ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
دوباره طبل آسمان چکاچک ستاره ها دوباره هوی هوی باد و اشک سرد ابرها
دوباره عاشقم زمین
دوباره عاشقم هوا
دوباره رقص می کنم کنار تک ستاره ها
دوباره زنده ام خدا
دوباره عاشقم بیا
بیا دوباره نازنین
مرا ببیچ به هوی هوی باد ها
مرا دوباره ثبت کن کنار موج ابر ها
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
دیده بودی رو به خورشید آسمان غرش کند
ابر تیره برکشد ناگه کمان
سوی سبزه
روی گل را اینچنین خونین کند؟
دیده بودی هیچ وقت
سروی جوان را رعد و برق
زیر آفتاب داغ تابستان
چنین گردن زند
سوختن را بر تنش مهمان کند؟
دیده بودی دختری
با یک گلوله در گلو
روی داغی خیابان
یک جهان را
ناظر رقص جدایی ها کند ؟
دیده بودی هر چه حق است
ناگهان نا حق شود
روز برگردد به شب
آدمیت گم شود ؟
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
دخترم پروانه دیشب از پیله ی سردش پر زد
آمد و روی گلی را بوسید
بی صدا خندیدو
به چمن چشمک زد
مژده ی باد بهاران را داشت
پشت این پنجره اینجا آنجا
همه جا را سر زد
هر کجا او چرخید
یخ دل ها واشد
دخترم باران شد
به شما هم سر زد ؟...
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
بازیچه ای شدم در دست کودکی
که قهر بود با آسمان خانه اش
تا دریا پروازم داد و
آنگاه به امواجم سپرد
تا دیگر به قهر هیچ کودکی
آسمانم را ارزان نفروشم...
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
حالا که پنهان شده ای در حاشیه ی این فرش قدیمی
و هر چه می گردم به اسبت نمی رسم
و راه کوچه باغت را بین ترنج ها نمی یابم
خودت هم بازی را به جاهای باریک می کشانی...
چشم هایم را هم که ببندم
بوی جوانه های سیب
دیوانه ام می کند
وقتی به تو نمی رسم...
غبارها را با مژگانم جارو زدم
و تمام ریشه های فرش را بافتم
اصلا بازی تمام شد
سُک سُک
دستم را بگیر...
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
گذشته ام مدد نکرد دلم شکست ز ناله های بیش و کم
عبور خاطرات تلخ
قطار شد
سقوط کرد
و پیکرم دوباره شمع و آب شد
گذشته ام مدد نکرد
هزار بار گریستم
به خود نیامدم دگر
چو واژه های ناب عمر
دوباره پر ز آه شد
گریختم
ز حس خود
ز بودنم
و گور شد پناه من ...
گذشته ام مدد نکرد
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
نگاه کن به چهره ام که انتظار تلخ تو
چگونه در همش شکست
نگاه کن که غنچه ی دهان من
به انتظار بوسه ای به ناز و مهر
اسیر گلفروش شد
نگاه کن که جان من
به انتظار جام وصل
زخود گسست
به پنجه های انزوا دچار شد...
نیامدی و ...مرده ام
بیا ببین بهار من
به انتظار بودنت
چگونه خشک و خوار شد
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
پرواز
مرد تنهای نوازنده
می زند بی وقفه بر سازش
می دهد تا دور ها پرواز
ذهن من را با صدای ساز
می دوم تا پنچره با شوق
دست و چشم و گوش خود را
می کنم آغوش...
مرد تنهای نوازنده
می زند بی وقفه بر سازش
زخمه های نو ،یاد های دور
می برد من را کجا تا نور
تارو پود مرد از جنس شب و رویاست
چشم ها را بسته ، در زیر و بم فرداست
من کنار پنجره اما
چشم هایم باز
می روم تا اوج
می کنم پرواز
پایان.