امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اعترافات مترسک فراری ؛ شهریار بهروز
می آیی
یک کاسه کرده تمام صداقتت را
ساک بسته ای به خاطره , شیرین
تمام قد لامسه که خلاصه برداری از موقت حضورش
بیماری را دست به سر کرده
می زنی به هر کوچه که به سلامت سلام کند
به رسم خوش سفری یکپارچه خنده و فکاهه
رو راست با همه
چپ افتاده ای با بودنت
از خودت می زنی که همراه باشی وُ باقی کم , نــــــــــــــــــــه
کسی تو را نمی بیند
نمی بیند که گلوله گلوله از اشک می خوری
نمی بینند تو راحت تر از خانه ی پدری
صد و هفتاد سانتی متر گریه می شوی , گریه
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
دلم پاییــــز میخواهد...

آنقدر که روز اول مهرش مادرم مرخصی بگیرد

من گریه کنم / لباس هایی که تازه خریده ام را بپوشم

و از خانه بیرون................!

دلم میخواد برگردم به 15 سال قبل..........

آنقدر که دم در مدرسه ناظم قد بلند بغلم کند و من توی دلم هنوز بغض داشته باشم........

و با چشمهایم مثل ترمیناتور به همه بچه های مدرسه نگاه کنم!

دلتنگی دوران کودکی را میخواهم،باران ببارد / از مدرسه تعطیل شوم

در خانه هیچــــــــــــــــکس نباشد و من بالای پشت بام زیر باران بدون چتر/بنشینم!

دلم همان زمانی را میخواهد که به اجبار باید در نمازخانه مدرسه نماز میخواندیم

و من / همراه نمازم آدامس بجوم........

دلم تنگ است / برای روزهای کودکی

برای صبحِ زود بیدار شدن های زوری

برای بخاری های نفتی

برای کفش های یخ زده در حیاط

برای خودم

برای روزهایی که زود گذشت............!

برای روزهایی که دلم میخواست زود بگذرند

روزهایی که میخواستم بزرگ شوم............

دلتنگِ جمعه هایی هستم که وقتِ غروب تنها دلخوشیمان خوابیدن بود.......

دلتنگم

دلتنگم

دلتنگم...........

برای روزهایی که زود گذشت............
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
صبوری هم حدی دارد کبوتر ها
بزنید قیدِ گنبد ها را
گوشِ دست راستی های خدا
آنقدر از سفارش آدم ها پُر است
که رویای پرواز
نسل هاست بر صندلی چرخ دار
خواب پَر می بیند
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
گاهی کم می آورم
این که هی بنویسم بنویسم
خودم را بی گربه نره
بی روباه مکار
گول بزنم
سکه سکه احساسم را بکارم
به امید سبز شدن

چه فایده
وقتی از دروغ جوانه زدنت
حتی دماغم هم دراز نمی شود
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
نِق می گیرم وُ بهانه
رنگم می پرد به هر کسی که فکرش از تو عبور کند
دهانم خشک
ترک ترک لب هام
از حالم نپرس
که روزه ندارم
تو چشم به چشمم داده ای
ببین
نه نه نبین
بگذار محضِ پارسی این جمله را کامل بگویم

چشمهات کردارم را درآورده
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
به شرافتم قسم شاعر نیستم
می نویسم تو
خودش شعر می شود.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
همه چیز از رنگ وُ رو رفته
مو های پدر
عکس ها
تخم مرغ ها!
حتی تنهایی هم
مثل سابق
مزه نمی دهد.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
نبودی همسنگر خاطره
تنهایی ...

فتحم کرد .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
به رسم ایستگاه و انتها
دست تکان می دادم

روی ریل می ریخت,
التماس انگشت هام.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
از اینجا
تا عرض جغرافیایی تو
هرچقدر می خواهد طول بکشد

حساب مساحت انتظار
با من
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر اشعار| شهریار شفیعی Ar.chly 32 1,106 ۲۷-۰۴-۹۴، ۰۲:۱۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Ar.chly
  دفتر اشعار محمدحسین شهریار .M!!NoO. 35 2,376 ۱۲-۰۸-۹۳، ۱۲:۰۲ ب.ظ
آخرین ارسال: .M!!NoO.
  اشعار شهریار قنبری پرنسس 25 4,640 ۲۲-۰۵-۹۳، ۰۷:۳۴ ب.ظ
آخرین ارسال: saba erfan

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
maTisA (۱۵-۰۳-۹۶, ۰۲:۲۷ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان