ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دیالوگ های ماندگار رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13
صحرا خطاب به میلاد :




اونقدر بهم محبت کردی که حالا دارم فکر میکنم چقدر کمبود محبت دارم که مجبورم بهت یادآوری کنم یه روزایی دوستم داشتی







بی تفاوت | banooye man
آدمی بدون عشق ، نمی تواند زندگی کند !
ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ...
ﻧﻪ ﺍﺯ ﻛﺴﯽ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﯽ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻳﺎﺩﻡ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ !
ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﻡ ، در ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﻡ و ﺍﺯ ﻋﻤﺮﯼ ﻛﻪ ﺗﺒﺎﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ ،
ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ ﺍﻡ ...
ﻧﻪ !
ﺁﺩﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﺸﻖ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻛﻨﺪ ...

کلیدر | محمود دولت آبادی
لبخندی میزنم به وسعت این سرمه های رنگ نداشته و چیرگی سیاهی مطلق و برق نگاه مردی که همسری را تمام کرد و نامش همسراست و قسم به نفس به نفس وجودم که " هم سر " است .


زنانه می شکنم | raha28 کاربر انجمن
اتردین-یک شب پرستاره ی قشنگ یک دخترقشنگ یک اعتراف عاشقانه ی قشنگ!

رمان عشق به توان 6
" کاش خوشبختی هم مثل مرگ حق بود"


رمان مانده ام!جذبت شوم یا دفعت کنم؟!
"خودکشی بهشت است... وقتی که زندگی جهنم باشد"
رمان مانده ام!جذبت شوم یا دفعت کنم؟!
" بی تفاوت باش..! به جهنم ! مگر دریا مرد از بی بارانی"
رمان مانده ام!جذبت شوم یا دفعت کنم؟!
" بالاتر از سیاهی هم رنگ است... مثل رنگ این روزهای من"


رمان مانده ام!جذبت شوم یا دفعت کنم؟!
تکلیف گفتنی ها که معلوم است...
زحمت نگفتنی ها هم می افتد بر گردن سیـ ـگار"
رمان مانده ام!جذبت شوم یا دفعت کنم؟!
" عمریست نشسته ام پای لرز خربزه هایی که هیچ وقت یادم نمی آید ..کی؟ خوردمشان" ......

رمان مانده ام!جذبت شوم یا دفعت کنم؟!
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13