امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفـتـر اشعـار مهـدیه لطیفــی
#21

آوار بم


عبور آرام پروانه ها را
آفت کویر و طوفان زده است
مگر به کجای این ظلمت منتظر
خورشید ره گم کرده است
که در شبی که هنوز روزها را می طلبد
سنگینی سنگ و خاک و مرثیه
بر شهری آوار می شود و
اندوهی بر من و تو ؟!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#22
دل خوشی


نمی فهمی ام و از عهده ات خارجم انگار

دل به این خوش می کنم

که در ردایی از ابهام و آیا

گنگ و بی مفهوم بیایی و بگذری

بی آنکه بدانی می دانم

گذارت دوباره به خواب هایم خواهد افتاد
پاسخ
سپاس شده توسط:
#23

تو چه می کنی


آرزویت که می کنم

لحظه ی آمدنت انگار

دوباره پرستو ها نیامده کوچ می کنند

و من چنین نا منتظر

تو را و بهار را

از نو آرزو می کنم

تو ببین چه می کنی

که من پر از فلوت و دریا شده ام !
پاسخ
سپاس شده توسط:
#24
فال ستاره نمی گیرم


کج و تاب کوچه هایی که شبیه همند ,

خم و پیچ را ه هایی که گم می شوند ,

تو را و مرا می ربایند از هم

و در گذر از شب راهه ها ,

که گیج و مبهوتیم و بی پایان ,

به خانه میرسیم اما

نه تویی مانده ای

نه چیزی از من !

نه تو لبریز از هوای منی

نه من دیگر , فال ستاره می گیرم برایت !
پاسخ
سپاس شده توسط:
#25
يک نفر تنهاست


يک نفر پشت چشمانش شبنم يخ بسته می فروشد

يک نفر پشت چشمانش هنوز

به ياد چتر ها تگرگ و باران می بارد

يک نفر اينجا

قايق های کاغذی کودکيش را

بين آب و ماهی ها ، تقسيم می کند

يک نفر سالهاست

تنهايی هایش را از ياد برده است !
پاسخ
سپاس شده توسط:
#26
می خواهم از تو بسرايم



می خواهم از تو بسرايم

از تويی که اصالت نگاهت را سالهاست

در اندام شب بافته ای

و حضور سرکشت را بر تب طوفان

از تويی که پشت پلک های صميمی ات

بی عنوان پناهم می دهی ؛

شنيده ام ، جايی کسی هوای مرا دارد ،

می خواهم از اين همه راه ،

می خواهم از تو بسرايم
پاسخ
سپاس شده توسط:
#27
نگاه کوتاه


قسمت من از چشمان تو امشب

تنها نيم نگاهی ست ،

به کوتاهی و شيرينی يک خواب

که جز به محکوميت بيداری

راه به جايی ندارد !
پاسخ
سپاس شده توسط:
#28
نقاشی



تا دست به رنگ ميشوم

بر صفحه های مضطربم

تنها تويی که

می آيی و دوباره جای هر نقشی تکرار می شوی

شده م يک نقاش کليشه ای

ببين چه ها که نمی کنی !
پاسخ
سپاس شده توسط:
#29
بیا فقط عاشق شویم


حالا که قرار است از دست برویم

دل به هم دادنمان را

بیا قصه ای کنیم

پر از جراحت های کاری عاشقانه .

یا آبی که از سرمان می گذرد را

قایق نسازیم و

دلی را که دارد از راه به در می شود

مرشد نباشیم !

بیا

بی هیچ شرط و تدبیری


تنها تا می توانیم عاشق شویم
پاسخ
سپاس شده توسط:
#30
اگر به یادم بیاوری


اگر به یادم بیاوری گه گاه

من همانی ام

که سال هاست همین جای دنیا مانده ام

تو تنها کافیست مرا

گه گاهی به یادم بیاوری !
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Thumbs Up دفـتـر اشعـار مـــریـم جعــفری آذرمــانــی پسر اهورایی 75 3,090 ۰۴-۰۳-۹۳، ۰۸:۵۵ ق.ظ
آخرین ارسال: پسر اهورایی

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
8 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
v.a.y (۰۲-۰۶-۹۴, ۰۳:۰۰ ب.ظ)، hedy (۲۲-۰۴-۹۴, ۰۳:۰۳ ق.ظ)، farnoosh-79 (۰۷-۰۸-۹۴, ۰۱:۴۴ ب.ظ)، f-samiee-g (۰۲-۰۶-۹۴, ۰۵:۲۷ ب.ظ)، آیداموسوی (۰۸-۰۷-۹۵, ۱۲:۲۹ ب.ظ)، هبوط (۲۷-۰۵-۹۴, ۰۷:۳۴ ب.ظ)، احمد ضيايي (۰۱-۰۹-۹۴, ۰۴:۴۹ ب.ظ)، ثـمین (۲۳-۰۹-۹۵, ۱۲:۰۲ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان