امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
الهام کریمی|دفتر شعر
#71
دوباره طبل آسمان چکاچک ستاره ها دوباره هوی هوی باد و اشک سرد ابرها
دوباره عاشقم زمین
دوباره عاشقم هوا
دوباره رقص می کنم کنار تک ستاره ها
دوباره زنده ام خدا
دوباره عاشقم بیا
بیا دوباره نازنین
مرا ببیچ به هوی هوی باد ها
مرا دوباره ثبت کن کنار موج ابر ها
پاسخ
سپاس شده توسط:
#72
دیده بودی رو به خورشید آسمان غرش کند
ابر تیره برکشد ناگه کمان
سوی سبزه
روی گل را اینچنین خونین کند؟
دیده بودی هیچ وقت
سروی جوان را رعد و برق
زیر آفتاب داغ تابستان
چنین گردن زند
سوختن را بر تنش مهمان کند؟
دیده بودی دختری
با یک گلوله در گلو
روی داغی خیابان
یک جهان را
ناظر رقص جدایی ها کند ؟
دیده بودی هر چه حق است
ناگهان نا حق شود
روز برگردد به شب
آدمیت گم شود ؟
پاسخ
سپاس شده توسط:
#73
دخترم پروانه دیشب از پیله ی سردش پر زد
آمد و روی گلی را بوسید
بی صدا خندیدو
به چمن چشمک زد
مژده ی باد بهاران را داشت
پشت این پنجره اینجا آنجا
همه جا را سر زد
هر کجا او چرخید
یخ دل ها واشد
دخترم باران شد
به شما هم سر زد ؟...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#74
بازیچه ای شدم در دست کودکی
که قهر بود با آسمان خانه اش
تا دریا پروازم داد و
آنگاه به امواجم سپرد
تا دیگر به قهر هیچ کودکی
آسمانم را ارزان نفروشم...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#75
حالا که پنهان شده ای در حاشیه ی این فرش قدیمی
و هر چه می گردم به اسبت نمی رسم
و راه کوچه باغت را بین ترنج ها نمی یابم
خودت هم بازی را به جاهای باریک می کشانی...
چشم هایم را هم که ببندم
بوی جوانه های سیب
دیوانه ام می کند
وقتی به تو نمی رسم...
غبارها را با مژگانم جارو زدم
و تمام ریشه های فرش را بافتم
اصلا بازی تمام شد
سُک سُک
دستم را بگیر...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#76
گذشته ام مدد نکرد دلم شکست ز ناله های بیش و کم
عبور خاطرات تلخ
قطار شد
سقوط کرد
و پیکرم دوباره شمع و آب شد
گذشته ام مدد نکرد
هزار بار گریستم
به خود نیامدم دگر
چو واژه های ناب عمر
دوباره پر ز آه شد
گریختم
ز حس خود
ز بودنم
و گور شد پناه من ...
گذشته ام مدد نکرد
پاسخ
سپاس شده توسط:
#77
نگاه کن به چهره ام که انتظار تلخ تو
چگونه در همش شکست
نگاه کن که غنچه ی دهان من
به انتظار بوسه ای به ناز و مهر
اسیر گلفروش شد
نگاه کن که جان من
به انتظار جام وصل
زخود گسست
به پنجه های انزوا دچار شد...
نیامدی و ...مرده ام
بیا ببین بهار من
به انتظار بودنت
چگونه خشک و خوار شد
پاسخ
سپاس شده توسط:
#78
پرواز

مرد تنهای نوازنده
می زند بی وقفه بر سازش
می دهد تا دور ها پرواز
ذهن من را با صدای ساز
می دوم تا پنچره با شوق
دست و چشم و گوش خود را
می کنم آغوش...
مرد تنهای نوازنده
می زند بی وقفه بر سازش
زخمه های نو ،یاد های دور
می برد من را کجا تا نور
تارو پود مرد از جنس شب و رویاست
چشم ها را بسته ، در زیر و بم فرداست
من کنار پنجره اما
چشم هایم باز
می روم تا اوج
می کنم پرواز

پایان.
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,638 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  ♥♥ دفتر شعر ♥♥ sadaf 175 16,511 ۲۸-۱۱-۹۹، ۰۵:۴۳ ق.ظ
آخرین ارسال: _RaHa_
  دفتر اشعار| فیض کاشانی Ar.chly 1,096 17,287 ۱۸-۰۶-۹۷، ۰۴:۴۳ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان