ارسالها: 718
موضوعها: 48
تاریخ عضویت: اردیبهشت ۱۴۰۰
اعتبار:
766
سپاسها: 5080
4184 سپاس گرفتهشده در 383 ارسال
آن شانه که آرامش دنیایم بود
شد شانه به شانه یکی دیگر رفت
ارسالها: 718
موضوعها: 48
تاریخ عضویت: اردیبهشت ۱۴۰۰
اعتبار:
766
سپاسها: 5080
4184 سپاس گرفتهشده در 383 ارسال
۱۱-۰۸-۲، ۱۰:۳۶ ب.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۱۱-۰۸-۲، ۱۰:۳۶ ب.ظ توسط arom.)
دل به کف غصه نباید سپرد
اول و آخر همه خواهیم مرد
ارسالها: 718
موضوعها: 48
تاریخ عضویت: اردیبهشت ۱۴۰۰
اعتبار:
766
سپاسها: 5080
4184 سپاس گرفتهشده در 383 ارسال
با زبان گریه از دنیا شکایت میکنم
از لب خندان مردم نیز، حیرت میکنم
از گِلی دیگر مرا شاید پدید آوردهاند
در کنار دیگران احساس غربت میکنم
جان شیرین را فدای عشق کردم، خوب شد
من به هر کس دشمنم باشد محبت میکنم
سرگذشتم بس که غمگین است
حتی سنگها اشک میریزند تا
از خویش صحبت میکنم
بهترین نعمت سکوت است و من ِ بیهمزبان
با زبان واکردنم کفران نعمت میکنم
ارسالها: 718
موضوعها: 48
تاریخ عضویت: اردیبهشت ۱۴۰۰
اعتبار:
766
سپاسها: 5080
4184 سپاس گرفتهشده در 383 ارسال
من آشنای کویرم، تو اهلِ بارانی
چه کردهام که مرا از خودت نمیدانی؟
مرا نگاه! که چشم از تو بر نمیدارم
تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی
من از غم تو غزل میسرایم و آن را
تو عاشقانه به گوشِ رقیب میخوانی
هزار باغِ گل از دامن تو میروید
به هر کجا بروی باز در گلستانی
قیاسِ یک به یکِ شهر با تو آسان نیست
که بهتر از همگان است؟ بهتر از آنی
ارسالها: 718
موضوعها: 48
تاریخ عضویت: اردیبهشت ۱۴۰۰
اعتبار:
766
سپاسها: 5080
4184 سپاس گرفتهشده در 383 ارسال
که بود؟ شهره ی عالم به سست پیمانی
وفا نکرد و دریغ از کمی پشیمانی
چه گفت؟ گفت فراق تو بر من آسان است
وداع کرد و نمی یابمش به آسانی
چه برد؟ تاب مرا برد تاب گیسویش
چه بود جرم تو؟ سرگشتگی، پریشانی
چه کرد؟ عشقِ مرا کفر خواند و خونم ریخت
چه حکمتیست در این شیوه ی مسلمانی؟
چه از تو خواست؟ غزلهای بی رقیب مرا
کجاست؟ نزد رقیبان پی غزلخوانی
چرا به عشقِ چنین ظالمی دچار شدی؟
تو نیز عاشق اویی خودت نمی دانی