ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
می آیی
یک کاسه کرده تمام صداقتت را
ساک بسته ای به خاطره , شیرین
تمام قد لامسه که خلاصه برداری از موقت حضورش
بیماری را دست به سر کرده
می زنی به هر کوچه که به سلامت سلام کند
به رسم خوش سفری یکپارچه خنده و فکاهه
رو راست با همه
چپ افتاده ای با بودنت
از خودت می زنی که همراه باشی وُ باقی کم , نــــــــــــــــــــه
کسی تو را نمی بیند
نمی بیند که گلوله گلوله از اشک می خوری
نمی بینند تو راحت تر از خانه ی پدری
صد و هفتاد سانتی متر گریه می شوی , گریه
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
دلم پاییــــز میخواهد...
آنقدر که روز اول مهرش مادرم مرخصی بگیرد
من گریه کنم / لباس هایی که تازه خریده ام را بپوشم
و از خانه بیرون................!
دلم میخواد برگردم به 15 سال قبل..........
آنقدر که دم در مدرسه ناظم قد بلند بغلم کند و من توی دلم هنوز بغض داشته باشم........
و با چشمهایم مثل ترمیناتور به همه بچه های مدرسه نگاه کنم!
دلتنگی دوران کودکی را میخواهم،باران ببارد / از مدرسه تعطیل شوم
در خانه هیچــــــــــــــــکس نباشد و من بالای پشت بام زیر باران بدون چتر/بنشینم!
دلم همان زمانی را میخواهد که به اجبار باید در نمازخانه مدرسه نماز میخواندیم
و من / همراه نمازم آدامس بجوم........
دلم تنگ است / برای روزهای کودکی
برای صبحِ زود بیدار شدن های زوری
برای بخاری های نفتی
برای کفش های یخ زده در حیاط
برای خودم
برای روزهایی که زود گذشت............!
برای روزهایی که دلم میخواست زود بگذرند
روزهایی که میخواستم بزرگ شوم............
دلتنگِ جمعه هایی هستم که وقتِ غروب تنها دلخوشیمان خوابیدن بود.......
دلتنگم
دلتنگم
دلتنگم...........
برای روزهایی که زود گذشت............
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
صبوری هم حدی دارد کبوتر ها
بزنید قیدِ گنبد ها را
گوشِ دست راستی های خدا
آنقدر از سفارش آدم ها پُر است
که رویای پرواز
نسل هاست بر صندلی چرخ دار
خواب پَر می بیند
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
گاهی کم می آورم
این که هی بنویسم بنویسم
خودم را بی گربه نره
بی روباه مکار
گول بزنم
سکه سکه احساسم را بکارم
به امید سبز شدن
چه فایده
وقتی از دروغ جوانه زدنت
حتی دماغم هم دراز نمی شود
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
نِق می گیرم وُ بهانه
رنگم می پرد به هر کسی که فکرش از تو عبور کند
دهانم خشک
ترک ترک لب هام
از حالم نپرس
که روزه ندارم
تو چشم به چشمم داده ای
ببین
نه نه نبین
بگذار محضِ پارسی این جمله را کامل بگویم
چشمهات کردارم را درآورده
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
به شرافتم قسم شاعر نیستم
می نویسم تو
خودش شعر می شود.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
همه چیز از رنگ وُ رو رفته
مو های پدر
عکس ها
تخم مرغ ها!
حتی تنهایی هم
مثل سابق
مزه نمی دهد.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
نبودی همسنگر خاطره
تنهایی ...
فتحم کرد .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
به رسم ایستگاه و انتها
دست تکان می دادم
روی ریل می ریخت,
التماس انگشت هام.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
از اینجا
تا عرض جغرافیایی تو
هرچقدر می خواهد طول بکشد
حساب مساحت انتظار
با من
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت