امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دو بیتی های جلیل حاجتی | دفتر شعر
#1
معرفی نویسنده از زبان وی
در تاریخ هشتم شهریور ماه 1346 شمسی در روستای صفی آباد بخش زاوه از توابع تربت حیدریه متولد شدم. تحصیلات ابتدایی را در همان روستای محل تولدم به پایان بردم . بعد از آن به شغل دامداری و کشاورزی پرداختم . با پیدا شدن قریحه شاعری در وجودم کم کم دو بیتی هائی را سرودم و چون نواختن نی را نیز آموخته ام ، آنها را در خلوت دل برای خود با نی زمزمه می کردم . تا اینکه از سنین 15-16 سالگی رسماً سرودن دوبیتی های شور انگیز و دلنشین محلی را شروع کردم و تا سن 25 سالگی حدود پانصد دوبیتی را آماده نمودم که چون دوستان و آشنایان مرتب از من تقاضای چاپ کتابی از دو بیتی هایم را داشتند لذا حدود 250 تای آن را انتخاب و آماده چاپ نمودم که برای این کار به آقای عباسعلی بخشوده تنها ناشر تربت حیدریه مراجعه نمودم و با استقبال گرم ایشان مواجه شدم و قول همه گونه همکاری را به من دادند .جا دارد از ایشان که واقعا به فرهنگ و سنن این آب و خاک عشق می ورزند متشکر و سپاسگذار بوده باشم . ضمناً ویرایش و اصلاح این کتاب بر عهده ایشان بوده است . اشعار دیگری از قبیل غزل ، مثنوی ، نوحه ، مرثیه و غیره نیز سرده ام .




دوبیتی پشت جلد کتاب :



کتابا در جهان بردار گامی


رسان بر دوستان از ما سلامی


بیا کن شرح حال "حاجتی " را


که ما هم در جهان داریم نامی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
بنام خالق یکتای اکبر

که نامش کرده دل ها را منور


پس از عشق خدا و شیوه حق


بباشد "حاجتی " را عشق دلبر


*************



بنام آن خداوند جهانی

که از بخشایشش داریم جانی


مگر رای خدا گیرد تعلق


که در دنیا بمانیم چند آنی


************


بده نی را که بنوازم به دندان

بنالم از غم چندین و چندان


زبس غم دیده ام در زندگانی


جهان از بهر من گردیده زندان
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
بر آمد ناله از خاک و گل من

نیامد دلربای جاهل من

ز ره کی می رسد یار دل آرام

که بردارد غم از روی دل من


******

نویسم نامه ای با نام دلبر

دهم آن را به مرغ بام دلبر

نشینم روز و شب در انتظارش

که تا باز آورد پیغام دلبر


******


اگر دلبر به من همراه باشد

به پیش پای من کُه کاه باشد

اگر بی او روان گردم به راهی

ره بی او برایم چاه باشد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
عجب دنیای اندک اعتباری

عجب هنگامه نا پایداری

خدایا با چه حالی دل کنم خوش

که بر سر بگذرانم روزگاری


******


در این دنیا کسی بی غم نباشد

اگر باشد بنی آدم نباشد

به دنیا دلخوشی و بی نیازی

برای هیچ کس با هم نباشد



*******



سراغ یار جانی از که پرسم

مرام زندگانی از که پرسم

مکان گم کرده حیرانم در این ره


نمی دانم نشانی از که پرسم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
بگیرم راه و سر بالا کنم من

بگردم تا ترا پیدا کنم من

اگر آخر وصالت را نبینم

ز بخت خویش واویلا کنم من


*****

سر زلف تو را شبنم گرفته

دل مهجور ما را غم گرفته

همی خواهم به پهلویت بیایم

جدایی دامنم محکم گرفته


******


اگر یار منی هجرا بس کن

دمی با ما خودت را هم نفس کن

جهان بی تو قفس گردیده بر من

بیا شادم در این کنج قفس کن
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
سرور و شادمانی می کنم من

که احساس جوانی می کنم من

ز لطف حق تمنای سعادت

در این دنیای فانی می کنم من


******


اگر دنیا به غم افکنده ما را

پناه خویش می گیرم خدا را

خداوندا به اسرار تو سوگند

دگر طاقت ندارم ماجرا را


******


بر آرم ناله پیوسته از دل

روم ره تا رسم آخر به منزل

اگر لطف خدا با بنده باشد



دگر هرگز ندارم هیچ مشکل
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
خداوندا دل از دستم رها شد

اسیر عشوه آن دلربا شد

خداوندا وصالش قسمتم کن

که جانم از فراقش خاک پا شد



********


دل من تا به دلبر آشنا شد

چو بلبل از غم گل در نوا شد

اگر دارد گل و بلبل بهاری

خدایا پس بهار من کجا شد


*******


به هر جا روی دلبر یادم آید

صدای ناله و فریادم آید

اگر کام دل از دلبر نگیرم

صد افغان از دل نا شادم آید
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
به درگاه خدا نالان تا کی

دچار درد بی درمان تا کی

بگردم بر فراز کوه و صحرا

مثال ابر بی باران تا کی

******

به حرف این و آن تا کی کنم گوش

نشینم تا به کی آرام و خاموش

مرا تا درد هجران است بر دل

چو آب از دست آتش می زنم جوش


******


هوای عاشقی از سر بگیرم

سراغ خانه دلبر بگیرم

اگر دانم که دلبر در کجایه


به سوی کوی دلبر پر بگیرم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
دل آرامی که بر اینجا گذر کرد

به جولانی دل از دستم به در کرد


مرا افکند اندر دام هجران


دلم را برد و با خود همسفر کرد


******


خداوندا دلم شیدا شد آخر


ز درد عاشقی رسوا شد آخر


اگر سرَ دلم امروز شد فاش


مقصر آن گل رعنا شد آخر


******


سفارش می کنم لیلا بیایه


نگار خوش قد و بالا بیایه


سفارش می کنم امروز و فردا


که یا امروز و یا فردا بیایه
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
گل نازی که من را کرده بلبل

به مانندش ندیدم در تکامل


خداوندا مده دیگر فراقم


که من میمیرم از هجران آن گل



*******


گل من زلف ها را کرده شانه


تعارف می کند ما را به خانه


تعارف می کند با چشم و ابرو


نمیدانم حقیقت داره یا نه



*******


خوشا روزی که دلدارم بیایه


سر افراز وفادارم بیایه


بهار عمر من آن روز باشد


که محبوب دل آزارم بیایه
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,594 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  ♥♥ دفتر شعر ♥♥ sadaf 175 16,492 ۲۸-۱۱-۹۹، ۰۵:۴۳ ق.ظ
آخرین ارسال: _RaHa_
  نوشته های علی قاضی نظام taranomi 8 540 ۰۶-۰۱-۹۸، ۱۰:۱۱ ق.ظ
آخرین ارسال: d.ali

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان