ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ یک ساعت در تلگرام
آيدين سيارسريع در روزنامه قانون نوشت:
بهروز: با سلام خدمت مدیریت گروه و اعضای عزیز، صبح همگی بخیر.
مریم: صبح شما هم بخیر [استیکر گل]
شهرام: روزی پروفسور سمیعی به ساندویچی رفته بودند، مغازه دار از ایشان پرسید: میخوری یا میبری؟ پروفسور لبخندی زدند و گفتند: دستشویی کجاست؟
مریم: بسیار زیبا [استیکر گل]
رامین: زنده باد پروفسور.
بیژن: واقعا آدم به ایرانی بودن خودش افتخار میکنه.
سیروس: من شنیدهام یه بار پروفسور به دستشوییای در بوخوم مراجعه کردند، توالت ایرانی نبود حاضر به اجابت مزاج نشدند.
رامین: درود به شرفش!
بیژن: درود بر شما.
محسن: زنده باد.
عارف: هموطن فقط روی ایرانی بنشین.
مریم: [استیکر گل، استیکر قلب، استیکر دهلیز چپ، دهلیز راست، استیکر آئورت، استیکر روده]
خاله بهجت: با تشکر از حکایت آموزندهای که آقای شهرام در گروه گذاشتند بنده مع الاسف به کنه معنای این حکایت پی نبردم.
شهرام: یعنی برای پروفسور سمیعی مال و منال دنیا ارزشی نداره. مثل بعضیها به دنبال خوردن و بردن نیست.
خاله بهجت: سپاس، لایک دارید.
بنفشه: فیلم جشن عروسی نوه رفسنجانی
سمانه: دریغ است ایران که ویران شود ... عکس مراسم دندون فشون نتيجه رفسنجاني
عارف: عکس نگه داشتن یوزپلنگ در خانه توسط رفسنجانی
خاله بهجت: سمانه جان بسیار آموزنده بود. سپاس.
شهرام: روزی ناپلئون بناپارت پس از فتوحات بسیار به کاخ خود در فرانسه بازگشته بود. خسته از نبرد با خود گفت بهتر است به حمام رفته و دوشی بگیرم. ناپلئون به حمام رفت و به شستن سرش مشغول شد. چشمانش را که باز کرد دید پیرمردی روبهرویش ایستاده است. از او پرسید: ای پیرمرد از من چه میخواهی؟ آن هم در حمام؟ پیرمرد گفت: آمدهام تا پشتت را کیسه بکشم. ناپلئون متعجب گفت: هدف تو از این کار چیست؟ پیرمرد گفت: تا سینه ها را از قدرت طلبی و جنگ افروزی پاک کنم و جهان جای بهتری شود. ناپلئون گفت: پشت که کمره! پیرمرد گفت: خفه شو، بذار كيسه بكشم. آن پیرمرد پروفسور حسابی بود ...
رامین: لاااااااااااااااااااایک
بیژن: درووووووود
محسن: افسوس ..
مریم: [استیکر شاخه گلی که کف میزند و میگوید بسیار عالی بود.]
عارف: من در سفری که به فرانسه داشتم دکتر حسابی را دیدم، با این که از وضعیت گله داشتند ولی بسیار امیدوار بودند و میگفتند: پیروزی نزدیک است.
محمدرضا: آقا عارف! پروفسور حسابی سالها پیش فوت کردهاند.
Aref removed mohammadreza
شهرام: چرا ریموو کردید؟ محمدرضا درست میگفت. پروفسور حسابی در زمان ناپلئون بناپارت فوت کردند.
Mohammadreza returned the group
عارف: ببخشید دستم خورد.
محمدرضا :|
سمانه: عکس پراید 2015 (فرغونی که شبیه پراید مونتاژ شده)
بهروز: استیکر خنده
رامین: استیکر گریه از خنده
بیژن: استیکر از دست دادن کنترل مزاجی خود از خنده
نیوشا: برام اوجولات ميخري اميرعلي؟
نیوشا: واااای خدااا ... ببخشید اشتباه شد.
Newshahhhhhh left group
اقدس: توجه توجه ... فوری فوری ... هر حاجتی که داری رو تو کمتر از 24 ساعت میگیری ... این پیام رو صد و پنجاه بار کپی کن در فاصله یک ربع خبر خوبی بهت میرسه ... یکی کپی نکرد رفت لای دستگاه نجاری الان فقط با نصف بالایی بدنش زندگی میکنه. منم باورم نمیشد ولی امتحان کردم شد. اینو کپی کن: رای به گزینه شماره دو خندوانه با ستاره هشتصد مربع چهار چهار دو لوزی
محمدرضا: ممنونم اقدس خانم. من صد و پنجاه بار کپی کردم بیماریام خوب شد.
اقدس: خواهش میکنم. همیشه سلامت باشید.
شهرام: بیماریات چی بود؟
محمدرضا: یبوست!
Shahram removed mohammadreza
بیژن: آخیش
بهروز: خوب کاری کردی شهرام جان
سمانه: فکر میکنه از دماغ فیل افتاده!
اقدس: حالا خوبه خودش لیسانسشو به زور از دانشگاه آزاد گرفته. بدبخت عقدهای!
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ کدام گزینه صحیح است؟ ژول یا حیا؟
آیدین سیارسریع در وبسایت چیزنا نوشت:
تب و تاب مردم برای رای دادن به ژوله و حیایی در مسابقه استندآپکمدی خندوانه واقعا دیدنی بود. این که مردم به طنز و کمدی اهمیت میدن جای خوشحالی داره، ولی بعضیها هم دیگه خیلی اهمیت میدادن. اصولا یکی از باگهای ما ایرانیها اینه که شوخی و سرگرمی رو جدی میگیریم و جدی رو شوخی. مثلا ما بچه بودیم توی پیکنیک که گاهی گل کوچیک بازی میکردیم داییمون جوری روی پای ما تکل میرفت که خود جناروگاتوزو میاومد میگفت آقا طوری نشده که، بازیه، جدی نگیر.
بعد از مسابقه استندآپ حیایی و ژوله هم همچین اتفاقی افتاد. مینشستیم توی ماشین استارت که میزدیم مثل این فیلمهای ترسناک یکی از پشت میاومد میگفت به ژوله رای بده. میآمدیم بخوابیم، یهو یکی سرش رو از زیر لحاف میآورد بیرون میگفت برادر! فقط حیایی. توی هواپیما از شیشه به بیرون نگاه میکردیم یه سری معلق تو هوا می گفتن ژوله ژوله، یه بار هم توی خیابون یکی چاقو به دست نیم ساعت دنبالم دوید آخر تو یه کوچه بنبست گیرم انداخت گفتم چی میخوای از جون من؟ گفت داداش اگه زحمتی نیست یه رای به امین حیایی بده، دمت گرم. خلاصه مصیبت داشتیم تو این یکی دو روز. بحث سیاسی هم که حسابی داغ بود. تو همین مدت کوتاه کلی خائن و وطنفروش پیدا شد.
یه سری هم واقعا فکر میکردن اگه امین حیایی رای بیاره احمدی نژاد بر میگرده، اگه ژوله رای بیاره الکسیس سانچز میاد تو رسانه ملی برامون روپایی میزنه و اگه بچههای خوبی باشیم استپسینه هم میکنه. یه سری هم در روزهای اخیر به استناد رای به ژوله تونستن پناهندگی بگیرن که واقعا دست مریزاد میگیم به این عزیزان. گویا تو مصاحبههای استخدامی هم سوال «در مسابقه کمدین خندوانه به کدام گزینه رای دادید؟» اضافه شده، می گن هر کی بگه ژوله رد میکنن. دانشمندان تا این لحظه هنوز موفق به درمان بیماری اختلال «دوقطبی» در بسیاری از ما نشده اند. با این حال تلاشها ادامه دارد…
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ با کی شوخی کنیم با کی نکنیم؟
پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:
الان دوتا جبهه در کشور وجود دارد: یکی کسانی که میگویند شوخی استانی نکنید. دوم هم کسانی که میگویند با هر چیزی میشود شوخی کرد. عدهای هم از گروه اول انشعاب پیدا کردهاند و میگویند شوخی استانی نکنیم اما شوخی شهرستانی بکنیم. بعضیها میگویند شوخی شهرستانی بد است اما شوخی استانی عیبی ندارد. چندوقت پیش یک میزگردی سر همین موضوع یک رسانهای گذاشته بود و پرسید به نظر شما شوخیای که با استانها میشود بدتر است یا شوخیای که با مثلا فلانجا میشود. کارشناس برنامه گفت: آنجا شهر است.
مجری پرسید ببخشید چه ربطی دارد؟ کارشناس گفت: همین دیگر، آنجا شهر است پس شوخیای که باهاش میشود عیبی ندارد. ما نمیدانیم واقعا باید چیکار کرد. نه با استانها، نه با شهرها، نه با اشخاص، نه با مشاغل، نه با خیار، نه با گوجه، نه با موز و نه با سیبزمینی نمیشود شوخی کرد چون هیچکس شوخیپذیر نیست و جنبه ندارد. فقط هلو خیلی باجنبه است وگرنه الان به کسی بگویی سیبزمینی، فردا سیبزمینیها که تا الان رگ نداشتند رگ گردن شان میزند بیرون و اعتراض میکنند. اصلا شما فردا با مسئولان شوخی کن، مسئولیتش با خودت است و حتی مدیرمسئول هم مسئولیتی ندارد.
اینکه هیچی، شما فردا با صاحبان صنایع شوخی کن، فردا باید دنبال شغل بگردی چون دیگر به روزنامهات آگهی نمیدهند. این هم هیچی، اصلا شما فردا با خودروسازها شوخی کن، این قضیه دیگر شوخیبردار نیست و نعمتزاده وزیر با دوحرکت ثابت میکند «خائن» هستی و باید دادگاه صحرایی برات برگزار شود. خلاصه پدر جنبه جهان هستیم.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ شیوه کار سوسکهای جاسوس
آيدين سيارسريع در روزنامه قانون نوشت:
فیفا اعلام کرد که جام جهانی 2022 قطر در زمستان برگزار میشود.
یک معترض سانسور در گفتوگو با بی قانون با حمایت از این اقدام فیفا گفت: با توجه به معتدل بودن هوای کشورهای عربی در زمستان میتوانیم امیدوار باشیم که تماشاگران پوشش مناسبی خواهند داشت و ما در اینجا مجبور نیستیم صحنه آهسته گل اول را 10 بار ببینیم و هر بار هم جواد خیابانی فکر کند واقعا تیم گل زده است.
این قربانی در ادامه افزود: ای کاش امکانی فراهم میشد تا جام جهانی روسیه هم در زمستان برگزار شود. چون بازیکنان مجبورند به دلیل سرمای هوا 6 لایه لباس بپوشند و بعد از به ثمر رسیدن گل اگر خدای نکرده یک لایه را در بیاورند لایههای دیگری وجود دارد که خیال ما را بابت پوشش زنده مسابقات آسوده نگه میدارد.
اعلام شده که خوردن آب معدنی در ایران تا حالا توهمی بیش نبوده است. یعنی ما تا الان فکر میکردیم که داریم آب معدنی میخوریم ولی آن چیزی که ما به عنوان آب معدنی میخریدیم حاوی آب معدنی نبوده و احتمالا چیز دیگری بوده. توهم خوردن آب معدنی توهمی بود که جای خالیاش در کنار توهمهای دیگر در کشور عزیزمان بسیار احساس میشد. خیلی خوشحالیم که بالاخره سعادت زدن این توهم هم به توهمهای دیگرمان اضافه شد.
انشاءا... در روزهای آتی توهم خوردن بیسکویت، خوردن نوشابه و کیک، نوشیدن ماءالشعیر و ... هم به این لیست اضافه شود و بفهمیم این همه سال فکر میکردیم که داریم این اقلام را میخوریم و مینوشیم و حقیقت چیز دیگری بوده. واقعا آدم هر لحظه در این کشور سورپرایز میشود و همین هم بین کشورهای دیگر ما را جذاب کرده است.
دانشمندان روسی سوسک پرنده جاسوس اختراع کردند. این سوسک با امکان پرواز مانند حشرات میتواند در فضای مورد نظر به پرواز در آید و اطلاعات نرم افزاری خواسته شده را با موفقیت کسب کند. بنا بر گزارشهای حاصله این سوسک از مهارتهای دیگری نیز برخوردار است، یکی از کارکردهای جاسوسی او ورود نابهنگام از چاه توالت و غافلگیری شخص مورد جاسوسی است.
در این روش سوسک به شخص مقابل که دچار ترس و بند آمدن ... چیز ... بند آمدن زبانش در هنگام قضای حاجت شده میگوید: تکون نخور، چند تا سوال میپرسم همه رو با دقت جواب بده. این سوسک سپس با نشان دادن امکانات خود رو به هدف جاسوسی میگوید: ببین دوربین هم دارم، فکر جونت رو نمیکنی فکر آبروت باش! به این ترتیب هدف جاسوسی یا بهتر بگوییم بازجویی در مقابل سوسک مورد نظر تسلیم شده و اطلاعات لازم را در اختیار او قرار میدهد. این هم پاسخ مناسبی به آن دسته از افراد بود که میگفتند ما هدف از بودن سوسک را بین موجودات متوجه نمیشویم.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ لم داده با كيبورد!
آیدین سیارسریع در روزنامه قانون نوشت:
رئیس جمهور برای دانش آموزان، پرسش اول مهر طرح کرده و سوالش هم اینه که: پس از توافق هسته ای فرصت های جدید پیش روی ما چیست؟
مطابق خبرهای واصله بعد از طرح این پرسش 50 تا دانش آموز درجا ترک تحصیل کردن، 35 نفر خودکشی ناموفق داشتن، یه سری شاگرد زرنگ و المپیادی هم گفتن اجازه ما بریم دستشویی؟ بعد رفتن و از اون روز دیگه خبری ازشون نشده.
قریب به 123 خانواده هم دست بچه شون رو گرفتن از مدرسه آوردن بیرون و به مکانیکی های سراسر کشور گسیل کردن. آقای رئیس جمهور هم با تعجب نگاه کرده و گفته: ای بابا ... کجا رفتین؟ تازه می خواستم از وضعیت تولید ناخالص ملی در وضعیت پساتحریم و دلیل افت شاخص بورس در ماه های گذشته بپرسم! آینده بازار، معادلات جهانی، خاورمیانه، جهان های موازی، سیاهچاله ها ... این حق من نبود. من یه عالمه سوال داشتم تو زندگیم. این بچه های امروزی چرا اینجوری شدن؟
مهرشاد مرتضوي
قدیما پشهها ادب داشتن، مثل الان نبود که سرشونو بندازن پایین بیان تو شریان اصلیت چاه بزنن. چند سال پیش تو خونهمون یه پشه داشتیم، خدابیامرز چقدر مأخوذ به حیا، چقدر خانواده دوست! اولا که دیگه یازده شب به بعد کار تعطیل؛ میرفت همونجایی که باقی پشهها میرن، دوم اینکه هر وقتم میاومد، یه صدایی از خودش در میکرد که یعنی سلام، با اجازه. بعد مینشست بغل دستم و میگفت: کجاتو بزنم؟ منم یه دونه از این رگهای فرعی که ته مونده خون کثیف بدن میره توش انبار میشه نشون میدادم، خودش میرفت عرق میریخت فنر میزد که دو لقمه خون حلال ببره سر سفره. یه شب همینطور که بالاسر پمپ نشسته بود، کلی برام از زندگی و مصیبتاش حرف زد و درددل کرد. صبح که پاشدم بابام گفت «دیشب یه پشه کشتم، انقد خون خورده بود نمیتونست پرواز کنه!» نمیدونست با همین یه ضربه شونزده تا بچه رو یتیم کرده. خانواده پشه مرحوم هم فردای همون روز جمع کردن رفتن ولایت خودشون.
همه اینا رو گفتم که بگم واسه بعضی کارها عوضی بودن لازمه. دست خود طرف نیست، شرایط شغلیش ایجاب میکنه.
مونا زارع
مینیمال هنر خستگان است. همه چی مختصر و مفید. الانم یه مدته همه جا اسمش هست. دکورهای جدید خونهها که میزنن می بینی چهارتا مبل سفید گذاشتن وسط یه خونه 240 متری و اون گوشه سمت چپ خونه انتهای راهرو هم یه شاخه بامبو از سقف آویزونه! این الان همون مینیماله. یا بعدش همین مینیمال کشید به داستان نویسی که 75 میلیون ملت ایران با این داستان شروع کردن "حواسم نبود، دو فنجان چای ریختم" که بعدا ادامه پیدا کرد شد "عه حواسمو! دو چای!" و بعد مینمیال تر شد گفتن "عه!دوتاست!" و آخرش هم شد "عه وا!" . بدبختی از اونجا شروع شد که پوشاکم رفت تو کار مینیمال. این دیگه بامبو و این چیزام نداره. چندتا مونجوق میپاشن رو خودشون حالا هرکدوم چسبید، میشه لباس مینیمال. خیلی هم خنک و سبکه. یکم که گذشت رابطههای مینیمال هم راه افتاد. یعنی اگر آسمون و زمین رو به هم دوختیم تا به طرف بگیم دوستت دارم و اون جواب داد «ok» خب بدبخت مینیمال جواب داده و تو دلش حرفها نهفته. حالا همه اینارو گفتیم که بگیم وسط این مینیمالبازار اینجام قراره طنز مینیمال نوشته بشه. مختص خستگان در نوشتن وهم در خواندن. در واقع همه اینارو که گفتیم اگر بخوایم مینیمالشو بگیم میشه :عه بچه ها، مینیمال!
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ جوانی، شایعترین دلیل مرگ!
مهرداد نعیمی در روزنامه قانون نوشت:
«آیدین سیارسریع، طنزنویس جوان روزنامه قانون در ساعت چهار بامداد امروز، درحالیکه تلاش میکرد درباره دست دادن اوباما و ظریف و الکسیس سانچز طنزی بنویسد که قابل چاپ باشد، دچار ایست قلبی شد و زندگی را بدرود گفت. پزشکان علت مرگِ وی را کهولت سن اعلام کردند. همچنین ساعتی پیش کیارش افرومند، دیگر طنزنویس جوان، در سن هجده سالگی دچار ایست قلبی شده و دارفانی را وداع گفت. افرومند هنگامِ مرگ روی کاناپهای لم داده بود و برنامه قندپهلو را تماشا میکرد! جسد او در حالی پیدا شد که زبانش را به دماغش چسبانده بود.... گفتنی است مسعود مرعشی نیز از لحظهای که خبر مرگ آیدین را شنیده، در کُما به سر میبرد» داشتم اینها را مینوشتم که پدرم نهیبی زد و گفت: «پسره داغون مگه مرگِ یه آدم بامزهس که داری شوخی میکنی؟ تو کِی میخوای آدم بشی؟»
گفتم «بابا جان این تازه شروع متنه. صبر کن همشو بخون بعد ایراد بگیر. بعدشم اینا دوستامن ناراحت نمیشن.» پدرم که از سال 71 تابهحال که ساعت را از من پرسید و جواب دادم، دیگر پیش نیامده از حرفهای من قانع بشود، گفت: «مگه غیر از احمدرضا کاظمی دوستِ دیگهای هم داری تو؟ از نحوه مرگِ اون بنویس! بانمک میشه!»
بله.. داشتم مینوشتم قدیما مرگ یک حساب کتابی داشت، مثل الان نبود که ورزشکار سی ساله، در اوج آمادگی، ایست قلبی کند. عموما آدمها در سنین پیری میمُردند... نهایتش بابابزرگ، مامان بزرگمان بعد از هفتاد هشتاد سال عمر و داشتن بیست نوه میمُردند و بعد میفهمیدیم عدهای حتی منتظر مرگِ اینها بودند و از تاخیر آنها شاکی هم بودند... بعد از مرگشان هم اینقدر روایتهای عجیب میشنیدیم که ناغافل این حس بهمان دست میداد که حالا خیلی تا مرگِ خودمان باقی مانده و باید خیلی اتفاقها بیفتد تا به سکانس آخر زندگی برسیم. هر وقت هم در تاریخ فرهنگ و ورزش و سیاست به مرگِ یک آدم جوان برخورد میکردیم، حتما اشاره شده بود که این مرگ مشکوک بوده و دلایلی غیر از بیماری دارد. صادق هدایت خودکشی کرده بود. مایکل جکسون دچار قتل غیرعمد شده بود. مرگ تختی رازآلود بود و دو روز قبل از مرگش وصیتنامهاش را ثبت کرده بود.... فروغ فرخزاد در حادثه رانندگی فوت کرده بود. بروسلی هم که پدرم میگوید: «دو تا احتمال اصلی داشته. بروس نباید آسپرین میخورد ولی روز مرگ یکی بهش آسپرین قوی داده بود. بعضیا هم میگن یکی شاهدانه آغشته به زهر به خوردش داده بود. عموی خودتون هنوز داره دربهدر دنبال قاتل بروسلی میگرده.»
مرلین مونرو هم باز خودِ پدر میگوید: «نگو که دلم خونه. تصور کن شب بخوابی صبح پاشی بفهمی مونیکا بلوچی فوت شده. چه حالی میشی؟ الکی گفتن خودکشی بوده درحالیکه تابلوئه کُشته شده. آدم به اون باکمالاتی خودکشی نمیکرد که... یه عالمه دشمن داشت... خدا از اون جاناف کندی و برادرش نگذره.»
بدترین بخش مرگ یک عزیز، آنجاست که به یاد میآورید شما هم باید بمیرید... خیلی غیرمنصفانه بهنظر میرسد... «بابا مگه زوریه؟ من نمیخوام بمیرم... جانِ مادرت بیخیال من شو.»
مرگ: «پسر جان مُخمو خوردی... پاشو بریم دیگه. اینهمه چونه زدن نداره که. اگه قرار باشه سراغِ هر کی میرم اینهمه آسمون ریسمون بهم ببافه که هیچی دیگه....»
من: «ببین پس بیا یه کاری بکن. بریم جونِ وودی آلن رو هم بگیر همزمان بمیریم، توی مسیر ببینمش!»
در این لحظه مرگ دیگر خیلی عصبانی شد و در یک حرکت غوداااا طور جان مرا گرفت و و حتی اجازه نداد ایناممنمبثقهختلفهخثخهعخه...
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ به کاغذ اکتفا نکنید، بنر بزنید
آيدين سيارسريع در روزنامه قانون نوشت:
- با سلام خدمت شما و همکارانتان بسیار خوشحالیم که آقای روحانی بالاخره حقیقت را پذیرفت و دیروز در جمع روستاییان گفت: «مردم در انتخابات آینده به خدمتگزاران رای میدهند». ما هم از اول همین را میگفتیم، نمیدانیم چرا برخی مقاومت میکردند. (احمدی نژاد از تهران)
- ضمن ابراز انزجار از روزنامه هتاک «قانون» و ضمیمه نازل «بی قانون» و آرزوی نابودی برای دست اندرکاران آن جریده اعلام میکنم که هیچ حرفی با آن روزنامه ندارم و فقط میخواستم از این تریبون به همسرم بگویم آب جوش آمده، فقط سر راه چای کیسهای بخرد. لعنت بر ایادی استکبار، این برنج هم که دم نمیکشه، اَه! (یک متحصن روبهروی مجلس)
- اعضای دولت یازدهم و مدعیان اعتدال و مجریان دیپلماسی خنده بدانند ما آن دستی را که با آمریکا دست دوستی بدهد قطع خواهیم کرد. (ادوارد دستقیچی، از بازیگران متعهد غرب)
- با سلام خدمت شما و همکاران گرامیتان میخواستم بگویم دیپلماسی لبخند به جایی نخواهد رسید. (کفاشیان از تهران)
- آقای ظریف اگر میتوانند با من دست بدهند. (احمدرضادستغیب از جلوی مجلس)
- تا دو سال قبل هیچ کشوری جرأت نداشت نگاه چپ به ایران کند، معمولا یا از بالا نگاه میکردند یا اصلا نگاه نمیکردند. اکنون چه شده است که در دولت تدبیر و به اصطلاح امید این نگاهها معنیدار شده است؟ این بی احترامیها چه معنایی دارد؟ (یک دلواملل: نگران در ابعاد بین المللی)
- متاسفانه روحیه همدلی و مهرورزی که سابقا شاهد آن بودیم در این دو سال اخیر دیده نمیشود. امروز میبینیم که دیپلماسی تنها به لبخند و دست دادن محدود شده و از این حد فراتر نمیرود. این فاصلهای که بین کشورها به خصوص روسای جمهور با اقوام همتایان خود ایجاد شده مطلوب نیست. لطفا چاپ کنید! (والده هوگو چاوز از کاراکاس)
- با توجه به رواج کانال تلگرامی در بین هموطنان و درآوردهشدن محتویات قضیه از شما دعوت میکنیم برای مطلع شدن از آخرین اخبار تکمیل طرحها، حفاریهای تازه و لوله گذاریها به کانال فاضلاب شهری تهران در تلگرام بپیوندید. (شرکت فاضلاب تهران)
- الو؟
+ بفرمایید.
- پارچهنویسی و چاپ بنر طلوع یاران؟
+ اشتباه گرفتید.
- اعتراف کن.
+ به چی آخه؟ شما زنگ زدی.
- اونجا پارچه نویسی و چاپ بنر طلوع یارانه.
+ نیست آخه!
- غلط کردید شما. من کار فوری دارم.
+ شما؟
- رسایی هستم.
- پارچه و بنر برای چی میخواین؟ خدای نکرده اتفاقی افتاده؟
+ بله فاجعهای در حال رخ دادنه.
- ای داد. باز هم فاجعه؟
+ پارچه نویسی و چاپ بنر طلوع یاران؟
- عرض کردم اشتباه گرفتین. چه فاجعهای در حال وقوعه؟
+ برجام
- پارچه و بنر برای چی میخواین؟
+ دیگه کاغذ آ4 و آ3 کفایت نمیکنه برای اعلام مخالفت.
- با شهرداری تماس گرفتید؟
+ برای چی؟
- بیلبورد
+ آقا اگه اونجا پارچه نویسی و چاپ بنر طلوع یاران نیست چرا با من صحبت میکنید؟
- شرمنده داداش. ما کارمونه.
+ کارتون چیه؟
- طنزنویسیم.
+ ای تو روحت ... بوق بوق بوق بوق ...
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ چرا ایرانیها «قیف محور» هستند؟
پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:
ایرانیها به قیف عادت دارند. یعنی قیف مشخصه فرهنگی است. قیف به قبل از کشف نفت بازمیگردد. پرفسور قافی معتقد است منشور کوروش در ابتدا قرار بود قیف بشود که یادشان رفت داخلش را سوراخ کنند. برای همین از ترس اینکه کوروش آن را توی کلهشان نزند حرفهای کوروش را روی آن نوشتند و رفتند پیش کوروش. کوروش گفت: پس قیف کو؟ ملازمان گفتند: از قیف بهتر داریم؛ منشور. یک کاربرد دارد و برای ریختن چیز زیاد در چیز بیگنجایش ازش استفاده میکنند. مثل چیچی حقوقبشر در جامعه. بعد از این، قیف در جاهای مختلف تاریخی استفاده شد. در دورهای از تاریخ از قیف برای نهادینهکردن برخی امور استفاده میکردند. با همین فرمول، نفت که مسئلهای بینالمللی بود در ایران مسئلهای قیفی شد.
سالها مردم سیاستهای نفتی را با موضعگیری علنی و دلاورانه «بپا نفتی نشی...» از سر گذراندند و اصلا نفهمیدند نفت از کجا آمد و کجا رفت تا اینکه مصدق نفت را ملی کرد و هر ایرانیای احساس کرد هر لحظه نفتی خواهد شد اما در نهایت یک قیف پلاستیکی بهش رسید. سالها بعد احمدینژاد مسئله قیف را در اقتصاد ایران دوباره احیا کرد اما اینبار ربطی به نفت نداشت و ربط مستقیم به قیر داشت. متأسفانه با کارشکنیهای روزنامه «شرق» و همکاران، دولت احمدینژاد هیچوقت نتوانست کارش را درست انجام دهد؛ یا یکبار قیر نبود یا قیر بود قیف نبود یا قیف و قیر هم که مهیا بود خاوری رفته بود بغل سلین دیون همسایه شده بود. خلاصه طوری بود که اینقدر قیف و قیر بالا پایین شد که چندتا دکل نفتی گم شد. همزمان با گمشدن قیفهای نفتی دولت هزاران بستنی قیفی از چین وارد کرد تا بدهد دست مردم که سرگرم شوند. علاوه بر این، هم رسانهها با قیف آشنا هستند هم جوانان که تمام نوجوانی خود را زور میزنند تا از سوراخ قیف کنکور عبور کنند. این قیفمحوری ایرانیان را تبدیل به پدر قیف جهان کرده است. درهمینرابطه سالهاست که هوای ایران هم سالی چندماه قیفی میشود و کسی عین خیالش نیست. یعنی در پاییز و زمستان هوا قیفسان و وارونه میشود و آلودگی هوا میماند روی سر شهر و آدمها اگر از موارد دیگر سکته نکرده باشند حتما از این بابت دچار تپش قلب خواهند شد.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 3,545
موضوعها: 516
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
6,481
سپاسها: 0
82 سپاس گرفتهشده در 4 ارسال
یک پرده از دست دادن ظریف و اوباما
بی قانون / ضمیمه طنز روزانه روزنامه قانون
محمدجواد ظریف در یکی از راهروهای سازمان ملل مشغول قدم زدن است که ناگهان می بیند باراک اوباما هم در همان مسیر از دور می آید. استرس تمام وجودش را می گیرد. تصمیم می گیرد جایی برای پنهان شدن پیدا کند. دستگیره در یکی اتاق های راهرو را که رویش نوشته wc را می پیچاند ولی در قفل است، بوی غریبی می آید و صدایی از داخل می گوید: اهممم ... ظریف با خواهش و تمنا می گوید: مستِر زود تموم کن کار داریم. شخص نشسته در اتاق چیزهایی می گوید و در آخر تاکید می کند که: آب قطع است. حرفش دوپهلو به نظر می آید ولی ظریف وقتی برای کشف سخنان رمزی یک مقام سعودی در وضعیت اضطرار را ندارد. وزیر خارجه کشور که قطرات عرق بر پیشانی اش نشسته با استرس در بعدی را امتحان می کند، در به راحتی باز می شود، تصويري را می بیند و می گوید «یا جد مونیکا لوینسکی» و سریع در را می بندد. دیگر دری در مسیر باقی نمانده است. کانال کولر را امتحان می کند، آن هم محکم سر جایش چسبیده است و باز نمی شود. از فکر برخورد با اوباما و عواقبش تپش قلب گرفته است. دائم کیهان، کوچک زاده، کریمی قدوسی توی سرش می چرخند. «آیا وقت آن نرسیده است...»، «تا کی مماشات با خیانتکاران؟»، «بیرون آمدن دست امریکایی از آستین انگلیسی» و ... اوباما داشت نزدیک و نزدیک تر می شد. رسید به فاصله پنج متری. دیگر چاره ای نبود. ظریف خودش را از روبرو چسباند به دیوار و طوری که صورتش دیده نشود مماس با دیوار آهسته با قدم های نرم حرکت کرد. داشت به سلامت از کنار اوباما و کری رد می شد که این جان کری از خدا بی خبر که الان با این سن و سال قاعدتا باید پیرچشمی داشته باشد از پشت ظریف را شناخت و سریع گفت: Hey ! Mr javad ... ظریف آخرین تلاش هایش را هم کرد و همانطور که رویش به دیوار بود گفت: I am a artificial flowe.who is javad?. (جواد دیگه کیه؟ من گل مصنوعی ام) ولی این حربه هم افاقه نکرد و ظریف بالاخره مجبور شد برگردد. با این که تحت فشار بود خودش را عادی نشان داد و گفت: اِ ! شمایین. ببخشیدا، من گاهی فکر می کنم گلم. ناگهان اوباما دستان بلند و کشیده اش را به سمت ظریف دراز کرد. وزیر خارجه خودش را عقب کشید و با وحشت گفت: این چیه دیگه؟ میخوای چیکار کنی؟
اوباما: چی میخواد باشه؟ دسته دیگه. میخوام دست بدم.
ظریف غرق در افکار مختلف شد. حالات مختلف را در ذهنش مرور کرد. یک حالت این بود که دست می داد و لبخند می زد. حالت دوم این بود که یکی از فنون رزمی را روی اوباما پیاده می کرد و بعد از یک مرگ بر امریکا به راهش ادامه می داد. هر دو حالت به صلاح نبود. کمی فکر کرد و راه میانه را برگزید، گفت: دست میدم ولی فشار میدم! اوباما و ظریف با هم دست دادند. همه منتظر بودند موسیقی متن به اوج خودش برسد، آسمان رعد و برقی بزند یا حداقل زمین یه کم دهن باز کند ولی هیچ کدام از این تحولات روی نداد. بعد از چند ثانیه کری به عراقچی گفت: چرا هیچی نشد؟ عراقچی گفت: فکر نکنم قراره چیزی بشه. کری گفت: راست میگی. یه دست دادنه دیگه. چی میخواد بشه؟ عراقچی گفت: چیزی نمیشه ولی اینقدر انگولكش ميكنن تا يه چیزي ازش درآد. عراقچی این را گفت و یک خودکار سمت کری پرت کرد، بعد از آن دو هیئت از هم خداحافظی کردند و به راه خود ادامه دادند.
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ همه کاندیداهای نوبل صلح 2016
آيدين سيارسريع در روزنامه قانون نوشت:
در حالی که همه منتظر بودند تا جایزه نوبل صلح به جان کری و جواد ظریف نه، به پاپ فرانسیس نه، به آنگلا مرکل هم نه حداقل به دنیس موکوگ، پزشک زنان اهل کنگو که در بین کاندیداهای دریافت نوبل 2015 قرار داشت برسد این جایزه به کمیته چهارجانبه ناظر بر گفت و گوهای ملی تونس رسید. از آنجایی که تصمیمات کمیته صلح نوبل هر سال عجیب و غریبتر می شود بعید نیست سال بعد نوبل صلح به شخصیتهای زیر تعلق بگیرد:
- محمود احمدی نژاد به خاطر جهدی که در رفتن به مراسم ختم دارد و تلاشی که برای تسلای خاطر بازماندگان انجام میدهد.
- مهدی کوچک زاده به دلیل خودداری از برخورد فیزیکی با عاملان برجام و خائنین به کشور و بسنده کردن به توهین و ابزارهای دموکراتیک.
- حسین شریعتمداری به خاطر این که فقط روزنامه منتشر میکند و کار دیگری نمیکند.
- دونالد ترامپ به خاطر توجه ویژهای که به شادی و نشاط مردم مستضعف آمریکا دارد.
- ارتش روسیه به خاطر این که به منتقدان ثابت شود جایزه صلح نوبل جایزهای سیاسی نیست، میتواند نظامی هم باشد.
- کیم جونگ اون چون این توانایی را دارد که موشکهایش را شلیک کند ولی چون نمیداند به کجا شلیک کند هنوز این کار را نکرده است.
- اکبر عبدی به دلیل تلاش برای رفع تبعیض نژادی بهصورت غیرارادی.
- الکسیس سانچز که با تکنیک خود جوانان را از سطح خیابان جمع کرده و آنها را به صفحه تلویزیون یا حتی مانیتور میخکوب میکند و با تخلیه احساسات آنها در قالب شادی پس از گل مانع از نزاعها و خشونتهای خیابانی میشود.
- ابوبکر البغدادی به دلیل احترامی که به قربانیان داعش میگذارد. شواهد نشان میدهد در سال جاری چاقوهای نیروهای داعش تیزتر شده و قربانیان راحت تر از سال قبل میمیرند. اگر قبلا فرد خاطی را از طبقه دهم به پایین پرت میکردند و یک راست میمرد امسال از طبقه سوم به پایین پرت میکنند طرف خودش بعدا عفونت میکند و هر وقت دلش خواست میمیرد.
از آنجایی که عربستان به تازگی به سمت کنترل پنل و مایکامپیوتر حقوق بشر در سازمان ملل منصوب شده و با این وجود دیگر هیچ اتفاق دیگری در جهان بعید به نظر نمیرسد نوبل صلح آینده به ملک سلمان میرسد. بههرحال طفل معصوم برای برقراری صلح در یمن این همه دارد زحمت میکشد. انصافمان کجا رفته؟
- گروههای تروریستی پاکستانی: این گروهها باوجود میل شدیدشان به انفجار مدتی است تحت الشعاع حوادث عراق و سوریه قرار گرفتهاند و از انفجار مایوس شدهاند. آنها با ناامیدی میگویند هرچه منفجر میکنیم باز تعداد کشتهها از کشورهای دیگر کمتر است. این انزوای گروههای تروریستی پاکستانی آنها را دچار بیماریهای روانی و افسردگی حاد کرده است. اعتماد به نفس این نیروها از دست رفته است، طوری که وقتی هفته گذشته یکی از این نیروها به شوخی زیر پای فرماندهشان یک دینامیت انداخت فرمانده جیغ زد و فرار کرد. جامعه جهانی باید نگران این رسوایی باشد و با اهدای جایزه صلح نوبل اندکی از آلام این نیروهای مظلوم تروریستی را کاهش دهد.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...