امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
کلبه - دل !
#1
تـو را نه عاشـقانه،
نه عـاقلانه،
و نـه حتـی عاجـزانه
کـه تو را عادلانه
در آغوش مـی کشـم؛
عـدل مگـر نه آن اسـت که
هـر چیـز سـر جای خودش بـاشد؟!!!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
عاشقی را
چه نیازیست به توجیه و دلیل؟
که تو ای "عشق"
همان پرسشِ بی زیرایی...


#قیصر_امین_پور
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
بگذارکه تا می خورم و مست شوم

چون مست شوم به عشق پابست شوم


پابست شوم به کلی از دست شوم

از دست شوم نیست شوم هست شوم
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
اين روزا شرمنده دِلَـــ♥ــــم هستم
واسه دلتنگيــــــــــاش
واسه غُـــــــــرُورش
واسه شكستنــــــــــش
جَوابــــــی ندارم...
اين روزا شرمنده چِشـــــــــــــــای خيسم هستم ...
اين روزا يه بغــــــــــض تو گلومه كه حَتی اَشكامــــــــــم مَرحَمِش نيست
خدايــــــــــا اين روزا تموم نميشن
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
دیروزیه بچه دیدم که داشت گریه میکرد
میگفت کسی بامن بازی نمیکنه!!!!
تودلم گفتم بزرگ شو....
ببین چه بازیهایی که باهات نمیکنن!!!!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
می آیی…
در “وا” میشود…
میروی…
در “بسته” میشود…
میبینی!!!
حتی در هم “وابسته” میشود
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
آنکه بر پیشانیش کوبیده مهر بی کسی...
آنکه دل خوش بود تا روزی به فریادش رسی...
حال امشب سینه اش مهمانسرای ماتم است
از دل تنگش چه گویم؟؟
هرچه می گویم کم است....!!!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
بــــــاور کن!

خیلی حـــــــرف است...

وفـــــــــادار دســـــــــت هایی باشی

که یکبار هم لمســـــــشان نکرده ای…!!!!

صحبت
از فاصله نیست، صحبت از مهر و وفاست،

شاید
این فاصله ها، محک عاطفه هاست
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
یادمان باشد به دل کوزه آب، که بدان سنگ شکست
بستی از روی محبّت بزنیم
تا اگر آب در آن سینه پاکش ریزند...آبرویش نرود
یادمان باشد فردا حتماً، ناز گل را بکشیم
حق به شب بو بدهیم
...و نخندیم دیگر به ترکهای دل هر گلدان
وبه انگشت نخی خواهیم بست، تا فراموش نگردد فردا
زندگی شیرین است
زندگی باید کرد
و بدانم که شبی، خواهم رفت
و شبی هست که نباشد پس از آن، فردایی

فروغ فرخزاد
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
گاهی حرف ها وزن ندارد...ریتم ندارد... اهنگ ندارد... اما خوب گوش کن...

درد دارند....!!!

وقتی لبانم در حسرت قطره ای عشق خشک شده بود.... وقتی ترک ترک شده بود...

بارانی بارید...بارانی که به لبم شوق گشودن داد...

در تمام زندگی تلاش کردم احساسم را دار بزنم... دلم را به گلوله ببندم.... میگفتم لعنت به هردو...

میخواستم با چشمان و عقلم زندگی کنم.... ولی...

باران دلم را هم تازه کرده بود.... دوست دارم زیر باران خیس شوم....خیس خیس....

بوسه های باران برتنم را دوست دارم... بوی ماندن میدهد....

میخواهم اینقدر ببارد تا مرا غرق در خود کند... غرق باران شدن عین دریا شدن است.....

باران... ببار.... برای من ببار
پاسخ
سپاس شده توسط:


چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
9 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
صنم بانو (۱۳-۱۰-۹۶, ۰۹:۴۹ ب.ظ)، دخترشب (۰۴-۰۸-۹۶, ۱۱:۱۰ ب.ظ)، AsαNα (۲۹-۰۸-۹۶, ۱۰:۰۰ ب.ظ)، d.ali (۲۲-۰۸-۹۶, ۰۴:۱۳ ب.ظ)، دختربهار (۱۶-۰۷-۹۶, ۰۶:۵۵ ب.ظ)، Land star (۰۷-۱۰-۹۶, ۰۱:۲۵ ق.ظ)، !!Tina!! (۱۳-۱۰-۹۶, ۰۸:۵۸ ب.ظ)، taranomi (۱۳-۱۰-۹۶, ۰۹:۳۵ ب.ظ)، $MoNtHs OfF$ (۱۴-۰۷-۹۶, ۱۲:۵۰ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان