ارسالها: 3,520
موضوعها: 845
تاریخ عضویت: اسفند ۱۳۹۵
اعتبار:
3,948
سپاسها: 0
27 سپاس گرفتهشده در 3 ارسال
#بــــرشــی_از_یــــکـــ_کـــتـــابـــ
وقتي از ته دل بخندی
وقتی هر چیزی را به خودت نگیری ،
وقتی سپاسگزار آنچه که هست باشی ،
وقتی برای شاد بودن نیاز به بهانه نداشته باشی
آن زمان است که واقعا زندگی می کنی ... !
بازی زندگی، بازی بومرنگهاست؛
اندیشهها، کردارها و سخنان ما دیر یا زود با دقت شگفتآوری به سوی ما بازمیگردن د.
زمانی که آدمی بتواند بی هیچ دلهره ای آرزو کند،
هر آرزویی بی درنگ برآورده خواهد شد.
چهار اثر فلورانس اسکاول شین
ارسالها: 33,188
موضوعها: 6,715
تاریخ عضویت: اردیبهشت ۱۳۹۶
اعتبار:
17,152
سپاسها: -2
204 سپاس گرفتهشده در 31 ارسال
اینجا دانش به هیچ دردی نمیخورد، پسرجان! اینجا نیامدهای فکر کنی، تو همان کاری را می کنی، که یادت می
دهند . ما در کارخانههایمان به روشنفکر ، احتیاج نداریم. به بوزینه احتیاج داریم! بگذار نصیحتی بهت بکنم، هرگز از فهم و شعورت حرف نزن! ما جای تو فکر خواهیم کرد!
سفر به انتهای شب
لویی فردینان سلین
برای هر دردی دو درمان است:
سکوت و زمان
ارسالها: 33,188
موضوعها: 6,715
تاریخ عضویت: اردیبهشت ۱۳۹۶
اعتبار:
17,152
سپاسها: -2
204 سپاس گرفتهشده در 31 ارسال
هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را
چون رازی در سینه محفوظ داری
خودت را مجبور به بیان آنها کن
به دوستان و همهی آنهایی که دوستشان داری
بگو چقدر برایت ارزش دارند
اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود
و روز بی ارزشی خواهی داشت... .
گابریل گارسیا مارکز
همراه با عشق
برای هر دردی دو درمان است:
سکوت و زمان
ارسالها: 33,188
موضوعها: 6,715
تاریخ عضویت: اردیبهشت ۱۳۹۶
اعتبار:
17,152
سپاسها: -2
204 سپاس گرفتهشده در 31 ارسال
احمق يا هوشمند بودن،
دليلی برای
دانستن يا ندانستن چيزی نيست.
بعضی ها خيلی می دانند،
ولی نمیشود آنها را
باهوش دانست.
بعضی ها هم زياد نمی دانند،
ولی نمی شود آنها را
احمق تصور كرد.
معرفت و سفاهت را تنها خدا
به آدم می بخشد.
سرزمین گوجه های سبز
هرتا مولر
برای هر دردی دو درمان است:
سکوت و زمان
ارسالها: 33,188
موضوعها: 6,715
تاریخ عضویت: اردیبهشت ۱۳۹۶
اعتبار:
17,152
سپاسها: -2
204 سپاس گرفتهشده در 31 ارسال
اکنون کاری را شروع کرده ام که
می توانستم ده سال پیش آغاز کنم،
اما از اینکه برای آن بیست سال دیگر
صبر نکردم، دلشادم.
کیمیاگر
پائولو کوئیلو
برای هر دردی دو درمان است:
سکوت و زمان
ارسالها: 33,188
موضوعها: 6,715
تاریخ عضویت: اردیبهشت ۱۳۹۶
اعتبار:
17,152
سپاسها: -2
204 سپاس گرفتهشده در 31 ارسال
کرم ابریشم وقتی در پیله گرفتار ماند و مدتی در دور خود پیچید و تنید از برکت آن تلاشها و پیچشها پروانه در میآید
ولی انسان مادر مرده برعکس وقتی در لجهی افکار گرفتار گردید دیگر روی رستگاری نخواهد دید و مانند محکومی که وزنهی آهنین به پایش بسته و در دریا انداخته باشند مدام در گرداب حیرت و سرگردانی فروتر میرود...
محمدعلی جمالزاده
دارالمجانین
برای هر دردی دو درمان است:
سکوت و زمان
ارسالها: 33,188
موضوعها: 6,715
تاریخ عضویت: اردیبهشت ۱۳۹۶
اعتبار:
17,152
سپاسها: -2
204 سپاس گرفتهشده در 31 ارسال
تصمیمات کوچک روزمرهتان، یا شما را به زندگی دلخواهتان میرسانند یا به یک فاجعه ختم میشوند. در واقع، این تصمیمات خیلی کوچک هستند که زندگی ما را شکل میدهند. اگر فقط دو میلی متر از مسیرتان منحرف شوید، خط سیر زندگیتان تغییر میکند.
دارن هاردی
اثر مرکب
برای هر دردی دو درمان است:
سکوت و زمان
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
ویل را از ماشین پایین آوردم و سوار صندلی چرخدار مخصوص خانه کردم. برایش نوشیدنی گرم آوردم. کفش و شلوارش را عوض کردم. شلوارش را که لک شده بود، داخل ماشین لباسشویی انداختم. بعد هم بخاری را روشن کردم.تلویزیون را روشن کردم و پردهها را کشیدم. فضای اتاق گرم و صمیمی شد. شاید به نسبت هوای سردی که بیرون گذرانده بودیم، کمی زیادی گرم بود. وقتی کنار ویل داخل اتاق نشیمن نشستم و چای سرکشیدم، متوجه شدم که کلامی حرف نزده است. از خستگی نبود یا چون میخواست تلویزیون تماشا کند نمیخواست با من حرف بزند.وقتی برای بار سوم به اظهار نظرم درمورد اخبار محلی واکنش نشان نداد،
گفتم: - چیزی شده؟
- کلارک! تو به من بگو.
-چه بگویم؟
- تو میدانی که چیزی درمورد من هست که باید بدانی، خودت به من بگو.
نگاهش کردم.
سرانجام گفتم:- ببخشید. میدانم امروز آنجور که دلم میخواست پیش نرفت. با اینهمه، خوب شد رفتیم بیرون. واقعاً فکر میکردم بهت خوش میگذرد.
بعد دیگر اضافه نکردم که خودش از قبل تصمیم داشت بداخلاقی کند. نگفتم که نمیداند چه دردسرها کشیدم تا روز خوبی برایش تدارک ببینم. نگفتم خودش اصلاً تلاش نکرد بهش خوش بگذرد. نگفتم که اگر گذاشته بود آرم مسخرة ویژه را بخرم، میتوانستیم مثل آدم غذای درست و حسابی بخوریم و مشکلات فراموش شود.
-اینکه چه فکری دارم.
- چه فکری داری؟
- تو با بقیه هیچ فرقی نداری.
-یعنی چی؟
-کلارک! اگر زحمت به خودت میدادی و میپرسیدی، اگر به خودت زحمت میدادی و درمورد این گردش مسخره ازم میپرسیدی، بهت میگفتم که از اسب و مسابقهاش متنفرم. یعنی همیشه متنفر بودم. اما به خودت زحمت ندادی و ازم نپرسیدی. خودت تصمیم گرفتی که دوست داری من چه کار کنم. خودت جلوجلو رفتی و ترتیبش را دادی. تو کاری کردی که دیگران میکنند. به جای من تصمیم گرفتی.
آب دهانم را قورت دادم.
- قصدم این نبود...
- اما همینکار را کردی.
صندلی چرخدار را به حرکت درآورد و از من دور شد.
بعد از یکیدو دقیقه سکوت فهمیدم باختم.
کتاب من پیش تو
نويسنده: جوجو مویز
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
اصلا نمی دانستم موسیقی می تواند قفل وجود آدم را باز کند،
آدم را به جایی ببرد که حتی آهنگسازش هم انتظارش را ندارد.
نمی دانستم موسیقی اثری از خود بر دنیای اطراف ما برجا می گذارد.
گویی اثرش را با خود به هر کجا می روید، می برد.
كتاب : من پیش از تو
نويسنده: جوجو مویز
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...