانیم
از ما گلهٔ بی‌ثمری کس نشینده است
هر چند که چون بید سراپای زبانیم
بیداری دولت به سبکروحی ما نیست
هر چند که چون خواب بر احباب گرانیم
چون تیر مدارید ز ما چشم اقامت
کز قامت خم گشته در آغوش کمانیم
گر صاف بود سینه ٔ ما، هیچ عجب نیست
عمری است درین میکده از درد کشانیم
موقوف نسیمی است ز هم ریختن ما
آمادهٔ پرواز چو اوراق خزانیم
از ما خبر کعبهٔ مقصود مپرسید
ما بیخبران قافلهٔ ریگ روانیم
عمری است که در خرقهٔ پرهیز چو صائب
سرحلقهٔ رندان خرابات جهانیم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
بده می که بر قلب گردون زنیم!
ازین شیشه چون رنگ بیرون زنیم
سرانجام چون خشت بالین بود
به خم تکیه همچون فلاطون زنیم
برآییم از کوچه بند رسوم
دم در بیابان چو مجنون زنیم
برآریم از بحر سر چون حباب
ازین تنگنا خیمه بیرون زنیم
به این قد خم گشته، چوگان صفت
سرپای بر گوی گردون زنیم
عرق رنگ نگذاشت بر روی ما
به قلب قدحهای گلگون زنیم
به دشمن شبیخون زدن عاجزی است
گل صبح بر قلب گردون زنیم
نیفتیم چون سایه دنبال خضر
به لبهای میگون شبیخون زنیم
دل ما شود صائب آن روز باز
که چون سیل، گلگشت هامون زنیم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
ما کنج دل به روضهٔ رضوان نمی‌دهیم
این گوشه را به ملک سلیمان نمی‌دهیم
خاک مراد ماست دل خاکسار ما
تصدیع آستان بزرگان نمی‌دهیم
بی‌آبرو، حیات ابد زهر قاتل است
ما آبرو به چشمهٔ حیوان نمی‌دهیم
از مفسلی، کفایت ما چون ده خراب
این بس، که باج و خرج به سلطان نمی‌دهیم
یوسف به سیم قلب فروشی نه کار ماست
از دست، نقد وقت خود آسان نمی‌دهیم
بی‌پرده عیبهای خود اظهار می‌کنیم
فرصت به عیبجویی یاران نمی‌دهیم
باشد سبکتر از همه ایام، درد ما
روزی که درد سر به طبیبان نمی‌دهیم
در کاروان ما جرس قال و قیل نیست
راه سخن به هرزه درایان نمی‌دهیم
در بزم اهل حال، لب از حرف بسته‌ایم
جام تهی به باده‌پرستان نمی‌دهیم
صائب گهر به سنگ زدن بی‌بصیرتی است
عرض سخن به مردم نادان نمی‌دهیم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
تا از خودی خود نبریدند عزیزان
چون نی به مقامی نرسیدند عزیزان
چون عمر سبکسیر ازین عالم پرشور
رفتند و به دنبال ندیدند عزیزان
دادند به معشوق حقیقی دل و جان را
یوسف به زر قلب خریدند عزیزان
دیدند که در روی زمین نیست پناهی
در کنج دل خویش خزیدند عزیزان
خارست نصیب تو ز گلزار، وگرنه
از خار چه گلهاکه نچیدند عزیزان
فقری که تو امروز به هیچش نستانی
با سلطنت بلخ خریدند عزیزان
درقید فرنگ آن که نیفتاده، چه داند
کز جسم گرانجان چه کشیدند عزیزان
صائب نرسیدند به سر منزل مقصود
تا پای به دامن نکشیدند عزیزان
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
موج دریا را نباشد اختیار خویشتن
دست بردار از عنان گیر و دار خویشتن
زهد خشک از خاطرم هرگز غباری برنداشت
مرکب نی بار باشد بر سوار خویشتن
خار دیوار گلستانم که از بی‌حاصلی
می‌کشم خجلت ز اوج اعتبار خویشتن
خلوتی چون خانهٔ آیینه‌داری پیش دست
بهره‌ای بردار از بوس و کنار خویشتن
می‌توانی آتش شوق مرا خاموش کرد
گر دلت خواهد، به لعل آبدار خویشتن
دیدن آیینه را موقوف خواهی داشتن
گر بدانی حال من در انتظار خویشتن
بس که چون آیینه صائب دیده‌ام نادیدنی
می‌شمارم زنگ کلفت را بهار خویشتن
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,853 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,265 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,898 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
5 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۰۱ ق.ظ)، sadaf (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۰۶ ق.ظ)، varesh (۱۷-۰۴-۹۴, ۰۳:۵۱ ب.ظ)، v.a.y (۱۶-۰۴-۹۴, ۱۱:۰۷ ق.ظ)، Ar.chly (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۰۸ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 6 مهمان