امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
طنــز مطبوعــاتی !
#51
چگونه از امکانات ورزشی استفاده کنیم ؟


مجله خط خطی - علیرضا کاردار: این که نمی شود دائم غر بزنیم و به زمین و زمان بد و بیراه بگوییم که امکانات ورزشی نداریم و جوانان ما به خاطر کمبود مراکز تفریحی معتاد می شوند و دائم سرشان توی گوشی است و یا گوشی توی سرشان است و خموده می شوند و مریضی های ناشی از کم تحرکی زیاد شده و ... از این حرف ها.

همیشه که نباید ورزش کرد و از خود ورزش لذت برد، باید یاد بگیریم از امکانات موجود و حواشی ورزشی و حتی اخبار مربوط به آن نیز استفاده کرده و خود را با این مسائل سر حال بیاوریم و سرپا و قبراق نگه داریم. چگووه؟ مثلا به این چند مورد زیر توجه کنید تا ببینید چقدر انرژی مثبت می گیرید و شاد می شوید.

[عکس: 549492_388.jpg]

* طی مراسمی باشکوه و با تبلیغات فراوان از یک قهرمان بین الملی دعوت شود تا برای برگزاری کلاس و انجام مراسم متنوع با هزینه زیاد به کشور بیاید. بعد که آمد، دستش را بگیرند و فقط ببرند در شهر بچرخانندش و دوباره به هتل برش گردانند تا بلیط برگشتش اوکی شود و پولش را بدهند برگردد سر خانه و زندگی اش.

* فدراسیون فوتبال یک مربی حرفه ای با قیمت بالاغ برای تیم ملی استخدام کند که مردم هم راضی باشند، سپس وزیر مملکت دم به ساعت به آن مربی گیر بدهد و متلک بارش کند و پشت سرش مصاحبه کند تا مربی قهر کند و بخواهد برود و باز مسئولان دست به دامنش شوند و سبیلش را چرب تر کنند تا نرود و باز روز از نو!

* بزرگترین باشگاه های کشور را برای فروش بگذارند و هی مزایده برگزار کنند ولی قیمت را آنقدر بالا بدهند که کسی نزدیک هم نشود. اگر کسی هم دلش سوخت و خواست با قیمت گزافی آنها را بخرد، بهش گیر بدهند و آمارش را علنی کنند و برایش حرف دربیاورند و پرونده بسازند تا حساب کار دستش بیاید و دیگر آن طرف ها ظاهر نشود.

* مسئولان تیم در لیگ قهرمانان آسیا خواهش و تمنا کنند که تماشاگران و تماشاگرنماها و تماشاگرننماها و ... ادب و اخلاق را رعایت کنند ولی درست وسط بازی یک نفر ترقه بیندازد توی زمین و مسئولان دستپاچه شوند و نفهمند چه کار باید بکنند و هی پشت سر هم مصاحبه کنند و ابراز امیدواری کنند که ای کاش ناظر بازی صحنه را ندیده باشد و اگر هم دیده امیدواریم از آن بگذرد و گزارش نکند.

* در همین زمان کمیته اخلاق فدراسیون فوتبال، همه وظایفش را بگذارد کنار و در یک اقدام تبعیض آمیز، گرفتن عکس سلفی اهالی فوتبال با بانوان را ممنوع اعلام کند تا تمام مشکلات فوتبال کشور از بیخ و بن ریشه کن شود. تبعیض آمیز از آن جهت که والیبالیست ها و کشتی گیرها و دیگر ورزشکاران هنوز اجازه دارند سلفی بگیرند.

* در کشور یک رالی بین المللی برگزار شود، قبل از آغاز بررسی کنند و معلوم شود اتومبیل چند تن از رانندگان که در بین آنها معروف ترین راننده کشور هم حضور دارد، استاندارد لازم را ندارد. آنها را به بخش مسابقات کشوری وارد کنند. در آنجا هم به دلیل خطا و آگاه نبودن از مقررات از مسابقه حذف شوند.

* برای تیم ملی والیبال مراسم بدرقه بگیرند و از همه اعضای تیم دعوت کنند روی سن بروند و فدراسیون و اسپانسر برنامه به همه هدیه بدهند به جز کادر فنی و مربی تیم. در عوض در طول مراسم چندین بار از مربی پیشین تیم یاد کنند و جایش را خالی کنند تا جایی که مربی فعلی ناراحت شود و قهر کند و تهدید کند برود و دیگر هم برنمی گردد و پشت سرش را هم نگاه نخواهد کرد.

دیدید؟ متوجه شدید؟ یاد گرفتید که می توان بدون اسباب و وسایل ورزشی باز هم با خواندن اخبار ورزش کشورمان شاد شد!
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#52
طنز: مراحل به گند كشيدن يك تكنولوژي


آیدین سیار سریع در روزنامه قانون نوشت:

من نمی‌دانم چرا نحوه برخورد ما ایرانی‌ها با یک تکنولوژی یا امکانات جدیدی که در اختیارمان قرار می‌گیرد اینطوری است. اول استقبال می‌کنیم. بعد که شروع می‌کنیم به استفاده، مگر ول می‌کنیم؟ حاشا و کلا! تا مورد مذکور را به ابتذال نکشانیم و مسخره قضیه را در نیاوریم از پا نمی‌نشینیم. درواقع مراحل برخورد ما با ابزار جدید به این ترتیب است: 1) استقبال و اظهار عشق به وسیله 2) استفاده کردن از وسیله و 3) به گند کشاندن قضیه و وسیله با هم 4) اعلام نفرت و بیزاری از وسیله ...  حالا مثال برای این گفته‌ها فراوان است.

مثلا همین وایبر خدابیامرز. کف و خون بالا می‌آوردیم آن قدر استفاده می‌کردیم. یکی از دوستان من به دلیل استفاده بیش از حد از وایبر به حالت از خودبیگانگی رسیده بود. صدایش که می‌کردیم اصغر! عصبانی می‌شد و می‌گفت چند بار بگم من اصغر نیستم، استیکر سوسیسم!؟ بسیار زندگی‌ها به خاطر همین وایبر از هم پاشیده شد، امراض روحی و روانی و مزاحمت و سوءاستفاده و به استیصال رسیدن از اضافه شدن بدون اجازه به گروه‌های عجیب (انجمن عاشقان فاطماگل، درمان سرطان با خارشتر، جمع اسکلای وایبر!) گوشه‌ای از مشکلاتی بود که ما برای وایبر درست کرده بودیم! اما آیا این مشکلات بود که ما را از وایبر به تلگرام کوچ داد؟ خیر. فیلتر (کُند!؟) شد که رفتیم تلگرام. با لب و لوچه‌ای آویزان و چشمانی مشتاق تلگرام را یک گوشه تنها گیر آوردیم و با تلاش شبانه روزی و همت مردم عزیز فعلا در تلاشیم تا ایشان را هم به درجه پیشرفته «خز» ارتقا دهیم. فعلا که مسئولان خط و نشان کشیده‌اند که چون استیکرهای غیراخلاقی ساخته می‌شود در تلاشند تا تلگرام را هم فیلتر کنند و معلوم نیست سرنوشت آن چه می‌شود. ولی همه این‌ها را گفتم تا به مد شدن نصب بنر اشاره کنم. (یکی نیست بگه آزار داری اصل حرفت رو آخر می‌زنی؟) واقعا این همه بنر در شهرها چه لزومی دارد؟ ما مسخره بنر زدن را هم درآورده‌ایم. طرف میره سفر بنر می‌زنیم، از سفر بر می‌گرده بنر می‌زنیم. می‌میره بنر می‌زنیم. مورد داشتیم فامیلش تو بخش بایگانی یکی از ادارات استخدام شده بنر زده انتصاب به جا و شایسته شما را به سمت مدیریت امور بایگانی اداره فلان که نشان از لیاقت و شایستگی شما دارد تبریک عرض می‌کنیم. به تازگی هم شاهد نصب بنر برای یکی از نمایندگان مجلس در یکی از شهرستان‌ها بودیم که در این بنر ذکر شده بود که سفر جنابعالی به کره جنوبی نشان از لیاقت و شایستگی حضرت‌عالی دارد و در ادامه برای ایشان توفیق روزافزون برای مسئولیت خطیری که بر عهده دارند مسئلت شده بود! در آینده احتمالا برای خلبان‌ها بعد از هر پرواز بنر می‌زنند و فرود موفقیت آمیزشان  را که نشان از لیاقت و شایستگی آنها دارد را تبریک می‌گویند. برای آقای زیباکلام می‌نویسند انتقاد بجا و شایسته شما را به فلان دستگاه دولتی تبریک عرض می‌کنیم. احمدی نژادی‌ها برای هم بنر می‌زنند و خروج بجا و شایسته هم را از زندان تبریک می‌گویند و کل کشور طوری در بنر غرق می‌شود که دیگر آسمان دیده نمی‌شود! هموطن! بیا برای یک بار هم که شده گند قضیه را در نیاور. یک بار امتحان کن. شاید خوشت آمد. با تشکر از همکاری خوبت که نشان از لیاقت و شایستگی تو دارد. ‌
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#53
طنز؛ شبکه 3 شبکه مردان!





سعید هوشیار در روزنامه قانون نوشت:

* وزارت کشور اعلام کرد که فعالیت «یکتا» غیرقانونی ا‌ست! یکتا که محتمل مخفف «یکی که تومخی است» بوده، به هدف فعالیت سیاسی تاسیس شده و اعلام کرده که برنامه‌ای برای مجلس ندارد! سوال اینجاست که پس هدف این گروه چیست؟ مثلا برنامه‌ای برای جام جهانی فوتبال دارند؟ یا اینکه برنامه ای برای پرویز مظلومی دارند؟ گروه‌های دیگری نیز در کنار تاسیس این گروه کارشان را شروع کرده‌اند که یکی از آنها گروه بنزما (که با هدف فعالیت در زمینه رایحه خوش خدمت وارد کارزار فعالیت سیاسی شده و تصمیم دارد که از طریق مهاجم های نوک به قلب سیاست حمله کند) است. امید داریم که با گسترش فعالیت های حزبی و گروهی و مدنی هر روز شاهد فعالیت‌های بیشتر گروه‌های مدنی باشیم.

*«گوسفند» سومين محصول کشاورزي صادراتي ايران شد! این موفقیت بزرگ را به تمام گوسفندان عزیز تبریک و تهنیت عرض می کنیم. اینکه توانستیم در زمینه تولید و اشاعه گوسفندان موفق باشیم خودش موفقیتی بزرگ است، همچنین از تمامی چوپانان عزیز و گرامی که صمیمانه در راه افزایش گوسفندان فعالیت کرده اند نیز تشکر می کنیم. امیدواریم که در سال های آینده آنقدر گوسفند داشته باشیم که صادرات اول کشورمان همین محصول خوشنام شود.

*یکی از سوالاتی که فکر مخاطبان صدا و سیما را به خود مشغول کرده خبر تفکیک جنسیتی در صدا و سیماست! البته روابط عمومی صدا و سیما وقوع چنین اتفاقی را رد کرده است. از آنجایی که هر خبری تکذیب می‌شود، احتمال رخ دادنش بیشتر است، شکل و شمایل برنامه های صدا و سیما را بعد از این تفکیک بررسی می‌کنیم.

سریالی از شبکه 3 پخش می‌شود که مردی وارد خانه می‌شود.

مرد(شبکه3)-خانوم! خانوم! کجایی؟... نیستی؟ شبکه یکی؟

زن(از شبکه 1)- به به! خسته نباشید، بفرمایید بشینید رو شبکه نسیم براتون یک چای بریزم.

مرد(از شبکه3)-نه دیگه شام بخوریم، میز ناهار خوری کجاست؟

زن(از شبکه1)-چون فرجاد هم باید باهامون سر سفره بشینه، سفر ر تو شبکه 2 که شبکه کودکِ انداختم، برو شبکه 2 غذاتو بخور، تموم شد بگو منم میرم می‌خورم.

مرد(شبکه3)-راستی رفتی سر قبر بابات؟ خدابیامرز آدم خوبی بود.

زن(شبکه1)-آره دیگه رفتم شبکه 4 یه سر زدم.

مرد(شبکه3)-آها! راس میگی! شبکه 4 شده شبکه متوفیان و درگذشتگان، آره؟

زن(شبکه1)-آره دیگه، دستشون درد نکنه، خداروشکر از وقتی اینجوری شد، هر کی سر جای خودشه.

مرد(شبکه3)-کجا بخوابیم؟

زن(شبکه1)-جاتو تو همون سه انداختم، همونجا بخواب دیگه! راستی پنجشنبه شب عروسی دعوتیم پرس‌تی‌وی!

مرد(شبکه3)-تعطیلات بریم سه روز و چهار شبGEM؟ یک استراحتی بکنیم، خسته شدم به خدا!
به این صورت می توانیم شاهد تحولی عظیم در برنامه صدا و سیما باشیم. احتمالا در شبکه مخصوص مردان تبلیغات جدید وارد کارزار تبلیغاتی می شود و همین طور برنامه شکل و شمایل جدیدی به خود می گیرد!
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#54
طنز؛ طرح ویژه برای بیکاران



سعید هوشیار در روزنامه قانون نوشت:

دولت اعلام کرده که 5/2 میلیون نفر بیکار داریم. برای خروج از بحران بیکاری چند راهکار داریم.

راه اول

بیکاران عزیز می‌توانند از فرصت به دست آمده در انتخابات مجلس استفاده کرده و جذب بازار کار شوند. تنها لازم است دست خود را دراز کرده و کاندیدای مجلس شوند. با یک سرمایه اولیه اندک می‌توانید وارد مجلس شوید و از مزایای آن بهره مند شوید. بالاخره یک عرصه ای باز است و باید استفاده کرد!

راه دوم

با یک حرکت ژان گولرانه می‌توانید به برنامه ماه عسل راه پیدا کرده و از شهرت به دست آمده استفاده بهینه کنید. راه‌هایی که ما برای ورود به برنامه ماه عسل پیشنهاد می‌کنیم:

1-رفتن زیر کامیون و بعدش انجام رقص محلی.
2-ازدواج با فردی 60 سال بزرگ تر یا کوچک تر از خود.
3-خوردن وایتکس و سپس انجام رقص محلی و خواندن سرود.
4-پرت کردن از طبقه 12 برج به پایین و گفتن این جمله که «تو حاضری واسه عشقمون چیکار کنی؟»
5-مسافرت با پراید به کل اروپا و آسیا!
6-پیدا کردن پدر و مادر گمشده‌تان. اگر هم گمشده ندارید، سعی کنید که گم شان کنید و دوباره پیدا کنید.
7-انجام مناظره با تعدادی از نگرانان هسته‌ای به مدت 3 روز متوالی! این موضوع باعث می‌شود که حتی شما به صدر تلکس‌های خبری معتبر هم بروید.
8-تمرین کردن برای ماندن زیر آب به مدت 5 دقیقه!
9-ازدواج با فردی که دلی بزرگ دارد. اساسا داشتن دلی بزرگ در هر زمینه‌ای موجب ورود شما به برنامه ماه عسل می‌شود.
10-خوردن تبلت و گوشی و لپتاپتان و سپس پشتک، وارو، دو وارو جمع.
11-توانایی گفتن «اسب حیوان نجیبی است» از انتهای معده!
12-بریدن دماغتان برای عمل زیبایی و سپس پشیمانی!
13-گشتن به دنبال برادر دوقلویتان! ندارید؟ مهم نیست! بگردید، اگر مدت زمان جستجوی شما زیاد باشد و در انتها به نتیجه‌ای هم نرسد، خودش موجب ورود به این برنامه می‌شود.
14-گریه!

راه سوم

کمی حرف‌های قشنگ و معنی‌دار بزنید و سعی کنید که حرفهای‌تان را در اینترنت پخش کنید، سپس منتظر صدا و سیما باشید تا با شما تماس بگیرد. تاکنون بیش از 100 نفر از مهمانان برنامه‌های زنده صدا و سیما از همین طریق جذب بازار کار شده‌اند.

راه چهارم

یک حرکت عجیب انجام دهید و سپس ویدیوی آن را در یوتیوب و وایبر و تلگرام پخش کنید! سپس منتظر بازی در سریال‌های صدا و سیما شوید. مثلا «شیب، بام و...» و یا «تک دیل من رو بریدی!» و...

راه پنجم

فیلمسازی کنید! ایرج ملکی؛ شاعر سینم ا، راهش را از همین مسیر شروع کرد. او را پدر سینم ای پست مدرن ایران می‌دانند! شما نیز می‌توانید همین راه را پیش بگیرید!

راه ششم

کارشناسان راه ششم را پردردسرترین و خطرناک‌ترین می‌دانند! این راه جستجو برای کار و شغل است! از آنجایی که به نتیجه‌ای نمی‌رسید و بر عبث خواهید پایید (فعل آینده از مصدر عبث پاییدن)، بی خیال این راه شده و همان راه‌های بالا را امتحان کنید.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#55
طنز؛ هر دم ازین باغ بری می رسد!



یکی از انتقاداتی که به بازیکنان ایرانی می کنند، موضوع انتقال آنان به لیگ های عربی است. در همین راستا یک خبر غیر رسمی موجب خوشحالی مردم ایران شد.
سعید هوشیار در روزنامه قانون نوشت:

یکی از انتقاداتی که به بازیکنان ایرانی می کنند، موضوع انتقال آنان به لیگ های عربی است. در همین راستا یک خبر غیر رسمی موجب خوشحالی مردم ایران شد. یکی ازآژانس‌های بین المللی نقل و انتقال بازیکن پیشنهاد استثنایی به شیث رضایی داده تا برای مدت محدودی در لیگ شیلی یا اروگوئه بازی کند. این قرارداد استثنایی که به مدت6 روز و هفت شب به صورت آل اینکلوسیو است، هنوز به طور رسمی تایید نشده، ظاهرا از شیث رضایی به عنوان سفیر فرهنگی ایران در منطقه کونکاکاف استفاده خواهد شد. هنوز هیچ منبع رسمی این خبر را تایید نکرده و احتمالا نخواهد کرد.

یکی از بازیکنان لهستان از شدت شادی عادل غلامی بعد از کسب هر پوئن به فدراسیون جهانی والیبال شکایت کرد. این بازیکن لهستانی با اشاره به اینکه «مگه فوتباله! هر پوئن که میگیره دور افتخار میزنه!». پس از پخش بازیهای والیبال در چند وقت اخیر عباس زاده ،مهاجم فصل‌گذشته پرسپولیس اعلام آمادگی کرد که برای شادی‌های بعد از گرفتن پوئن به تیم ملی والیبال پیوسته و به صورت کنترات همه شادی‌ها را با هم بردارد.

پارک نامناسب دو هواپیما در فرودگاه مهرآباد موجب تاخیر دو ساعت و اندی در پرواز تهران-گرگان شد (ایرنا). استقبال بی‌سابقه مردم از پروازهای تاخیری در ایرلاین‌های داخلی این تلقی را برای مسئولان پروازهای داخلی به وجود آورده که مردم از طولانی شدن مدت پرواز شاد می شوند. به‌همین دلیل شوخی‌شان گرفته و به هر بهانه ای سعی

می‌کنند یک تاخیری به وجود بیاورند و موجب خوشحالی ملت شوند. به همین منظور از هیچ تلاشی فروگذار نکرده و از پارک دوبل فوکر ۳۰۰ عباس آقا اینها گرفته تا دستکاری سر باتری توپولوف محسن ملخی استفاده می‌کنند تا تاخیر را به بدنه ملت تزریق کنند. بعد از این اتفاق هم ظاهرا برخی از هواپیمایی‌ها جلوی محل پارک فروندهای خود اعلامیه زده اند که پارک= پنچری! و یا لعنت بر پدر و مادر فوکری که اینجا پارک کند! برخی کارهای دیگری که مسئولان برای شادی مردم قرار است در پروازها تست کنند به قرار زیر است:

سقوط بازی: هواپیما را دستکاری می‌کنند تا فاز سقوط بردارد و هیجان به وجود آمده موجب شادی ارواح متوفیان شود.

گم بازی: هواپیما کلا گم می شود و همه مسئولان از خنده روده بر می شوند.

خطر بازی: تک چرخ زدن در زمان تیک‌ آف!

همچنین کارشناس برنامه‌ریزی تاخیری پروازهای داخلی گفت، در صورتی که همه عوامل دست به دست هم دهند و پرواز سر وقت صورت پذیرد، در مسیرهای جنوب یک ربع تا 20 دقیقه در سلفچگان و در مسیرهای شمال یک ربع در پلور جهت استراحت و دستشویی توقف می‌کنند تا رسالت ایجاد تاخیرشان دچار خلل نشود.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#56
طنز؛ حسین هدایتی چرا می‌خند؟



محمد صفا جویی در روزنامه قانون نوشت:

این داستان حقیقی یا دروغ است؟

شما حدس بزنید.

- حسین هدایتی پاداش خوبی به بازیکنان تیم والیبال نمی‌دهد.

حالا لحظه حقیقت فرا رسیده.

«دروغ»

این داستان «عابربانکی» حقیقت ندارد. محمدرضا داورزنی، رئیس فدراسیون والیبال درباره حضور حسین هدایتی در رختکن تیم ملی والیبال گفت: ایشان قول دادند به تیم در صورت صعود پاداش بدهند. آقای هدایتی رقمی را مشخص نکردند اما گفتند پاداش خوبی به بچه‌ها خواهند داد.

(تسنیم)

پ.ن: کلا چند سوال برایم پیش آمده که با طرح آنها می‌خواهم شما را هم با این موضوع درگیر کرده و درواقع مغز شما را نیز به هم بریزم:

سوال اول؛ حسین هدایتی کیست؟

چیزی که تا اینجا من متوجه شدم، او یک فرد پولدار است که از کودکی علاقه خاصی به خریدن تیم داشته. احتمالا در دوران کودکی توی بازی روپولی، هی تیم می‌خریده و حالا می‌خواهد آرزوهایش را محقق کند. یک روز 70 درصد ملوان را می‌خرد، یک روز قبل ترش کل استیل آذین را می‌خرد، یک روز سعی می‌کند پرسپولیس را بخرد ولی فعلا چیزی بهش نمی‌رسد و قس علیهذا (مدتی بود می‌خواستم از این عبارت استفاده کنم، مجالش نبود، هدایتی متشکریم.)

سوال دوم؛ حسین هدایتی در رختکن تیم والیبال چه می کند؟

اساسا چه کسانی حق راه یافتن به رختکن یک تیم ملی را دارند؟ بازیکنان و مربیان که هیچ، غیر از آنها متصدیان تدارکات، مسئولان و تعمیرکاران (شاید لوله‌ای چیزی در رختکن ترکیده یا نشتي داشته باشد) حق دارند به رختکن تیم‌های ملی ورزشی راه یابند. هر جور حساب می‌کنم ایشان با آن جثه نمی‌تواند بازیکن یا مربی باشد. به کت و شلوارش هم نمی‌خورد جزو تدارکات باشد. مسئول هم که نیست. (همین بالا اشاره کردیم که کلی بدهی دارد و کسی که بدهی داشته باشد که در کشور عزیزمان ایران مسئول نمی‌شود.)

سوال آخر؛ حسین هدایتی چرا می‌خند؟

او با اینکه ح.ه نشده، اما هم به بانک‌ها بدهی دارد، هم نتوانست تیم پرسپولیس را بخرد، هم تیم‌هایی که قبل از این خریده بود (مگه چیپسه!؟) به نتیجه مطلوبی نرسیدند و غیره (این از آن غیره هاست ها، عاقلان دانند)، پس سوال آخر ما این است که در برهه حساس کنونی، ایشان چرا می‌خند؟
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#57




مجله خط خطی - کیارش زندی: بله، همین که عرض کردم، درست خواندید... فکر نکنید موز که موضوع نمی شود. اصلا «علم»؛ شک در بدیهیات است. چه اشکالی دارد، مگر وقتی نیوتن - برای فهمیدن جاذبه زمین - به سیب پرداخت فکر می کردید که چنین نتایجی دربر داشته باشد؟... البته که فکر نمی کردید! چون در آن زمان طبیعتا هنوز متولد هم نشده بودید.

اصلا شاید اگر اسحاق نیوتن در منطقه استوایی به دنیا آمده بود و جبر جغرافیایی نبود، شاید در موز تدقیق می کرد و به هزار نتیجه دیگر می رسید، جذاب تر از جاذبه زمین.

حالا چرا من نقطه پرگار این پژوهش را موز گذاشته ام؟


چون ما نسل سال های دور، مثل سایر نسل ها بدمان نمی آید مظلوم نمایی کنیم و سوخته یا حداقل نیم سوز نامیده شویم؛ چرا که برای خودمان سرگذشت غریبانه ای داریم و سختی ها کشیده ایم و آب دیده شده ایم (که شاید آبکی بودن این نوشته هم به آن برگردد) اما انبوهی از تجربیات را در انبانه سینه داریم. یکی از این تجارب گران بها، یادآوری سالیان گرانی موز است که آن را در چشم ما تا ابد یک میوه اشرافی کرده است و امروز هر چه دولت ها و میادین تره بار بکوشند که موز را تبدیل به ارزان ترین میوه کنند، چیزی از ارزش های موز کم نمی کند.

[عکس: 573747_979.jpg]

چون اینجوری در ذهن ما رسوب کرده و چیزی که رسوب کند، طبق همان قاعده جاذبه، ته نشین می شود و هر چه ته نشین شد به مرور ریشه می دواند و هر چه ریشه دواند، ماندگار می شود و هر چه ماندگار شد، رفته رفته تبدیل به عادت و سنت و اصالت می شود. برای همین تغییر دادنش سخت می شود.

اصولا چیزهای سنتی در برابر مدرن شدن مقاومت می کنند، برای مثال به عنوان یک غذای سنتی هرگز در قورمه سبزی نمی توانیم هویج بریزیم، ولی اجازه داریم در پیتزا که برای ما غذایی مدرن است، هر چه دور و برمان بود را بریزیم! بماند که همین پیتزا را اگر یک ایتالیایی اصیل و سنتی ببیند؛ سکته می کند چون خرق عادت نموده ایم! و ترک عادت موجب مرض است.

برای نسل ما، نه تنها موز موضوع بود بلکه داشتن ویدیوی تی سِون هم نگرانی بود. ما نسلی هستیم که آدیداس برایمان مخالفت با سنت بود و بدعت، چه برسد به نایک! ما پر بودیم از دغدغه و سنت، ما همیشه اضطراب داشتیم و همواره دلواپس بودیم.

دلواپس شلوار جین، پیراهن آستین کوتاه، فرق وسط، روزنامه دیواری با مقوای پشت طوسی، رفتن برق، آژیر قرمز، موشک باران، قلک های پلاستیکی به شکل نارنجک، پوستر بروس لی، معلم پرورشی و ...

دلواپسان نسلِ ما، همیشه دلواپس بودند! به کیف هایمان قفل می زدیم، بدون اینکه موبایل و تبلت داشته باشیم، و دلواپس خط کش چوبی و پاک کن بویی بودیم. ما دلواپس دوچرخه های بیست و چهارمان بودیم و دور تا دورش را با نوارهای رنگی لاستیکی می پیچیدم و محافظت می کردیم و با زنجیر به درخت می بستیم، درست مثل دسته راکت های بدمینتون که حوله پیچ می نمودیم.

[عکس: 573748_201.jpg]

ما دلواپسی در اعماق وجودمان ریشه کرد. برای هر چیزی زود دلواپس می گشتیم و وقتی دلواپس می شدیم دورش را می پیچیدیم و می تنیدیم... حصارها می ساختیم و ممنوع می کردیم و تابلو می زدیم.

خودمان هر جا تشخیص می دادیم، تابلوی ممنوع برمی افراشتیم و چون شعارنویسی خوراک مان بود، کنارش با اسپری اضافه می کردیم: «پارک = پنچری» چون ما خودمان دلواپس و برابر قانون بودیم.

رفته رفته، دلواپسی و سنت برایمان عادت شد و عادت برایمان سنت و دلواپسی. زمان گذشت، موز ارزان شد ولی ما هنوز هم باورش داشتیم و دلواپس بودیم که ندکند از چنگ مان در برود.

زمان گذشت ولی اما از هیچ چیز نگذشتیم. ما رسوب کردیم و دلواپس ماندیم.

زمان گذشت ولی ما هرگز به موز و قورمه سبزی خیانت نکردیم.

زمان گذشت و هر چه گذشت، بیشتر به گذشته عشق ورزیدیم.

زمان گذشت، ولی دلواپسیِ ما نگذشت.

ما پر شدیم از گذشته و حسرت و دلواپسی و محرومیت و ممنوعیت و بستنی کیم دوقلو!

یادش به خیر، چقدر دلواپس آب شدنش در یخچال های یونولیتی بودیم که در صندوق عقب پیکان، قبل از مسافرت جاساز کرده بودیم.

دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#58



کشف جرایم سایبری در سه سوت


مجله خط خطی - شایان حسین نزاد: در خبرها اعلام شد نود درصد جرایم سایبری در کشور کشف می شوند؛ این در حالی است که آمار در اروپا فقط کشف پانزده درصد جرایم است. یعنی با یک اختلاف شدید از اروپا جلو هستیم و سه امتیاز بازی را گرفته ایم و می توانیم به بازی های بعدی امیدوار باشیم.

جدای از اینکه گاهی کارمان از کشف جرایم می گذرد و به اختراع آن می رسد، چه اتفاقی می افتد که در اینجا جرایم را به راحتی کشف می کنیم و اروپا از کشف آنها عاجز مانده است؟ به دیالوگ هایی که زمان کشف جرایم اتفاق می افتد توجه فرمایید:

[عکس: 573820_491.jpg]

دیالوگ اول

- امروز چندتا کامنت چک کردی سرباز؟

- 18 هزار و سیصد و پنج تا قربان.

- کشفیات چی داشتیم؟

- دوازده هزار مورد حرف بی ادبی، چهار هزار مورد هم جریحه دار کردن عفت عمومی.

- همین؟

- چندتا لایک مشکوک و معنی دار هم بود قربان، که داریم پیگیری می کنیم!

- همش با هم چند درصد می شه؟

- هشتاد و پنج درصد قربان.

- پنج درصد بقیه اش چی می شه؟

- همین روزا با راهنمایی های راهگشای شما کشفش می کنیم!

دیالوگ دوم

- قربان تبریک می گم!

- برای چی؟

- راهنمایی هاتون جواب داد، کشف جدیدی کردیم!

- چی کشف کردی؟

- یکی از بزرگترین هکرهای کشور رو دستگیر کردیم!

- جدی می گی؟ حالا چیا رو هک کرده؟

- ده پونزده تا آی دی یاهو!

- مگه هنوز هستن این هکرها؟

- قربان این دیگه آخریش بود!

- آفرین. ثبتش کن!

دیالوگ سوم

- چک کردی ببینی تتلو جدیدا چی پست گذاشته؟

- هیچی قربان. قراره بره تیم ملی فوتبال ترکیه بازی کنه...

- خطرناک نباشه؟

- برای ما یا برای ترکیه؟

- یادت باشه ما در برابر جهان مسئولیم!

- پیگیری می کنم قربان.

- آفرین. قبل از پیگیری ثبتش کن! امروز نزدیک بود درصدمون بیاد پایین!

دیالوگ چهارم

- این کیه دستگیر کردید؟

- خفت گیر بوده قربان!

- کجا دستگیرش کردید؟

- سر در پیج فیس بوک واستاده بود، با زور از مردم لایک می گرفت.

- کامنت چی؟

- قربان حدود بیست هزار نفر 50 رو توی کامنت می نوشتن چراغ های ماشین روشن می شد.

- ماشین رو توقیف می کردید خب!

- شماره اش رو ورداشتیم قربان.

- آفرین. ثبتش کن.

دیالوگ پنجم

- این صفحه چیه سرباز؟

- بهش می گن وبلاگ قربان، کاربردش رو نمی دونم!

- بازم کسی چیزی توش نوشته؟

- نه قربان دیگه درس عبرت شده.

- آفرین ثبتش کن.

- چیو قربانت؟ اتفاقی نیفتاده که ثبت کنیم.

- می گم ثبت کن بگو چشم.

- راستی قربان 5 هزار تومان از حساب های بانکی کم شد پیگیری کنیم؟

- اون به ما ربطی نداره، ثبتش نکن!

- چشم قربان.

دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#59



مجله خط خطی - مهدی طوسی: یکی از بانک هایی که نامش را شما که پنج هزار تومان از حساب تان کسر شد و خیلی شیک پیامکش هم ارسال شد، بهتر می دانید، پنج هزار تومان از حساب مردم کسر کرد و گذاشت پای پیامک های تبلیغاتی که شب و نصف شب برای کاربرانش ارسال می کرد!

تصور کنید یک نفر درست از لحظه ای که شما چشم هایتان را می بندید تا بخوابید، هر چند دقیقه یک بار بزند توی گوش شما و شما را از خواب بیدار بکند و صبح بدون اطلاع شما، مبلغی پول از جیب تان بردارد و یک پیامک بزند و به شما اطلاع بدهد که این مبلغ را بابت دستمزد توگوشی هایی که به شما زده برداشت کرده! باور کنید این پیامک های تبلیغاتی که خواب و خوراک را از صاحب گوشی ربوده، صد برابر بدتر از توگوشی است که مثال زدم!

[عکس: 573805_478.jpg]

این مقدمه را گفتیم تا به صاحبان حساب اعلام کنیم که این بانک ممکن است به این دلایل که در ذیل خواهد آمد نیز مبلغی را از حساب تان بابت کارمزد کسر بکند:

از لحظه ای که وارد بانک می شوید تا زمانی که کارتان به پایان می رسد، ممکن است دو ساعت طول بکشد، لذا این احتمال وجود دارد که مدیران ارشد بانک هزینه استهلاک موزاییک های شعباتش که شما به دفعات و در طول سال، دو ساعت دو ساعت روی شان راه رفتید را به طور یکجا از حساب تان کسر بکند!

در مقایسه با شهرهای پرجمعیت، داخل شعبات بانک اکسیژن بیشتری یافت می شود. لذا در پایان سال مبلغی بابت تنفس هوای سالم از حساب تان کسر خواهد شد!

حواس تان باشد وقتی که دیدید رییس شعبه خواب است، به دو دلیل اصلا سراغش نروید. دلیل اول اینکه ممکن است به یکباره از خواب بیدار و سردرد بشود و دلیل دوم اینکه ممکن است در پایان سال مبلغی را بابت حق ویزیت دکتر رییس شعبه ها از حساب تان کسر کنند!

تقریبا همه شعبه ها تلویزیون دارند و همه مراجعان زمانی که در بانک منتظر اتمام کارشان هستند، به تماشای تلویزیون مشغولند، این امکان وجود دارد که مدیران کلان بانک با صداوسیما هماهنگی کرده و هزینه ساخت سریال هایی که شما در بانک شاهدش بودید را از حساب تان کسر کند!

اصلا توی بانک پول نگذارید! چرا که ممکن است سارقان مسلح وسوسه بشوند و بیایند توی بانک تا سرقت مسلحانه بکنند و یک نفر را هم به قتل برسانند. در ادامه وقتی که آب ها از آسیاب افتاد، مدیران ارشد بانک پول دیه مقتول را از حساب شما، به این بهانه که اگر شما آورده نقدی تان را افزایش نمی دادید، دزدان هم وسوسه نمی شدند بیایند سرقت مسلحانه بکنند، کسر خواهد کرد و پیامکش را هم ارسال می کنند!

اصولا با کارمندان بانک بحث و جدل نکنید و بپذیرید که همین است که هست! چرا که بحث و جدل شما باعث سردرد او شده و در ادامه چای لازم شده و در نهایت هم توالت لازم می شود! مطمئن باشید که در این صورت است که مدیران ارشد بانک هزینه تخلیه فاضلاب شعبات بانک را از شما کسر کرده و پیامکش را خواهند فرستاد!

دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#60



مجله خط خطی - علی زراندوز: دخترم... این نامه برخلاف نامه ای که ایرانی ها از قول چاپلین برای دخترش نوشتند کاملا واقعی است و اسناد نگارش اش توسط خودم، نزد خودم (توی جیب پشت آن شلوار آبی ام که خیاط مخصوصم برای تولدت آنرا دوخت، ولی درزش در زمان سومین دوره ریاستم بر فیفا شکافت!) موجود است که شاید یک روز آنها را رو کردم.

اما دخترم؛ کورینه! مدتی است که چشم حسودان کور، تو در حال تمام کردن کلاس های شیرینی پزی ات در پاریس هستی و چون از هر انگشتت هزاران هنر می ریزد و خیلی هم خواستگار (بخصوص خواستگاران فوتبالی!) داری، کاسه صبر بعضی ها را لبریز کردی! بله درست است... در روزهایی که خیلی از فوتبالیست ها عاشق تو بودند، ولی تو فقط پوسترهای علیرضا حقیقی را به در و دیوار اتاقت می چسباندی و عکسش را بک گراند رایانه ات می کردی، دختران اوباما حتی یک خواستگار درست و حسابی هم نداشتند و همین موضوع باعث شد اوباما با من روی دنده لج بیفتد و من و نزدیکانم را به رشوه خواری متهم کند، در صورتی که به قول حضرت حافظ؛ از شاعران هموطن علیرضا حقیقی:

To him, whose last sleeping-place is with two handfuls of earth,

Say: Thine what need, to exalt the turrets to they sky

(هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است/ گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را)

[عکس: 574093_316.jpg]

دخترم! وقتی به استادیوم می روی نگاهت تنها به بازیکنان و موهای ژل زده و تتوهای عجیب و غریب و مدل موهای فرهنگی شان نباشد. تو باید به آن ساندویچ تخم مرغ فروش ها، تخمه جابونی فروش ها و کسانی که برای تشویق تیم و دمیدن در بوق های بلندشان، از همه جایشان مایه می گذارند هم توجه کنی!

در استادیوم فقط به اینها که گفتم توجه کن و هر وقت داور خطا را نگرفت یا بازیکنی موقعیت تک به تکش را از دست داد، به پدر پیرت فکر کن که از تو در این نامه خواهش کرده حتما جفت گوش هایت را با دو دست محکم بگیر و با صدای بلند آهنگ:

We Wish You A Merry Christmass

را بخوانی... که اگر دیر این کار را انجام بدهی، کلا هر چی خرج تربیت تو کردم، به باد فنا می رود! دخترم، به جای اینکه اینقدر با آن بوگاتی ات در بلوارهای پاریس دور دور کنی، گاه و بی گاه با مترو و اتوبوس شهر را بگرد، مردم را نگاه کن و بگو: پدر من هم از همین مردم بود؛ منتها یه مختصر، پست ریاست و چندین میلیارد پول و ده ها ماشین و خانه و صدها مستخدم و کارمند و اندکی هم نفوذ سیاسی اضافه تر داشت!

و این را بدان که هرگز در خانواده بلاتر کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن یا کولی هنرمند حومه پاریس ناسزا بگوید. ما همه اینها را می دهیم دست وکلای مان تا جوری بدبخت شان کنند که به یابو بگویند خرمالو!

دخترم؛ کورینه! می خواستم چکی سفید امضا برایت بفرستم که هر چه دلت می خواهد بگیری و خرج کنی و به تو بگویم هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی با خود بگو سومین فرانک آن از آن من نیست، این مال یک فقیر گمنام است که امشب یارانه اش قطع شده و به یک فرانک احتیاج دارد اما متاسفانه دسته چکم تمام شده و چون فعلا اوباما نمی گذارد دسته چک جدید بگیرم، کارتی که در این سال ها یارانه مان به آن واریز می شد را برایت می فرستم... از آن کارت خرج کن و بدان ثروت پدرت هم مثل یارانه ها، بالاخره یک روز قطع می شود! به قول علیرضا حقیقی... نه! ببخشید، همشهری شاعرش؛ حافظ:

In the time of straitedness, strive in pleasure and in intoxication:

For, this elixir of existence maketh the beggar Karun.

(هنگام تنگ دستی، در عیش کوش و مستی/ کاین کیمیای هستی، قارون کند گدا را)

اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی؛ اول گوشی اش را یواشکی بردار و گروه ها و فرندزهای فیس بوک، وایبر، واتس آپ، تلگرام و تانگویش را چک کن، اگر از این داف های خالطور و گروه های خاک بر سری در گوشی نداشت، با او یک دل باش و براستی او را دوست بدار. به هر سه تا مادرت گفته ام که در این خصوص برای تو نامه بنویسند زیرا هر کدام از آنها چند سالی با من زندگی کرده و بعد طلاق گرفته اند و بهتر از من معنی عشق را می دانند.

در ضمن چون توانسته بودند مچ مرا هم بگیرند، قطعا نمی گذارند شوهرت با وجود دو دره بازی، ادای مردان اهل خانواده را برایت دربیاورد!

هانی بابا! هیچ کس و هیچ چیز دیگر را در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد که دختر من در پاریس، ناخن پای خود را به خاطر آن عریان کند، مگر اینکه آنرا تازه کاشته باشد و برای طراحی اش در آرایشگاه مادام بوآری در بلوار شانزه لیزه، از کارت بابای بدبختش، پول زیادی پرداخته باشد!

اما از همه اینها که بگذریم برمی گردم به تهمت ناروای رشوه خواری که به پدرت زده اند... تو باید بدانی که رشوه خواری، بیماری عصر ماست. من هم مدتی سمت کشورهای عربی خاورمیانه بودم و اگر مرتکب خطایی شده باشم، احتمالا مربوط به ویروسی است که آنجا به آن مبتلا شده ام!

هر چند تو بهتر از من می دانی که وسط دعوای اوباما و پوتین، این من بودم که قربانی شدم وگرنه اگر بحث خواستگار نداشتن دخترهای اوباما بود که خودم یکی شان را می گرفتم برای کریس رونالدو! یکی را هم برای مسی تا اوباما روز بازی رئال و بارسلونا انگشت به حلق بماند که بالاخره از تیم کدام دامادش طرفداری کند که بین باجناق ها و دخترانش اختلاف پیدا نشود!

کورینه بابا! برای تو حرف بسیار دارم ولی چون احتمالا این نامه هم در حال شنود شدن است، با این آخرین پیام، نامه را به پایان می رسانم: انسان باش، پاک دل و یک دل! اما اگر پاک دل بودن برایت سخت بود، برو ثبت احوال و نام فامیلت را به کورینه پاکدل تغییر بده... اینطوری نه تنها خودت، بلکه تمام نسل های گذشته و آینده ات پاک دل خواهند بود!

به قول حافظ ایرانی ها (البته با تغییراتی اندک از خودم):

In the street of good name, they gave us no admission:

If thou approve not, change your Family!

(در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند/ گر تو نمی پسندی تغییر ده فامیلی ات را!)
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:


چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
38 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۰۱-۰۷-۹۴, ۱۱:۰۹ ب.ظ)، لیلی (۳۱-۰۴-۹۴, ۱۱:۱۷ ب.ظ)، varesh (۱۳-۰۴-۹۴, ۱۱:۵۴ ق.ظ)، v.a.y (۲۱-۱۰-۹۴, ۰۷:۳۴ ب.ظ)، شیرین فرهمندپور (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۳:۱۱ ب.ظ)، خانوم معلم (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۶:۳۸ ب.ظ)، فرميسك (۰۱-۰۷-۹۴, ۰۹:۲۵ ب.ظ)، ****Dayan**** (۱۰-۰۴-۹۴, ۱۲:۳۹ ب.ظ)، Aiden22 (۲۷-۰۲-۹۵, ۰۴:۴۶ ب.ظ)، Neda0077 (۲۱-۱۰-۹۴, ۰۷:۳۵ ب.ظ)، elham zelzele (۱۱-۰۴-۹۴, ۰۵:۲۵ ب.ظ)، کتابدوست (۱۱-۰۷-۹۴, ۰۷:۳۵ ب.ظ)، asma123 (۱۸-۰۵-۹۴, ۰۹:۲۶ ق.ظ)، heliia (۳۱-۰۶-۹۴, ۰۶:۲۰ ب.ظ)، آرام18 (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۴:۵۳ ب.ظ)، elaheh.p (۱۰-۰۴-۹۴, ۱۲:۰۵ ق.ظ)، آشوب (۳۱-۰۶-۹۴, ۰۶:۰۳ ب.ظ)، hannaneh (۱۸-۰۵-۹۴, ۱۱:۰۴ ق.ظ)، MaryaM_sh (۱۱-۱۰-۹۴, ۰۵:۰۹ ب.ظ)، رزبیتا (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۳:۵۱ ب.ظ)، pooyan (۳۱-۰۶-۹۴, ۰۵:۱۰ ب.ظ)، 1235Setareh (۲۷-۰۶-۹۴, ۱۲:۴۷ ب.ظ)، sarika (۱۱-۱۰-۹۴, ۰۷:۰۸ ب.ظ)، *hasti* (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۳:۴۹ ب.ظ)، armiti (۰۴-۰۹-۹۴, ۱۱:۰۴ ب.ظ)، ****نگار**** (۰۷-۱۰-۹۴, ۰۸:۰۳ ب.ظ)، صنم بانو (۳۰-۱۱-۹۶, ۱۰:۰۰ ق.ظ)، شقایق سرخ (۰۷-۱۰-۹۴, ۰۸:۳۳ ب.ظ)، نفس2015 (۰۷-۰۹-۹۴, ۰۴:۱۵ ب.ظ)، محبوب (۰۵-۰۵-۹۵, ۱۲:۵۹ ق.ظ)، AsαNα (۲۷-۰۸-۹۶, ۱۲:۵۲ ق.ظ)، طلسم شده (۰۱-۰۵-۹۵, ۱۲:۱۶ ق.ظ)، دختربهار (۰۹-۰۹-۹۵, ۱۰:۱۸ ب.ظ)، maryam.sh (۰۸-۰۹-۹۵, ۰۷:۳۵ ب.ظ)، minoo_f (۰۲-۰۱-۹۶, ۰۴:۰۳ ب.ظ)، مهرسا1383 (۳۱-۰۴-۹۶, ۰۴:۳۰ ق.ظ)، minaa (۱۶-۰۱-۹۸, ۰۱:۵۹ ق.ظ)، _RaHa_ (۳۰-۱۱-۹۹, ۰۹:۰۲ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان