ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
دلم گرفته
شبیهِ ماه
وقتی سایه ی زمین
بر سرش سنگین است
شبیهِ خودم
وقتی از روی تنم
صورت جنینی را نوازش می کنم
که در رحمم نیست..
شبیهِ روزهایی
که برایت مثلِ هیچ کس نیستم
تا هوای دلم را داشته باشی
اخم را به صورتم راه ندهی
یا با لبخندی
اشک هایم را بغل کنی..
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
کودکی چشم به راهم نیست و
همسر مردی نیستم
زن م
و این در شناسنامه ام
به وضوح نوشته شده
مه سا رهنما
اسم ها بهانه اند تا یادمون بیاد کی هستیم و چه می کنیم
قدر خودمون رو بدونیم
روز زن مبارکــ
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
گاهی برای ایستادن
باید به دیواری چنگ زد
که نیست..
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
از بلندپروازی هر دروغی
به پیله کوچ می کنم
به آن زمان که بالهای تو
تنها در نگاه من جان می گرفت و
پرواز هبوط صداقت بود
و سقوط
سرانجام دروغ
به پیله باز می گردم
دخمه ای
که هرچند
بال های کال مرا
به صلیب خیال کشیده بود
پرواز از هر روزنه ای
در تاریکی تلخ ش
طلوع می کرد
در پیله
در رویای تنیدن آسمان
در خواب اعتمادی که در تن باد می وزید
می مانم و باور می کنم
هیچ درختی
برای پریدن سبز نیست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
تنها نبودیم
آسمان سکوت را میفهمید
پس باران را
به کوچههایمان فرستاد
تا صورت خانه خیس شود
بغض پنجرهها بشکند
و ماشینها در خوابِ دزد
تا صبح
ناله کنند
روز رسید
زمین
تر بود و باران
در چشم ما خشک شده بود
آسمان هنوز
بر سر ابرها فریاد می کشید اما
نخواستیم به درد اعتراف کنیم
به سایه خزیدیم و شب
راهیِ ما شد
ابرها هرشب
پنجرهها را با اشک شستند
مردم به کوچه گفتند بهار است
سکوت کردیم و آسمان
سکوت ما را فهمید
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
برگ زردی بودم
در مسیر سقوط
سلام کردی،
سبز شدم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
مولودی در کار نیست
دست از طواف دلم بکش
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
با دسته گل برگرد
از وقتی در تیمارستان منتظرم
تو را نمیشناسم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
از فصل آمدنت
تنها
نامی برای زمستان باقی خواهد ماند
اینطور که تو تابستانی...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
دست هایت را رها کردم
گم شدی...
پیدا نشو!
دیگر هم دست تو
نخواهم شد...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت