امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
طنــز مطبوعــاتی !
#61




مجله خط خطی - حمید پارسا:

صدای پیغام گیر: شما با مرکز مشاوره مرگ بر چیز تماس گرفته اید. اگر مایل هستید با اپراتور صحبت کنید، عدد یک و در غیر اینصورت می توانید پیغام بگذارید تا در اسرع وقت به حسابتان برسیم!

... دید ... (الکی مثلا عدد یک فشار داده شد)

مرد میانسال: الو سلام آق مشاور. خیلی باحالی. دوستت دارم زیاااااد

اپراتور: سلام برادر. بفرمایید. من در خدمتم. اسم شریف تون؟

مرد: بنده رازی هستم. زکریای رازی.

[عکس: 573866_583.jpg]

اپراتور: اِ چه جالب. اتفاقا بنده هم رازی هستم منتها با ضاد.

مرد: به به. به سلامتی همه راضی های دنیا! غرض از مزاحمت می خواستم بگم که من بدجوری اسیر هوای نفسم شدم. آمار درینکم بدجوری رفته بالا.

اپراتور: درینک تون رفته بالا؟ متوجه نمی شم.

مرد: چطوری بگم. من جزو کمپین طرفدارهای چیز بودم اما چند روز پیش یه بابایی من رو ارشاد کرد و تصمیم گرفتم به دامان پر از مهر خانواده برگردم و دیگه کل یوم، چیز رو ببوسم و بگذارم تو دبه اش بمونه گوشه زیرزمین. البته هنوز یه کم جای ارشادم درد می کنه اما روی هم رفته خوب بود. همه اش رو از کلّه پروند!

اپراتور: جانم شما از کِی فهمیدی که به این مایعِ خانمان سوز علاقه داری؟

مرد: اولین بار یک سالم بود...

اپراتور: یک سال اتون بود که به چیز روی آوردید؟!

مرد: اولین بار یک سالم بود دکتر می خواست بهم آمپول بزنه، قبلش پنبه آغشته به چیز رو مالید به عضله ام. چنان خنک بود و گوارا که جای شما خالی، از همون وقت بود که یک دل نه صد دل عاشق چیز شدم. هوشنگ، یه چیپس بده به من!

اپراتور: هوشنگ؟! چیپس؟!

مرد: با شما نبودم. با دوستم بودم گفتم یه چیپس بده به من مزه دهنم عوض بشه. بعداً ها هم یادم میاد کنار سینم ا نیاگارا یه سیرابی فروشی بود. کنار سیرابی فروشی هم یه جایی بود که اونجا هم چیز داشت. البته آمپول نمی زد بعدش. ما اونجا رو هم کردیم پاتوق. خدا از سر تقصیرات مون بگذره. جوون بودیم و غافل. داداش اون ماست موسیر رو بده بیاد این ور!

اپراتور: آقا ظاهرا شما دارید اونجا یه کاری می کنید.

مرد: نه بابا. با دوستم بودم. خوابم نمی بره شب ها. گفتم ماست رو بده بخورم بلکه خوابم ببره.

اپراتور: آخرین بار کِی با این جرثومه فساد دمخور بودید؟

مرد: والا راستش ما استقلالی هستیم و قرار گذاشته بودیم که فقط هر وقت تیم مون به پرسپولیس ببازه، بریم سراغ چیز... که متاسفانه خورد به لیگ دو سال اخیر و کلا الکی شدیم!

اپراتور: خب برادر، شما برای اینکه بتونید آمپول و چیز و چیپس و همه ملحقاتش رو ترک کنید بهتره هر بار که بهش نیاز پیدا کردید از نوشیدنی های مجاز مثل سن ایچ استفاده کنید. جدیدهاش پالپ هم داره. خیلی هم خوشمزه است.

مرد (هار هار می خندد): بچه ها، هوشنگ، فری، ببینید آق مشاور چی می گه. می گه به جای چیز، سن ایچ بخور.

(خنده حضار!)

ادامه صحبت مرد: آقا مشاور، اسگول می دونی چیه؟

اپراتور: بله اسگول نام پرنده ای است که در تمام طول سال...

مرد: نههههه... بی خیال بابا. اسگول خودتی. بچه ها به سلامتی آقای مشاور! اصلا آقای مشاور شما هم بیا اینجا. سن ایچ به اندازه کافی هست. من رازی، شما هم راضی، دندونِ لق آدم ناراضی!

اپراتور: اتفاقا اسگول یعنی شما برادر من.

... کیش کیش (صدای بیسیم)... از کرکس به عقاب. رد شماره طرف پیگیری شد. بریزید تو خونه اش و این مایه های ننگ جامعه رو بگیرید، پدر صاحب بچه شون رو دربیارید تا اینها باشند که انقدر چیز چیز نکنند.

دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#62




مجله خط خطی - حمید پارسا:

دکتر سنگ صبور: با سلام به شما دوستان عزیز، من دکتر سنگ صبور در خدمت شما هستم. از قدیم گفتند از اون ستون به این ستون فرجه. امیدوارم که برای شما هم فرجی داشته باشه و توی این ماه مرد رویاهاتون با اسب سفید، خر شده باشه و اومده باشه خواستگاری شما، بلکه این نمودار کذایی ازدواج یه کم سِیر صعودی پیدا کنه. خب اولین دبه ترشی پشت خط هستند؛ بفرمایید!

دختر جوان: خانم دکتر سلام. من دختری هستم سی و شش ساله با سبیل های فابریک و یه دست دماغ عقابی تر و تمیز. می خواستم بگم که من الان چند وقته نمی تونم پام را از خونه بگذارم بیرون چون یک عده دمِ در چادر زدند ویلیون و سِیلون، منتظرِ من. لطفا مشکلم را حل کنید.
دکتر سنگ صبور: حتما طلبکارند؟

دختر جوان: نخیر، خانم دکتر، خواستگارند با خانواده هاشون اومدن اینجا می گن اِلّا و بِلّا باید عروس ما بشی.

دکتر سنگ صبور: جسارتا می تونم بپرسم قبل از تماس تلفنی با بنده چی کار می کردید؟

دختر جوان: داشتم ترک 1 آلبوم جدید علی عبدالمالکی رو گوش می کردم همونی که می گه هوا دو نفره س...

دکتر سنگ صبور: آها. همون. شما دچار مسمومیت فکری شدید جانم چون بدجوری تو فضا سیر می کنید وگرنه توی این قحطی خواستگار، کی میاد سراغ شما با این مختصاتی که خودتون گفتید. خواهش می کنم کمتر از علی عبدالمالکی استفاده کنید!

دختر جوان: واقعیتش اینه که من عکسمو گذاشتم تو یکی از شبکه های اجتماعی؛ کلّی هم لایک خوردم و فالوئر دارم واسه خودم.

دکتر سنگ صبور:
ببخشید لایک برای دماغ عقابی و سن لاک پشتی تون؟!

دختر جوان: آخه عکسمو با فتوشاپ درست کردم.

دکتر سنگ صبور: آها. پس اون خواستگارها عاشق فتوشاپ شما شدند. من همین جا از مسئولین ذیربط، عاجزانه درخواست می کنم این فتوشاپ کوفتی رو هم فیلتر کنند بلکه خیال ما هم راحت بشه. دیوانه بعدی لطفا!

[عکس: 573887_727.jpg]

****
پسری جوان: سلام خانم دکتر. من اصلا حالم خوب نیست. یه حس ترس مبهم تو وجودمه. نمی دونم دردم رو به کی بگم. می ترسم آبروم بره.

دکتر سنگ صبور: چی شده جانم؟ ماجرا رو تعریف کن.

پسر جوان: چند روز پیش رفتم خواستگاری دختر مورد علاقه ام. بابای دختره من را به زور برده تو اتاق، بهم پیشنهاد بی شرمانه می ده.

دکتر سنگ صبور: عزیزم دیگه ادامه نده. ناموس مردم از اینجا رد می شه.

پسر جوان: آخه اومد بهم گفت...

دکتر سنگ صبور: هیس! خواستگارها فریاد نمی زنند!

پسر جوان: چیز خاصی نگفت. فقط گفت به شرطی دخترم رو می دم بهت که کارت سوختت رو بدی بهم.

دکتر سنگ صبور: خب شما چی کار کردی؟

پسر جوان: هیچی. کارت سوختم رو با دویست و هشتاد لیتر بنزین هفتصد تومنی دادم بهش.

دکتر سنگ صبور: واااای دَدَم وای. چه کردی با خودت. آخه آدم به خاطر ازدواج این همه سوخت می ده؟ اون هم دویست و هشتاد لیتر سوخت؟ یعنی خاک بر سرت. پرنده اُسگل هم اینجوری یه جا زندگی اش رو به فنا نمی ده. اعصابم خورد شد. تلفن بعدی!

****
دختری جوان: خانم دکتر سلام، بچه م چند روزه که مریض شده. تب داره. هیچی هم نمی خوره. چی کار کنم؟

دکتر سنگ صبور: بَه بَه، خب بالاخره انگار یه شنونده مزدوج هم پیدا شد که تازه بچه هم داره. خب شما چرا بچه را پیش یه دکتر متخصص نمی بری؟

دختر جوان: بردم اما گفته باید فِلَش بشه.

دکتر سنگ صبور: یعنی چی؟ یعنی چی باید فِلَش بشه؟ بچه تون چند سالشه؟

دختر جوان: سی و شیش سال!

دکتر سنگ صبور: ببخشید! این دیگه بچه نیست. نرّه غوله. حالا اسمش چیه این بچه؟

دختر جوان: پو!

دکتر سنگ صبور: از تهیه کننده محترم برنامه می خوام که از بعضی از این شنونده ها قبلا یه تست روانشناسی بگیرند. ملت روانی شدند به خدا. به عنوان حسن ختام برنامه یه پیامک رو جواب می دم.

خانم هفتِ بیجار برای ما پیامک زده نوشته: شما اول برنامه گفتید مرد رویاهاتون با اسب سفید بیاد. می خواستم بدونم به جای مرد رویاها با اسب سفید، اگه دلیوری ساندویچی محل با موتور سی جی 125 گوجه ای هم بیاد خواستگاری قبول کنیم یا نه.

من به ایشون سفارش اکید می کنم که حتما قبول کنند. بد وضعیتی شده. قبول نکنی سر کوچه نرسیده با همون موتور رو هوا زدنش.

خب دوستان عزیز تا مشاوره سنگ صبور دیگه شما رو به خدا می سپارم. شانس و اقبالتون عالی، خواستگارهاتون متعالی...

دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#63
زیر آب میزنم پس هستم


مجله خط خطی - وحید میرزایی: قصد داریم شما خوانندگان عزیز را که در محیط کار دچار روزمرگی شده و نیاز به تنوع دارید، با یکی از مرسوم ترین رفتارهای موجود در ادارات و سازمان های کشور یعنی زیرآبزنی آشنا کرده و سپس ساخته و پرداخته کنیم:

اصل اساسی: من زیرآب می زنم، پس هستم


بخش اول) شرایط و محدودیت ها

- هرگونه ترفیع درجه، افزایش حقوق، گرفتن پست سازمانی، دریافت تشویقی، دریافت وام، تعلق گرفتن امکانات رفاهی، برنده شدن در مسابقه درون سازمانی و ... جزء موارد زدن زیرآب محسوب می شود و هر کارمند باید زیرآب فرد یا افراد را تا جا دارد - به شرط آنکه از آن ورش نزند بیرون - بزند.

- هیچ محدودیتی در زدن زیرآب از حیث کمیت وجود ندارد و افراد می توانند زیرآب هر فردی را که صلاحیت زیرآب زدن را دارد، تا دسته بزنند.

- زدن زیرآب افرادی که دارای پست های بالا در حد معاونت و مدیریت هستند، در اولویت قرار دارد.

- چنانچه فرد زیرآب زن هنوز توانایی و تجربه لازم برای زدن زیرآب معاون یا مدیر را ندارد، وظیفه از وی ساقط نمی شود و او موظف است در حد بضاعت خود بر حسب اولویت به ترتیب زیرآبِ منشی دفتر، کارمند و حتی آبدارچی را بزند.

[عکس: 574023_811.jpg]

بخش دوم) مراحل زیرآب زنی


مراحل زیرآب زنی طبق استانداردهای روز دنیا به شرح زیر اعلام می گردد:

الف- ابتدا نزدیک شدن به فردی که قصد زیرآب زدن او را دارید. این نزدیکی بسته به ماهیت و نوع زیرآب زنی با توجه به ماده یک، می تواند تا دست انداختن دور گردن ، کشیدن لپ و حتی شوخی های فیزیکی هم پیش رود.

ب - پس از کسب اعتماد فرد مورد زیرآب قرار گرفته، باید مدتی از وی دور شد.

ج - بسته به پست سازمانی فرد، باید با سوسه آمدن جلوی رییس یا مدیر یا حتی معاون، اقدام به زدن زیرآب فرد نمود. بدیهی است در این مرحله باید با گفتن جملاتی از قبیل «حالا شاید مشکلی داشته، نتونسته» یا «شاید عمدی نبوده» یا «به نظر میشه باهاش مماشات کرد» به مدیر بالادستی، شک وی را در مورد زیرآب زنی برطرف کرد.

د - پس از زدن زیرآب به سرعت محل را ترک کرده و به سمت فرد زیرآب خورده رفته و با او گرم گرفته و حتی او را برای شام دعوت کنید.

هـ - چند روز صبر کرده و منتظر نتایج اعم از اخراج، کاهش ساعات اضافه کار، لغو مرخصی ها، لغو تشویقی و ... بمانید!

بخش سوم) رفتارها و هنجارها

- فردی که زیرآبش خورده شده، باید این قضیه را بپذیرد و به دنبال حاشیه سازی در سازمان نباشد. به هر حال روزی نوبت او هم می رسد که زیرآب فرد دیگری را بزند. شتر و خوابیدن و اینها.

- چنانچه فردی که زیرآبش زده شده، از ماهیت فرد زیرآب زن مطلع شد و او را شناسایی کرد، باید با احترام با او برخورد کند و از برخورد زشت و زننده در محیط کار جدا بپرهیزد اما حتما درصدد جبران برآید و تا لحظه ای که زیرآب فرد زیرآب زن را نزده، دست از تلاش نکشد. یک زیرآب زن هیچ گاه ناامید نمی شود.

- چنانچه فردی که زیرآبش زده شده، توانست با مهارت از فن بدل استفاده کرده و همان لحظه زیرآب فرد زیرآب زن را بزند، مشمول طرح حمایت قرار گرفته و به مدت یک سال حق دارد زیرآب هر کسی را که دلش خواست، حتی خود ما را بزند. نوش جانش.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#64



مجله خط خطی - شایان حسین نژاد: بنده با توجه به سوابق ورزشکاری خویش و داشتن بیش از چند عکس با شورت ورزشی که یکی از یکی خوشگل تر است، از ورود هرگونه بانو به ورزشگاه مخالفم! فکر نکنید از این مخالفت های الکی که مثلا اگر بانوان به ورزشگاه بیایند، روحیه لطیف شان با فحش هایی که در آنجا می شنوند خدشه دار می شود یا اگر خشونت های موجود در ورزشگاه را ببینند، دچار افسردگی های پس از استادیوم می شوند، خیر.

بلکه یک مخالفت واقعی و ارگانیک که هر انسان عاقلی با شنیدن آن، نه تنها با بنده هم عقیده می شود، چه بسا بیشتر و بهتر از من مخالفت واقعی و ارگانیک خود را بروز می دهد و پای هر چه بانو است را نه تنها از ورزشگاه های خودمان بلکه از تمامی ورزشگاه های دنیا کوتاه خواهد کرد.

راستش را بخواهید داستان از جایی شروع شد که پانزده شانزده سال پیش با رفقای محله دوتا دروازه در کوچه کاشته بودیم و مشغول فوتبال بودیم که یکهو چند پسر اطو کشیده و عصا قورت داده که معلوم بود همین الان لباس هایشان را از مشما خارج کرده اند، به ما نزدیک شدند.

[عکس: 574039_547.jpg]

با بررسی های اولیه متوجه شدیم پسرها همراه با خانواده خویش برای مهمانی به محله ما آمده اند و چند ساعتی را مهمان محله هستند. یکی از پسرها که معلوم بود جذبه های کاپیتان بودن را مثل کاکرو یوگا دارا است، پیشنهاد مسابقه ای دوستانه را داد.

از آنجایی که روحیه مبارزه طلبی بچه محل های ما خیلی زیاد بود و با توجه به سر و وضع پسرها با آن لباس های پلوخوری و سر و وضع اتوکشیده، که معلوم بود حاضرند قلم پایشان بشکند ولی اتوی شلوارشان نشکند، شور و مشورتی بین بچه های محل صورت گرفت و در نهایت تصمیم به برگزاری مسابقه، تقریبا با اکثریت آرا به تصویب رسید. این تقریبا اکثریت آرا که می گویم معنی دقیقش می شود بدون هیچ مخالفی!

باید خودمان را برای بازی آسانی با چند بچه سوسول اتوکشیده که معلوم بود هر روز صبح به جای صبحانه، نان و پنیر و عصا قورت می دهند، آماده می کردیم. با چنان نظم و ترتیبی که حتی در رئال مادرید هم نمی توان سراغی از آن گرفت، در حال گرم کردن بودیم که ضربه اول روحی را خوردیم چون پسرها با خانواده آمده بودند، دخترهای فامیل شان هم به عنوان تماشاگر کم کم در کنار جدول های کوچه جای گرفتند و به تشویق کردن تیم محبوب شان مشغول شدند.

دخترها همچون تماشاگران خوب و فهیم ژاپن بدون استفاده از ووزلا و بلندگو و طبل و سنج مشغول شدند که مسلمان نشنود کافر نبیند. تماشاگران از بس که با فرهنگ بودند هر لحظه منتظر بودیم با الگوبرداری از همان طرفداران ژاپنی، کیسه های زباله را از جیب شان خارج کنند و مشغول تمیز کردن کوچه شوند.

بازی شروع شد ولی لرزش را به وضوح می شد در ساق پای تک تک بازیکنان تیم ما دید. جو حاکم بر زمین مسابقه از جو ورزشگاه لیورپول هم سنگین تر و حتی نفس کشیدن را برایمان سخت کرده بود. دشوارترین جای کار آنجا بود که وقتی توپ به سمت تماشاگران حریف می رفت روی مان نمی شد به سمت شان برویم و کلی از فرصت های گلزنی را به همین ترتیب از دست دادیم. بعد از چند دقیقه مثل اینکه تماشاگران متوجه نقطه ضعف ما شدند و دسته ای از دخترها از تماشاگران اصلی جدا شده و پشت دروازه تیم محبوب شان جای گرفتند. آنجا بود که دیگر جرأت حمله کردن هم از ما گرفته شد و مثل چلسی زمان کاس هیدینگ چنان دفاع اتوبوسی جلوی دروازه چیدیم که هر لحظه ممکن بود شرکت واحد به عنوان اتوبوس استخدام مان کند.

در انتها باید بگویم تشویق مداوم تیم حریف و هو کردن تیم ما در طول مسابقه چنان روحیه ای از ما خراب کرد که نتیجه مسابقه به هیچ کس ربطی ندارد. حالا باز هم مایل به آمدن بانوان به ورزشگاه هستید؟

دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#65
طنز؛ گزارش رسانه ها از مذاکرات وین



آیدین سیار سریع در روزنامه قانون نوشت:

با شروع دور نهایی مذاکرات هسته‌ای در وین رسانه‌های جهان خبرنگاران خود را به اتریش اعزام کردند تا اخبار مذاکرات را پوشش بدهند و هر رسانه گزارش مخصوص خود را داشته باشد. نگاهی داریم به تماس‌های اسکایپی خبرنگاران رسانه‌های مختلف در روز گذشته:

خبرنگار کیهان: حسین آقا! اینجا بحمدا... هر جا که میریم صحبت از شکست مذاکراته. من ساعتی پیش پشت پنجره اتاق مذاکره بودم. شاید باورتون نشه ولی صدای مشاجرات دو طرف کل هتل رو برداشته بود. یکی فریاد می‌زد و می‌گفت دیگه اس ام اس نده. آن یکی می‌گفت تو فیس بوک و اینستاگرام بلاکت کردم که دیگه ریختت رو نبینم. شکاف بین دو طرف به بالاترین حد خودش رسیده و ... (در این لحظه یکی می‌آید توی کادر و صورت خبرنگار کیهان را می‌بوسد و می‌گوید: مبارکه! توافق شد.) شکاف‌ها همچنان پابرجاست. دو طرف سعی دارن به خودشون بقبولانند که توافق شده ولی به هیچ وجه این‌طور نیست. (این بار خود ظریف می‌آید توی کادر و می‌گوید توافق شده ولی خبرنگار کیهان با دست راست او را خارج کادر نگه می‌دارد.) متاسفانه می‌بینیم بعضی خبرنگارها خودشون رو به شکل وزرای خارجه در میارن و میان اینجا اذیت می‌کنن. من به ضرس قاطع عرض می‌کنم که توافقی صورت نگرفته! خدانگهدار!

خبرنگار آرمان: با سلام به همه همکاران خوبم در تحریریه. جای همه شما در وین خالی است. واقعا باید بودید اینجا و این صحنه‌ها رو
می‌دیدید. الحق که غرورآفرینه. مو به تن همه ما در وین سیخ شده. (همکاران خبرنگار اعزامی که در تحریریه نشسته‌اند مشتاقانه می‌پرسند چه صحنه‌ای داری می‌بینی؟ برای ما هم تعریف کن. خبرنگار آرمان تبلتش را به آنها نشان می‌دهد و می‌گوید: ویدیوی دیدار آیت ا... هاشمی رفسنجانی با جمعی از چغندرکاران میانه رو با کیفیت اچ دی. تو وین سرعت دانلود واقعا بالاست! بقیه اعضای تحریریه مشتاق می‌شوند و همگی برای پوشش آخرین حرکات آقای هاشمی رفسنجانی به وین می‌روند.)

خبرنگار ابرار: اینجا در وین هوا خیلی گرمه. مذاکرات هم در جریانه. همین دیگه. بیشتر از این حال ندارم. خداحافظ.

خبرنگار ایرنا: من خبرنگار نیستم، جزو تیم مذاکره کننده‌ام! چند بار بگم؟
خبرنگار دلنگران نیوزها: دوستان! چرک نویس توافقنامه آماده شده ولی جای نگرانی نیست. من خودکارشون رو برداشتم فعلا نمی‌تونن چیزی بنویسن. خیالتون راحت.
جام جم: سلام همکاران عزیز! پوشش صداوسیما از مذاکرات واقعا حیرت انگیزه. / سردبیر: خب؟ / خبرنگار: همین دیگه. / سردبیر: تیتر چی بزنیم؟ / خبرنگار: پوشش صداوسیما از مذاکرات واقعا حیرت انگیز است. / سردبیر: باشه.
شرق:
سردبیر: چه خبر رفیق؟ از دستاوردهای سفرت تا این لحظه برامون بگو.
خبرنگار: سلام. جای همتون خالیه. خیلی سفر هیجان انگیزی بود برام. من تا امروز موفق به نجات 10 قلاده گراز از دست شکارچیان بی رحم اتریشی شدم و از انقراض قریب به 20 رأس خارپشت بی دندان هم جلوگیری کردم. در این راه یک گلوله به قلبم اصابت کرد و آماج حملات هزاران خار و مار (سمی) قرار گرفتم که البته جای نگرانی نیست.
سردبیر: مرد حسابی! رفتی اتریش با خار و مار بازی می‌کنی؟ از مذاکرات چه خبر؟!
خبرنگار: مذاکراااات؟
سردبیر: بله
خبرنگار: ای بابا ... مذاکرات که همیشه هست. این خارپشت بی دندونه که ممکنه دیگه فردا بین ما نباشه.
سردبیر :|
قانون
خبرنگار اعزامی: با سلام ...
سردبیر: یه لحظه اجازه بده. آقای به اصطلاح طنزنویس! ما مگه با شما شوخی داریم؟
طنزنویس: بابا با همه شوخی کردیم. زشته با خودمون شوخی نکنیم.
سردبیر: جمع کن ... جمع کن این بساط مسخره بازی رو.
طنزنویس: یه ذره با بخش طنز شوخی می‌کنم. تو رو خدا.
سردبیر: نخیر آقا. این که میذاریم با همه شوخی کنی که دلیل نمیشه با خودمونم شوخی کنی. جمع کن این اسکایپ و این بساطت رو.
طنزنویس: با خودم شوخی کنم.
سردبیر: راه نداره ... آقای مرعشی! بیا من دستاشو گرفتم تو هم اون سرشو بگیر اینو بندازیم بیرون. دستت درد نکنه.‌
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#66
طنز؛ توافق هسته‌ای با گزارش جواد خیابانی!



اگر جواد خیابانی خبرنگار اعزامی صداوسیما به محل مذاکرات هسته ای بود: فعلا با مداد بنویسید توافق انجام شده تا موقعیکه توافق رسما اعلام بشه!
آیدین سیار سریع:

اگر جواد خیابانی خبرنگار اعزامی صداوسیما به محل مذاکرات هسته ای بود: فعلا با مداد بنویسید توافق انجام شده تا موقعیکه توافق رسما اعلام بشه!

* اگر توافق بشه، یعنی حتما توافق شده!

* حتی اگر توافق نشه، چیزی از ارزشهای شیربچه های تیم مذاکره کننده کم نمیشه، آفرین به غیرتتون، آفرین به مقاومتتون، آفرین به دکتر ظریف و تیمش!

* وزیر خارجه امریکا، خودش قبلا کاندیدای ریاست جمهوری بوده و این یعنی ظرفیت رییس حمهوری رو داشته ولی الان رییس جمهور نیست ولی دوست داشت باشه

* حالا پانزده روز و بیست و سه ساعت و پنجاه و نه دقیقه از آغاز دور آخر مذاکرات گدشته، نه دیگه الان باید بگیم شانزده روز!

* پنج به علاوه یک، همون سه به علاوه سه هست!

* ظاهرا کار در اون گوشه بالکن گره خورده و هیچ نشانی از توافق نیست و ... بله، توافق شد!

* گفته میشه که توافق فردا اعلام میشه یعنی دوشنبه، نه الان ساعت از دوازده نیمه شب گذشته و ما توی فردا هستیم نه امروز

* کسی که توی جلسات موش میدوونه، قطعا یکی از کسانی است که توی جلسه است!

* اشتون خیلی بهتر از موگرینی بود، ولی خداییش موگرینی هم چیزی از اشتون کم نداره!

* تا ساعاتی دیگه جلسه مشترک ظریف و اشتون برگزار میشه... البته اشتون که بازنشسته شده، با موگرینی، بله عذر میخوام با موگرینی

* فعلا با مداد بنویسید توافق انجام شده تا موقعیکه توافق رسما اعلام بشه!

* توافق امضا شد، امضا شد، نه هنوز امضا نشده، هنوز چند مورد مونده، کری عصبانی میشه، نه کری عصبانی نشو!
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#67
طنز؛ اقلیت هفتاد میلیونی





آیدین سیار سریع در روزنامه قانون نوشت:

با سلام خدمت شما خوانندگان عزیز ستون بندبازی ضمیمه طنز بی‌قانون و با آرزوی شادکامی برای همه شما در خدمت آقای قدرت عمه نژاد استاد اخلاق کشور هستیم تا بار دیگر از راهنمودهای ایشان استفاده کنیم و قطره‌ای از دریای ادب و دانش ایشان را به سر و صورت‌مان بپاشیم.

- سلام آقای عمه نژاد.

+ من هم سلام عرض می‌کنم خدمت شما و مردم عزیز کشور. البته آن عده قلیلی که مخالف بنده هستند ایرانی نیستند و من به آنها سلام نمی‌کنم. بی شعورای وطن فروش ...

- وضعیت فرهنگی کشور را چطور می‌بینید؟

+ خوشبختانه با هوشیاری و آگاهی مردم وضعیت فرهنگی کشور رو به تعالی است. حالا عده‌ای اقلیت بی خانواده به دنبال مسائل دیگر هستند که در دریای خروشان ملت غرق خواهند شد.

- به نظر شما راهکار چیست؟‌

+ همه این [...] ها را بیندازیم توی دریا که تمیز شوند.

- راهکار عملی‌تر نیز دارید؟

+ بیندازیم توی استخر که تمیز شوند.

- ولی ممکن است جان سالم به در ببرند.

+ از بالا می‌اندازیم توی استخر خالی بعدا آب پر کنیم. تضمینی نابود می‌شوند.

- متاسفانه دیده می‌شود که وزیر ارشاد به جای نابود کردن سینم ا و تئاتر و موسیقی به فکر احیای آنهاست و با عناصر فاسد جلسه می‌گذارد و به آنها قول مساعد ‌می‌دهد. شما چه فکر می‌کنید؟

+ آقای روحانی در اکثر حوزه‌ها عملکرد خوبی داشتند مثل مقاومت در برابر حضور زنان در ورزشگاه و برقرار ماندن گشت‌های ارشاد منتها یک اقلیت [...] ای در دولت ایشان می‌خواهد فساد و نیستی و تباهی به بار آورد که ان‌شاءا... مردم نمی‌گذارند.

- شما اگر اشتباه نکنم با اقلیت کلا مشکل دارید، درست است؟

+ بله. اقلیت خیلی من را اذیت می‌کند. ریشه این انزجار هم حدود سال 76 است که عده زیادی رای دادند ولی یک اقلیتی رای آوردند و دولت تشکیل دادند و بعد از آن یک اقلیتی به خیابان ریختند به بهانه ایران و استرالیا و بعد کنسرت گذاشتند و کف و سوت و جیغ و هورا می‌کشیدند و از آن موقع این اقلیت آسایش مردم را به هم زده‌اند. فقط نمی‌دانم این اقلیت چرا روز به روز دارد گسترده‌تر می شود.

دیروز زن و بچه من آمده‌اند می‌گویند پول بده برویم کنسرت! آنها پنج نفر بودند و من یک نفر.

برای همین گفتم شما در اقلیت هستید و من دوزار به شما نمی‌دهم.

- مشکل اصلی کشور در حال حاضر چیست؟

+ همین اقلیت‌ها هستند.

- با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

+ با تشکر از شما و همکارانتان که در اقلیت قرار دارید.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#68
طنز؛ لطفا من را نخورید



پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:

معاون وزیر بهداشت، درمان، آمپول، سرنگ، بخیه، سرم، پماد و آموزش‌پزشکی گفت: «١٩ میلیون نفر در کشور غذای ناسالم می‌خورند».

٦٠- ٥٠ میلیون باقی‌مانده چه نوع غذایی می‌خورند؟

الف- غذا نمی‌خورند.

ب- هرچی دستشان برسد، می‌خورند.

پ- غذای دیگران را می‌خورند.

مرگ‌ومیری‌ها

وزارت بهداشت اعلام کرد: «به‌دنبال اصلاح سیستم هستیم تا بتوانیم در ١٠ سال آینده ٢٥ درصد از مرگ‌ومیر‌ها را کاهش دهیم».

به نظر شما ١٠ سال بعد جریان چیست؟

الف- ٢٥ درصد ما که جلو مرگ‌ومیرشان گرفته شده، به دلیل آلودگی هوا و مسائل غیرهوایی دیگر که هوای آدم را پس می‌کند، دارند جان می‌کنند اما نمی‌میرند به‌همین‌دلیل از وزارت بهداشت شکایت کرده‌اند.

ب- ٧٥ درصد ما جوان‌مرگ شدند چون غذای ناسالم می‌خورده‌اند.

پ- وزارت بهداشت جلو مرگ‌ومیر را گرفته و به زادوولد مردم کمک می‌کند.

ت- وزارت بهداشت نه‌تنها جلو مرگ‌ومیر را گرفته و به خودکفایی رسیده بلکه توانسته ١٥ درصد مازاد مرگ‌ومیر را به خارج صادر کند.

سیـ ـگاری‌ها

وزارت بهداشت در انتها گفت: «سعی داریم در ١٠ سال آینده ٣٠ درصد از مصرف سیـ ـگار را کاهش دهیم».

مردم در همین رابطه چی گفتند؟

الف- ما از دست شما (منظور مردم حتما دولت است) اعصابمان می‌ریزد به‌هم و سیـ ـگار می‌کشیم. شما را نبینیم، دیگر آرامش اعصاب پیدا می‌کنیم و سیـ ـگار نمی‌کشیم.

ب- کشیدن سیـ ـگار که بدن را ناسالم می‌کند، از خوردن غذای ناسالم سلامت‌تر است. چی پس؟ سیـ ـگار نکشیم نمیریم که غذای ناسالم بخوریم و بمیریم؟ عمرا.

پ- نه بابا. نکنه فقط می‌خواید ما توی زلزله و سیل و آلودگی هوا، تصادف اتومبیل مونتاژ و سقوط هواپیما افقی شویم؟ ما دوست داریم روی پای خودمان بایستیم و با سیـ ـگار خودمان زرتمان قمصور شو

ت- آتیش داری؟
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#69
آگهی پیش فروش پراید با آرم بنز!



احمدرضا کاظمی در صفحه طنز روزنامه قانون یک آگهی طنز با مضمون حضور قطعی مرسدس بنز در ایران منتشر کرد.







[عکس: 599575_115.jpg]
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#70
طنز؛ گونه‌ای جدید از حیات وحش به نام پراید!



سعید هوشیار در روزنامه قانون نوشت:

قدیم‌ها گیوتین بود و پایین و بالا! ولی الان دیگه میگن پراید سه نفر و کشت، همین حالا!

تصور نکنید که پراید تنها وسیله‌ای برای حمل و نقل است، بلکه به مدد دانشمندان وطنی پراید تبدیل به وسیله‌ای با کاربردهای فراوان شده که همه طیف از علاقه‌مندان را پوشش می‌دهد.

پراید وانت؛ وسیله‌ای برای تفریح و سرگرمی!

این وسیله طوری طراحی شده که خریداران محترم بتوانند گاهی از خنده به خود بپیچند و سرگرم شوند. طبق گزارشات واصله، تنها 20 دقیقه تماشا کردن این وسیله می‌تواند موجب 120 دقیقه خنده بدون وقفه شود، همچنین پزشکان، روزانه 10 دقیقه تماشای این وسیله را برای جلوگیری از افسردگی دو قطبی، پارانویا، آلزایمر، سرماخوردگی بزرگسالان، گواتر سردردهای حاد، به شدت موثر می‌دانند. در انستیتو روان درمانی بروکسل از همین وسیله برای درمان بیماران خود استفاده می‌کنند.

پراید یعنی؛ نهایت قدرت در چربی زدایی!

افراد زیادی بودند که اضافه وزن داشتند و بعد از اینکه مدتی با پراید چرخیدند در یک تصادف بخشی از شکم‌شان طعمه تصادف و حریق و... شد، کدام پزشک و رژیم و... می‌تواند فردی با وزن 140 کیلوگرم را در عرض یک هفته به 70 کیلو برساند. غصه‌ای که پراید به امعا و احشا صاحبش تزریق می‌کند می‌تواند از هر رژیمی قوی‌تر باشد.

پراید خبر نمی‌کند!

این تیپ از پراید قابلیتش بر اصل غافلگیری استوار است. مثلا در سیلابی که سه روز قبل در خراسان شمالی رخ داد 3 نفر جان خود را از دست دادند. ولی نکته اینجاست که خود سیلاب به تنهایی قدرت این را نداشت که جان کسی را بگیرد، بلکه از قدرت پراید استفاده کرد و سه نفر را طوری در مسیر سیلاب قرار داد که نتوانستند از آن خارج شوند و در نهایت غرق شدند. سیستم هشدار و سکیوریتی هوشمند پراید به محض اینکه سیلابی رخ می‌دهد درهایش قفل می‌شود به این صورت که کسی نتواند از آن خارج شود. در مواردی هم دیده شده که سیستم حریق این اتومبیل در مواقعی که تصادفی رخ داده و تلفاتی نداشته باشد،به شکل خودکار به کار افتاده و اتومبیل را آتش می‌زند تا چند نفری طعمه حریق شده و کسی دست خالی از حادثه نگریزد. این اتومبیل سیستم دیگری نیز دارد که تحسین جهانیان را برانگیخته است، به این صورت که می‌تواند هم‌پا با قهرمانان ژیمناستیک بدون اینکه بهانه‌ای برای آفتاب و بالانس داشته باشد در مسیر کفی یکهو شروع به پشتک زدن کند و تمامی سرنشینانش را غافلگیر کرده و حداقل دو کشته و دو مجروح و سه مفقود الاثر به جا گذارد.

پراید؛ یک حیوان خانگی بی دردسر!

برخی خانواده‌های ایرانی از پراید به عنوان حیوان خانگی و گونه جدیدی از حیات وحش استفاده می‌کنند؛ دور سقف پراید یک قلاده بسته و با خود به خیابان می‌برند و با پرایدهای دیگر جنگ پراید راه می‌اندازند. این وسیله اگر درست تربیت شود، تنها در مدت دو سال می‌تواند به دستور شما بنشیند و وقتی می‌گویید «به عمو دست بده» به راحتی دست دهد و در جای مخصوص تفاله‌هایش را تخلیه کند و تنها از دست شما بنزین بخورد. قلمه زدن دو نژاد پراید و نیسان گاوی می‌تواند دورگه پراید-گاوی را تولید کند که از اس-300 هم خطرناک‌تر است.

پرایدی برای علاقه‌مندان به سکته قلبی!

اگر در مدت زمان رانندگی با پراید نه پشتک زدید و نه طعمه حریق شدید و نه در دره رفتید، قطعا بعد از مدت کوتاهی سکته خواهید کرد! این آپشن به صورت ویژه و سفارشی روی این وسیله تعبیه می‌شود و بابت آن هزینه‌ای دریافت نمی‌شود.

خلاصه اینکه قابلیت‌های فراوان پراید را از دست ندهید.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:


چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
38 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۰۱-۰۷-۹۴, ۱۱:۰۹ ب.ظ)، لیلی (۳۱-۰۴-۹۴, ۱۱:۱۷ ب.ظ)، varesh (۱۳-۰۴-۹۴, ۱۱:۵۴ ق.ظ)، v.a.y (۲۱-۱۰-۹۴, ۰۷:۳۴ ب.ظ)، شیرین فرهمندپور (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۳:۱۱ ب.ظ)، خانوم معلم (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۶:۳۸ ب.ظ)، فرميسك (۰۱-۰۷-۹۴, ۰۹:۲۵ ب.ظ)، ****Dayan**** (۱۰-۰۴-۹۴, ۱۲:۳۹ ب.ظ)، Aiden22 (۲۷-۰۲-۹۵, ۰۴:۴۶ ب.ظ)، Neda0077 (۲۱-۱۰-۹۴, ۰۷:۳۵ ب.ظ)، elham zelzele (۱۱-۰۴-۹۴, ۰۵:۲۵ ب.ظ)، کتابدوست (۱۱-۰۷-۹۴, ۰۷:۳۵ ب.ظ)، asma123 (۱۸-۰۵-۹۴, ۰۹:۲۶ ق.ظ)، heliia (۳۱-۰۶-۹۴, ۰۶:۲۰ ب.ظ)، آرام18 (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۴:۵۳ ب.ظ)، elaheh.p (۱۰-۰۴-۹۴, ۱۲:۰۵ ق.ظ)، آشوب (۳۱-۰۶-۹۴, ۰۶:۰۳ ب.ظ)، hannaneh (۱۸-۰۵-۹۴, ۱۱:۰۴ ق.ظ)، MaryaM_sh (۱۱-۱۰-۹۴, ۰۵:۰۹ ب.ظ)، رزبیتا (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۳:۵۱ ب.ظ)، pooyan (۳۱-۰۶-۹۴, ۰۵:۱۰ ب.ظ)، 1235Setareh (۲۷-۰۶-۹۴, ۱۲:۴۷ ب.ظ)، sarika (۱۱-۱۰-۹۴, ۰۷:۰۸ ب.ظ)، *hasti* (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۳:۴۹ ب.ظ)، armiti (۰۴-۰۹-۹۴, ۱۱:۰۴ ب.ظ)، ****نگار**** (۰۷-۱۰-۹۴, ۰۸:۰۳ ب.ظ)، صنم بانو (۳۰-۱۱-۹۶, ۱۰:۰۰ ق.ظ)، شقایق سرخ (۰۷-۱۰-۹۴, ۰۸:۳۳ ب.ظ)، نفس2015 (۰۷-۰۹-۹۴, ۰۴:۱۵ ب.ظ)، محبوب (۰۵-۰۵-۹۵, ۱۲:۵۹ ق.ظ)، AsαNα (۲۷-۰۸-۹۶, ۱۲:۵۲ ق.ظ)، طلسم شده (۰۱-۰۵-۹۵, ۱۲:۱۶ ق.ظ)، دختربهار (۰۹-۰۹-۹۵, ۱۰:۱۸ ب.ظ)، maryam.sh (۰۸-۰۹-۹۵, ۰۷:۳۵ ب.ظ)، minoo_f (۰۲-۰۱-۹۶, ۰۴:۰۳ ب.ظ)، مهرسا1383 (۳۱-۰۴-۹۶, ۰۴:۳۰ ق.ظ)، minaa (۱۶-۰۱-۹۸, ۰۱:۵۹ ق.ظ)، _RaHa_ (۳۰-۱۱-۹۹, ۰۹:۰۲ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان