امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار میرزا محمد علی صائب تبریزی
#21
خار در پیراهن فرزانه می‌ریزیم ما
گل به دامن بر سر دیوانه می‌ریزیم ما
قطره گوهر می‌شود در دامن بحر کرم
آبروی خویش در میخانه می‌ریزیم ما
در خطرگاه جهان فکر اقامت می‌کنیم
در گذار سیل، رنگ خانه می‌ریزیم ما
در دل ما شکوهٔ خونین نمی‌گردد گره
هر چه در شیشه است، در پیمانه می‌ریزیم ما
انتظار قتل، نامردی است در آیین عشق
خون خود چون کوهکن مردانه می‌ریزیم ما
هر چه نتوانیم با خود برد ازین عبرت‌سرا
هست تا فرصت، برون از خانه می‌ریزیم ما
در حریم زلف اگر نگشاید از ما هیچ کار
آبی از مژگان به دست شانه می‌ریزیم ما
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#22
چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما
باده از جوش نشاط افتاد و در جوشیم ما
نالهٔ ما حلقه در گوش اجابت می‌کشد
کز سحرخیزان آن صبح بناگوشیم ما
فتنهٔ صد انجمن، آشوب صد هنگامه‌ایم
گر به ظاهر چون شراب کهنه خاموشیم ما
نامهٔ پیچیده را چون آب خواندن حق ماست
کز سخن فهمان آن لبهای خاموشیم ما
بی تامل چون عرق بر روی خوبان می‌دویم
چون کمند زلف، گستاخ بر و دوشیم ما
از شراب مارگ خامی است صائب موج زن
گر چه عمری شد درین میخانه در جوشیم ما
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#23
دایم ز خود سفر چو شرر می‌کنیم ما
نقد حیات صرف سفر می‌کنیم ما
سالی دو عید مردم هشیار می‌کنند
در هر پیاله عید دگر می‌کنیم ما
در پاکی گهر ز صدف دست برده‌ایم
آبی که می‌خوریم گهر می‌کنیم ما
چون گردباد، نیش دو صد خار می‌خوریم
گر جامه از غبار به بر می‌کنیم ما
وا می‌کنیم غنچهٔ دل را به زور آه
خون در دل نسیم سحر می‌کنیم ما
از رخنهٔ دل است، رهی گر به دوست هست
زین راه اختیار سفر می‌کنیم ما
صائب فریب نعمت الوان نمی‌خوریم
روزی خود ز خون جگر می‌کنیم ما
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#24
ای دفتر حسن ترا، فهرست خط و خالها
تفصیلها پنهان شده، در پردهٔ اجمالها
پیشانی عفو ترا، پرچین نسازد جرم ما
آیینه کی برهم خورد، از زشتی تمثالها؟
با عقل گشتم همسفر، یک کوچه راه از بیکسی
شد ریشه ریشه دامنم، از خار استدلالها
هر شب کواکب کم کنند، از روزی ما پاره‌ای
هر روز گردد تنگتر، سوراخ این غربالها
حیران اطوار خودم، درماندهٔ کار خودم
هر لحظه دارم نیتی، چون قرعهٔ رمالها
هر چند صائب می‌روم، سامان نومیدی کنم
زلفش به دستم می‌دهد، سررشتهٔ آمالها
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#25
هوا چکیدهٔ نورست در شب مهتاب
ستاره خندهٔ حورست در شب مهتاب
سپهر جام بلوری است پر می روشن
زمین قلمرو نورست در شب مهتاب
زمین زخندهٔ لبریز مه نمکدانی است
زمانه بر سر شورست در شب مهتاب
رسان به دامن صحرای بیخودی خود را
که خانه دیدهٔ مورست در شب مهتاب
بغیر بادهٔ روشن، نظر به هر چه کنی
غبار چشم شعورست در شب مهتاب
براق راهروان است روشنایی راه
سفر ز خویش ضرورست در شب مهتاب
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#26
عرق‌فشانی آن گلعذار را دریاب
ستاره‌ریزی صبح بهار را دریاب
درون خانه خزان و بهار یکرنگ است
ز خویش خیمه برون زن، بهار را دریاب
ز گاهوارهٔ تسلیم کن سفینهٔ خویش
میان بحر حضور کنار را دریاب
ز فیض صبح مشو غافل ای سیاه درون
صفای این نفس بی غبار را دریاب
عقیق در دهن تشنه کار آب کند
به وعده‌ای جگر داغدار را دریاب
تو کز شراب حقیقت هزار خم داری
به یک پیاله من خاکسار را دریاب
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#27
درون گنبد گردون فتنه بار مخسب
به زیر سایهٔ پل موسم بهار مخسب
فلک ز کاهکشان تیغ بر کف استاده است
به زیر سایهٔ شمشیر آبدار مخسب
ز چار طاق عناصر شکست می‌بارد
میان چار مخالف به اختیار مخسب
ستاره زندهٔ جاوید شد ز بیداری
تو نیز در دل شب ای سیاهکار مخسب
به شب ز حلقهٔ اهل گناه کن شبگیر
دلی چو آینه داری، به زنگبار مخسب
به نیم چشم زدن پر ز آب می‌گردد
درین سفینهٔ پر رخنه زینهار مخسب
گرفت دامن گل شبنم از سحرخیزی
تو هم شبی رخی از اشک تازه دار مخسب
به ذوق مطرب و می روزها به شب کردی
شبی به ذوق مناجات کردگار مخسب
بر آر یوسف جان را ز چاه تیرهٔ تن
تو نور چشم وجودی، درین غبار مخسب
ز نوبهار به رقص است ذره ذرهٔ خاک
تو نیز جزو زمینی، درین بهار مخسب
به ذوق رنگ حنا کودکان نمی‌خسبند
چه می‌شود، تو هم از بهر آن نگار مخسب
جواب آن غزل مولوی است این صائب
ز عمر یکشبه کم گیر و زنده‌دار، مخسب
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#28
حضور دل نبود با عبادتی که مراست
تمام سجدهٔ سهوس ت طاعتی که مراست
نفس چگونه برآید ز سینه ‌ام بی آه؟
ز عمر رفته به غفلت ندامتی که مراست
ز داغ گمشده فرزند جانگدازترست
ز فوت وقت به دل داغ حسرتی که مراست
اگر به قدر سفر فکر توشه باید کرد
نفس چگونه کند راست، فرصتی که مراست؟
ز گرد لشکر بیگانه مملکت را نیست
ز آشنایی مردم کدورتی که مراست
چو کوتهی نبود در رسایی قسمت
چرا دراز شود دست حاجتی که مراست؟
سراب را ز جگر تشنگان بادیه نیست
ز میزبانی مردم خجالتی که مراست
به هم، چو شیر و شکر، سنگ و شیشه می‌جوشد
اگر برون دهم از دل محبتی که مراست
چو غنچه سر به گریبان کشیده‌ام صائب
نسیم راه نیابد به خلوتی که مراست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#29
از زمین اوج گرفته است غباری که مراست
ایمن از سیلی موج است کناری که مراست
چشم پوشیده‌ام از هر چه درین عالم هست
چه کند سیل حوادث به حصاری که مراست؟
کار زنگار کند با دل چون آینه‌ام
گر چه هست از دگران، نقش و نگاری که مراست
جان غربت زده را زود به پابوس وطن
می‌رساند نفس برق سواری که مراست
نیست از خاک گرانسنگ به دل قارون را
بر دل از رهگذر جسم غباری که مراست
می‌کنم خوش دل خود را به تمنای وصال
سایهٔ مرغ هوایی است شکاری که مراست
نیست در عالم ایجاد، فضایی صائب
که نفس راست کند مشت غباری که مراست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#30
دیوانهٔ خموش به عاقل برابرست
دریای آرمیده به ساحل برابرست
در وصل و هجر، سوختگان گریه می‌کنند
از بهر شمع، خلوت و محفل برابرست
دست از طلب مدار که دارد طریق عشق
از پافتادنی که به منزل برابرست
گردی که خیزد از قدم رهروان عشق
با سرمهٔ سیاهی منزل برابرست
دلگیر نیستم که دل از دست داده‌ام
دلجویی حبیب به صد دل برابرست
صائب ز دل به دیدهٔ خونبار صلح کن
یک قطره اشک گرم به صد دل برابرست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,633 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,172 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,678 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
5 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۰۱ ق.ظ)، sadaf (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۰۶ ق.ظ)، varesh (۱۷-۰۴-۹۴, ۰۳:۵۱ ب.ظ)، v.a.y (۱۶-۰۴-۹۴, ۱۱:۰۷ ق.ظ)، Ar.chly (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۰۸ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان