امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
الهام کریمی|دفتر شعر
#61
هر بار که شلاقت روی تن من رقص ید،
گل داد کنار خون
خشکیده تن لاله.
-یک فصل نبود انگار
این ریزش برگابرگ
عادت شد و چرخیدم
با یک تن صد پاره-
هر بار که با زشتی
از من سخنی گفتی
اسمم همه جا رویید،
گُل داد به نام عشق
این قصه ی جانانه:
من پاره ی یک جمعم،
اشکی ز دل دریا،
رفتن شده آغازم،
چون ماهی آزاده...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#62
صورتم سوخت و قطره قطره چکید
بر سنگفرش عزادار خیابان...
چشم هایم کجاست؟
پیررنی مرثیه ای کهنه را با صدای من زار می زد...
ظهر عاشورا
سر بر زانوی زمانه می گریستم...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#63
چایم را با بغضی چهارپهلو می نوشم و
گلویم آوازهای غمگین می خواند.
تلخ خوانی ام را
دست بند می زنند و
چای در گلویم خفه می شود ...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#64
تور سپیدم را گرفت چرخید و چرخیدم به ناز
هی دور زد توی سرم
یک ، دو ، سه...افسون و راز
با هم پرنده می شویم از آسمان تا دشت دور
تا قله های بی عبور ...
هر جا که دست خستگان
رو به خدا گشته دراز
امید می کاریم و نور .
هر جا سیاهی گردن عشق و محبت را زده
بذر محبت می شویم
گل می دهیم با عشق و شور.
تور سپیدم را گرفت
چرخید و چرخیدم ...ولی
این بار غرق اشک و خون
جادوست این!!!
این تارهای رنگ برف روی سرم!!!
جادوست این
این مردن عشق و امید!!!
چرخیدم و بهتی عظیم
مهمان شده بر پیکرم!
این آینه تصویر کابوس من است
پاسخ
سپاس شده توسط:
#65
این معبر عشق است ، نامش خیابان نیست.
عاشقان بازو به بازو
در صفا و مروه اند انگار اینجا ،
پس چرا نقشی ز چشمه
پشت هر دیوار نیست ؟
بیخودم از خود به موج هروله
می روم از گوشه ای تا کنج دیگر
حج ما این بار هم مقبول نیست ؟
پاسخ
سپاس شده توسط:
#66
نرم نرم می نشیند بر تنم چون هزاران واژه ی عشق وامید
راه می جوید به سوی دفترم

واژه ها یی بی ادا از قلب ابر
می نگارد نقش شادی را به روی پیکرم

واژه ای از آن ابر ، رقص حوری های آزاد بهشت
واژه ای از آن عشق ، لرزش تار دلم

روی بوم برفی بکر حیاط با قلم مویی یخی
نقش چشمان تورا با واژه هایم می کشم

ذوب شد برف حیاط تا دو چشم روشنت روی دستانش نشست
بعد از این خورشید را جای چشمت می کشم
پاسخ
سپاس شده توسط:
#67
کاش می شد لحظه های عاشقی را توی آجرهای این دیوار کاشت
کاش می شد بین آجرها نوشت
تا ابد با یاد تو من زنده ام
کاش می شد پنجره ها را
پر از عکس تو کرد
زیر هر تصویر هم با مُهر لبهایت
نشانی تازه زد
کاش می شدجای پاها یت در اندام حیاط
بید مجنونی نشاند
بعد هم لیلا شد و با یاد عشقی گمشده
در هم شکست
کاش می شد...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#68
هرشب توی خوابم می چرخید رویاهایم را با کابوسی تاخت میزد
و صدای انفجار گلویم در شهر می پیچید ...
مهربان که شد ،
خوابم را با یک بغل گندم به بوی نان تازه شیرین می کرد
اما
روز بعد
روی گونه ام از پنج شیار باریک
خون چکه می کرد...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#69
سینه اش زخمی تر از دیروز بود در سرش غوغای شب آویز بود
شال سبزش بوی خون می داد سخت
دست هایش ساغری گلریز بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#70
مادری از درد می گرید مادری از عشق می گوید
مادری بغض غریب خویش را
این بار
با شهامت
روی شهر خسته ی مظلوم
می بارد
مادری یک قطره بود
دیروز
مادران ابرند در شیون
کنار هم
وه چه سیلی راه می افتد از این باران
نام او دیروز ٬تهمینه
نام او امروز ...نمی دانم
هر چه می خواهی بخوان نامش
در این جوشیده بحر سبز انسانی
نام او مشتی گره کرده است...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,740 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  ♥♥ دفتر شعر ♥♥ sadaf 175 16,759 ۲۸-۱۱-۹۹، ۰۵:۴۳ ق.ظ
آخرین ارسال: _RaHa_
  دفتر اشعار| فیض کاشانی Ar.chly 1,096 18,604 ۱۸-۰۶-۹۷، ۰۴:۴۳ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان