ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
هر بار که شلاقت روی تن من رقص ید،
گل داد کنار خون
خشکیده تن لاله.
-یک فصل نبود انگار
این ریزش برگابرگ
عادت شد و چرخیدم
با یک تن صد پاره-
هر بار که با زشتی
از من سخنی گفتی
اسمم همه جا رویید،
گُل داد به نام عشق
این قصه ی جانانه:
من پاره ی یک جمعم،
اشکی ز دل دریا،
رفتن شده آغازم،
چون ماهی آزاده...
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
صورتم سوخت و قطره قطره چکید
بر سنگفرش عزادار خیابان...
چشم هایم کجاست؟
پیررنی مرثیه ای کهنه را با صدای من زار می زد...
ظهر عاشورا
سر بر زانوی زمانه می گریستم...
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
چایم را با بغضی چهارپهلو می نوشم و
گلویم آوازهای غمگین می خواند.
تلخ خوانی ام را
دست بند می زنند و
چای در گلویم خفه می شود ...
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
تور سپیدم را گرفت چرخید و چرخیدم به ناز
هی دور زد توی سرم
یک ، دو ، سه...افسون و راز
با هم پرنده می شویم از آسمان تا دشت دور
تا قله های بی عبور ...
هر جا که دست خستگان
رو به خدا گشته دراز
امید می کاریم و نور .
هر جا سیاهی گردن عشق و محبت را زده
بذر محبت می شویم
گل می دهیم با عشق و شور.
تور سپیدم را گرفت
چرخید و چرخیدم ...ولی
این بار غرق اشک و خون
جادوست این!!!
این تارهای رنگ برف روی سرم!!!
جادوست این
این مردن عشق و امید!!!
چرخیدم و بهتی عظیم
مهمان شده بر پیکرم!
این آینه تصویر کابوس من است
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
این معبر عشق است ، نامش خیابان نیست.
عاشقان بازو به بازو
در صفا و مروه اند انگار اینجا ،
پس چرا نقشی ز چشمه
پشت هر دیوار نیست ؟
بیخودم از خود به موج هروله
می روم از گوشه ای تا کنج دیگر
حج ما این بار هم مقبول نیست ؟
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
نرم نرم می نشیند بر تنم چون هزاران واژه ی عشق وامید
راه می جوید به سوی دفترم
واژه ها یی بی ادا از قلب ابر
می نگارد نقش شادی را به روی پیکرم
واژه ای از آن ابر ، رقص حوری های آزاد بهشت
واژه ای از آن عشق ، لرزش تار دلم
روی بوم برفی بکر حیاط با قلم مویی یخی
نقش چشمان تورا با واژه هایم می کشم
ذوب شد برف حیاط تا دو چشم روشنت روی دستانش نشست
بعد از این خورشید را جای چشمت می کشم
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
کاش می شد لحظه های عاشقی را توی آجرهای این دیوار کاشت
کاش می شد بین آجرها نوشت
تا ابد با یاد تو من زنده ام
کاش می شد پنجره ها را
پر از عکس تو کرد
زیر هر تصویر هم با مُهر لبهایت
نشانی تازه زد
کاش می شدجای پاها یت در اندام حیاط
بید مجنونی نشاند
بعد هم لیلا شد و با یاد عشقی گمشده
در هم شکست
کاش می شد...
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
هرشب توی خوابم می چرخید رویاهایم را با کابوسی تاخت میزد
و صدای انفجار گلویم در شهر می پیچید ...
مهربان که شد ،
خوابم را با یک بغل گندم به بوی نان تازه شیرین می کرد
اما
روز بعد
روی گونه ام از پنج شیار باریک
خون چکه می کرد...
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
سینه اش زخمی تر از دیروز بود در سرش غوغای شب آویز بود
شال سبزش بوی خون می داد سخت
دست هایش ساغری گلریز بود...
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
مادری از درد می گرید مادری از عشق می گوید
مادری بغض غریب خویش را
این بار
با شهامت
روی شهر خسته ی مظلوم
می بارد
مادری یک قطره بود
دیروز
مادران ابرند در شیون
کنار هم
وه چه سیلی راه می افتد از این باران
نام او دیروز ٬تهمینه
نام او امروز ...نمی دانم
هر چه می خواهی بخوان نامش
در این جوشیده بحر سبز انسانی
نام او مشتی گره کرده است...