ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دیالوگ های ماندگار رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13
سعید : ولی معصوم این جوری دوباره از دست می ریم.
معصوم : می دونم ، در مورد خودم مطمئنم ، برای من مثل یک جور خودکشی می مونه دفعه ی اولم هم نیست ، ولی می دونی دردناکترین مسئله و چیزی که واقعا منو از پا در میاره چیه؟
سعید : نه!
معصوم :
اینکه در هر دو دوره عزیزانم ، کسانی که بیشترین بستگی را با من داشتند ، این گونه مردنم را رقم زدند.


سهم من | پرینوش صنیعی



[عکس: Sahme_Man.jpg]
حاج رضا : « عشق ، خودش خواهد آمد . نمیتوان از آن فرار کرد . عشق خودش آهسته آهسته می آید و در گوشه ای از قلب مهربانت آرام و بی صدا مینشیند و تو متوجه اش نخواهی بود و بعد ذره ذره قلبت را پر میکند و کم کم مثل ( ساقه مهر گیاه ) در تمام جانت میپیچد ، به طوری که بی آن نمیتوانی تنفس کنی . »

رمان همخونه - مریم ریاحی

[عکس: hamkhone.jpg]
به قول بی بی مرد است و شکمش..
ومرد هرچقدر هم مردانه باشد باز هم بنده ی شکم و است و اینجا مستثنی نداریم



زنـانه می شکنم | raha28 کاربر انجمن

تمام خوشی هایم مزه شیرین گیلاس ندارد..
گاهی ملس میشود و این هم لذت دارد
تلخش خاطره دارد..خاطرات اسپرسوهای پنج شنبه ها که امیر بود و من و رعشه ی شیرین ساطع شده از طنین گفتن هایش و این مواقع اسپرسو چقدر شیرین میشد
اما تلخی های من همه برایم موزه نشد و من تلخی را تلخ هم مزه کردم



زنـانه می شکنم | raha28 کاربر انجمن
مادر:تموم خوشبختی رو از خودت روندی
این اشک ها هم مغلوب شدند و من تنها سرم پایین است
من شکستن همسرم را نمیخواهم
من کوه شدم برای کوهی مردانه..
من زنانه شکستم و نمیگزارم ترکی به مردانه های مردم وارد شود




زنـانه می شکنم | raha28 کاربر انجمن
روی آسفالت قدم بر می داشت و در خیابان خلوت صدای چکمه های نویی که بعد از مرخص شدن از بیمارستان گرفته بود به گوش می رسید .
ناتاشا: پس چرا حرف نمی زنی ؟ لااقل بگو راجع به همه این چیزها چه فکری می کنی ؟ د بگو .
- ناتاشا ، یادت نیست کدام شاعر گفته : " .
.. بسان پتک نیرومند که شیشه ها را می شکند ، پولاد سخت را می کوبد " .
ناتاشا : اینها چه ارتباطی به یک شاعر دارد ؟ ... مرا طلاق می دهی ؟
- جنگ آزمایش بزرگی است . بعضی ها از عهده اش بر می آیند و روحیه شان محکم می شود ، و یعضی دیگر ....
ناتاشا : راجع به طلاق چه می گویی ؟
- طلاق ؟ ما دیگر از هم جدا شده ایم ....


آنیوتا | بوریس پوله وی



[عکس: aniota.jpg]

_خانومم باید هنر بکاره
باز به دنبال عطش رفت
مرد من ،من می نخورده مست میشوم ،مرا بی تاب نکن
بی میل جدا شدم و به سمت کمد لباس رفتم و دست بردم و کراواتی طوسی برای ان خدای مردانگی رو به رویم انتخاب کردم
دوباره سکانس ها تکرار شد و باز این مرد بی تاب شد و بی تاب شدم و و او مردانگی پاشیدو من زنانه مردانگی به جان خریدم و چه عیبی داشت ساعتی دیر تر به طوفان نزدیک شوم





زنـانه می شکنم | raha28 کاربر انجمن
چقدر تلخی دارد نمیتوانی حنجره را از غلاف ازاد کنی و فریاد بزنی و داغ دل بیرون بریزی

زنـانه می شکنم | raha28 کاربر انجمن
امیر باز زمزمه میکند و و این زمزمه ان هم میان حرف های مادرش و آسا همه جان شد و جان بخشید
امیر:من که میدونم خوبی..درسته خانمم؟ خانم من بیخودی ناراحت نمیشه
امیر اگر بدانی تو یک جمله ساده را با دستور زبان بی مقدار ادا میکنی و چه جانی به من میدهی
این بودن و زمزمه های تو گوشی ات که خاص من است برایم گیلاس میشود و عجیب میچسبد
_خوبم امیرم..تو خوب باشی طنین خوبه
خندید و این خنده اش باز رعشه انداخت و باز گرم شدم و باز سرد شدم و باز ...



زنـانه می شکنم | raha28 کاربر انجمن
_یک خنده حس های مشابه دارد و با نیتی دیگر




زنـانه می شکنم | raha28 کاربر انجمن
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13