ای بر پدرت دنیا
آهسته چه ها کردی!
…لبخند مرا بس بود،
اغوش لهم میکرد
ان
بوسه مرا میکشت ، لب منهدمم میکرد
ان
بوسه و ان
اغوش ، قتاله و مقتل بود
در سیر مرا کشتن، این پرده ی اول بود
تنهاسر من بین این ولوله پایین است
با من همه غمگین اند، تا طالع من اینست
در پیچ و خم گله ، یکبار تورا دیدم
بین دو خیابان گرگ ، هی چشم چرانیدم
محض دو قدم با تو ، از مدرسه در رفتم
چشمت به عروسک بود ، تا جیب پدر رفتم
این خاصیت عشق است
، باید بلدت باشم
سخت است ولی ، باید در جذر و مدت باشم
هرچند که بی لنگر ، هرچند که بی فانوس
حکم انچه تو فرمایی ، ای خانوم اقیانوس
کشتی و گذر کردی ، دستان دعا پشتت
بر گود گلویم ماند ، جا پای هر انگشتت
از قافله جا ماندم ، تا هم قدمت باشم
تا در طبق تقسیم ، راضی به کمت باشم
آفت که به جانم زد ،
کشتم همه گندم شد
سهم کم من از سیب ، نان شب مردم شد
ای بر پدرت دنیااهسته چه ها کردی!!!
بین من و دیروزم ،
مغلوبه به پا کردی
حالا پدرم غمگین ، مادر که خودازار است
تنهای بی رحمم ، زیر سر خودکار است
هرشعر که چاقیدم ، از وزن خودم کم شد
از خانه به ویرانها
ز خانه به ویرانه
از خانه به ویرانه
تکرار سلوکم شدزیر قدمت بانو
دل ریخته ام
برگرداز طاق هزاران ماه
اویخته ام برگرد
هرچیز به جز اسمت ، از حافظه ام تف شد
تا حال مرا دیدند ، سیـ ـگار تعارف شد
گیجی نخ اول ، خون سرفه ی اخر شدخودکار غزل رو کرد ،
لب زهر مکرر شد
گیجی نخ دوم ، بستر به زبان امد
هر بالش هر جایی ، یک دسته کبوتر شد
گیجی نخ سوم ، دل شور برش میداشت
کوتاهی هر سیـ ـگار ، با عمر برابر شد
گیجی نخ بعدی ، در اینه چین افتادروحی که کنارم بود ،
هذیان مصور شددر ثانیه ای مجبور ،
نبض از تک و تا افتاد
این گونه مقدر بود ، اینگونه مقرر شد
ماحاصل من با توست ،
قانون ضمیر این است دنیای شکستن هاست ،
ما جمع مکسر شدسیـ ـگار پس از سیـ ـگار،
کبریت پس از کبریت
روح از ریه ام دل کند ،
درمتن شناور شدفرقی که نخواهد کرد
در مردن منتنها با ان گره ابرو ،
مردن علنی تر شدیک گام دگر مانده ،
در معرض تابوتم
کبریت بکش بانو ، من بشکه ی باروتم
هرکس غم خود را داشت ،
هرکس سر کارش ماندمن نشعه ی زخمی که ،
یک شهر
خمارش ماندچیزی که شکستم داد ،
خمیازه ی مردم بودای اطلس خوابالود ،
این پرده ی دوم بودهرچند تو تا بودی ،
خون ریختنی تر بوداز خواهر مغمومم ،
سیـ ـگار تنی تر بودهرچند تو تا بودی ،
هر روز جهنم بوداین جنگ ملال اور ،
برعشق مقدم بودهرچند تو تا بودی ،
ساعت خفقان بود وحیرت به زبان بود و
، دستم به دهان بود وچشمم به جهان بود و ،
بختک به شبم امد وروزم سرطان بود و ،
جانم به
لبم امدهرچند تو تا بودی،
دل در قدحش غم داشت
خواب است که برگشتی ،
این شعر جنون کم داشت
❤ خاص