امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار|مهسا زهیری
#11
دنیا به وسعت قفسی تنگ می شود

وقتی دلت برای کسی تنگ می شود
وقتی رسیده ای ته بن بست زندگی

یا گیر کرده ای به دو تا دست زندگی
داری کشیده می شوی از سرنوشت ها
مثل دوباره رانده شدن از بهشت ها
جا می گذاری از همه ی عمر یک اثر
چیزی شبیه خاطره ، اما خلاصه تر
یک ردّ پای محو که یعنی تو بوده ای
که سعی کن ، دوباره ، از این خواب بد بپر
دارم از آخرین نفسم حرف می زنم
از انتهای کوچه ی تاریک یک نفر↓
رد می شود ، شبیه من از چشم های تو
در فکر پر کشیدن از این شهر کور و کر
من هیچ چیز از تو به جز «تو» نخواستم
دست مرا بگیر و از این زندگی ببر
از مرگ ، از سیاهی یک عمر انتظار
از سرنوشت تیره ی این شهر داغ دار
از این جهنم ابدی زیر بالشم
هر شب که خواب های تو را درد می کشم
باران نمی زند به کویری که تشنه نیست
دست مرا بگیر ، کنارم فقط بایست
از چشم های من به جهانم نگاه کن
با یک مداد زندگی ات را سیاه کن
دور شکسته تر شدنت یک قفس بکش
حالا فقط به خاطر عشقت نفس بکش
شاید کمی به حس من ایمان بیاوری
به این کویر سوخته باران بیاوری
من عاشقم به عشق خیانت نمی کنم
دست مرا بگیر که عادت نمی کنم
عادت به دیدن ته بن بست ها ، عزیز

به هیچ چیز این قفس تنگ ، هیچ چیز
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12
دست و پا میزنی از ترس فراموش شدن
سهم ِ بیداری ات از دنیا، سر درد شده
به خودت میآیی خسته تر از هر روزت
دستهای همه از زندگی ات طرد شده
میرسد از ته هر کوچه شبی بی فردا
شهر خوابیده ، خدا رفته ، زمین سرد شده
غرق خوشبختی ، در زندگی شیرینت
با سکوتت همهی شهر پرید از کابوس
از خودت میپرسی : زنده بمانم یا نه ؟
دستهایت خالی، لحن نگاهت مأیوس
آرزوهات به دنیای فراموشی رفت
قایق کاغذی ات در دل یک اقیانوس
دست و پا میزنی و آخر دنیا اینجاست
توی مرداب خودت را تنها میبینی
به جهانی که نمیخواسته ای وصل شدی
مگسی مرده که چسبیده به یک شیرینی
بغض این قایق دلتنگ در امواج شکست
هیچ چی نیست به جز فاصلهای تلقینی
شهر جا ماند به امید جهانی دیگر
می زی پشت دو تا پلک همیشه بی خواب
ریشههایت را باز از همه جا میبری
به خیالت بیرون میپری از توی حباب
از خودت میپرسی: زنده بمانم یا نه ؟
[ دستهایم را بیرون بکشید از مرداب ]
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
خوابهای لهیده در مترو
آرزوهای آن ور ِ ویترین
خستهای مثل سرفه کردن در
ساختار شکستهی بنزین

درد دارد دویدنت وقتی
توی آفساید زندگی کردی
که بدانی تمام عمرت را
در قفسها پرندگی کردی

ته ِ صفها هنوز منتظری
و تمام جهان کم آورده
جیبهایت به فاک رفته ولی
اقتصادت مقاومت کرده

در دلت جنگ سرد با دنیا
در سرت انقلاب خودجوشی ست
درد دارد اگر چه خوشبختی
معنی دیگر فراموشی ست

توی بازارگرمی پاییز
سود شصت و سه درصدی بودی!
تن به بازی نداده باختهای
تو هنرپیشهی بدی بودی

در میان جماعت رسوا
گیر کردی به جرم همرنگی
که بریده ست بیتهایت را
تیغ ارشادهای فرهنگی!

آسمان تو را گرفته ولی
روی سقفت ستاره چسبانده
درد دارد سکوت وقتی که
قرنها حرف در دلت مانده

درد دارد امید مرگ، اگر
زندگی راه آخری باشد
که بدانی ادامهی این زخم
توی دنیای دیگری باشد!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺑﮕﻮﯾﻢ « ﺳﯿﺐ »
ﮐﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﻡ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺗﺮ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺁﻟﺒﻮﻡ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﯼ
ﻋﻄﺮ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﭙﯿﭽﺪ

ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ « ﺳﻔﺮ »
ﻭ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻭﺯﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ
ﯾﮑﺠﺎ
ﺭﻭﯼ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﯾﺰﻡ
ﺗﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ
ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﺮ ﺑﺮﻭﻡ
ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﺮ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻪ ِ ﻋﮑﺲ ﻫﺎ ﺑﯿﻔﺘﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ

ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ « ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ »
ﺗﺎ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﻗﺎﺏ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ
ﮐﻨﺎﺭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﺎﯼ ﻣﺸﺘﺮﮎ
ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯼ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﻩ
ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﻧﮕﺬﺍﺭﯼ

ﺗﻨﻬﺎ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻡ
ﺗﺎ ﺗﻮ [ ... ]
ﺗﻮ ﺍﺯ ﺟﻬﻨﻢ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ؟!
مهسا زهیری
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
از شب حرف میزنم
نور از درون حافظه ام رد میشود
چشم ها
خیره
هزار چشم
پیاده رو سایه سایه,مرا جا میگذارد
می رود
سهمیه اش را بگیرد...

حرفی برای گفتن نمانده
زمین همچنان
در بهت خاکستری ات میچرخد
و من
اشک هایم را جیره بندی کرده ام
برای قرن های بدون تو

ازادی شمع کوچکی بود
هر پروانه ای که به آن نزدیک شد
قبل از بوسه ی اول سوخت
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
مثل یک بچه گربه ی تنها ، بی تو افتاده کنج این بالکن

این من ِ خسته ای که می بینی ، این من ِ ... [ زنگ می زند تلفن ]

من همین هستم و همین بودم ، پشت دیوار های یک بن بست

از فراری همیشگی مأیوس ، [ روی دیوار جای ده ناخن ]

خانه خالیست ، مثل من تنها ، و پر از حرف های ناگفته

اشتباهی گرفته ای آقا ، [ یک نفر داد می زند : بس کن ]

توی تاریکی اتاقت من ، زیر این لامپ های بی مصرف

گوش دادن به درد های خودم ، با صدای مزخرف ِ manson

جای تو روی صندلی خالیست ، و غذا مثل زندگی سرد است

آه ، ... my world is unaffected ، شام با طعم ِ گریه و هدفون *

با همین چیز ها خوشم وقتی ، راضی ام از نبودنت حتی

چون تو را دوست ... نه ندارم نه ، چون تو را دوست داشتم یا چون ↓

من مهم نیستم تو راضی باش ، قید ِ دلتنگی تو را زده ام

قدر ِ خوشبختی تو بدبختم ، مثل قانون سوم نیوتون

درد دل با کسی « الو ... آقا » که صدایش کمی غریبه شده

زندگی خوب ، وضعیت عالیست ، [ مثل اخبار گوی تلوزیون ]
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#17
سلام میشه بقیه رمانهاتون اینجا بزارین؟قلمتون دلنشینه .با آرزوی موفقیت
پاسخ
سپاس شده توسط:
#18
منظورم خانم زهیری بود دوست عزیز با اجازتون از صفحه شما پیام گداشتم .سپاس
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,537 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,138 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,615 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
5 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
Ar.chly (۰۳-۰۴-۹۵, ۰۲:۳۴ ب.ظ)، جینگو (۲۵-۰۳-۹۵, ۱۲:۳۵ ب.ظ)، farnaz83 (۱۹-۰۶-۹۵, ۱۰:۴۹ ق.ظ)، d.ali (۳۰-۰۸-۹۵, ۰۱:۲۴ ق.ظ)، ستاره ی احساس (۱۸-۰۱-۹۶, ۰۴:۳۱ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان