امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار| سيدعلي ميرافضلي
#41
دريچه هاي دلتنگ

[b]نه ضبط مرا آوازي
[b]نه ابر خدا را هوس باراني
نه پرده خسته را نسيم خنكي.[/b]

نه خش خش پايي از پس پنجره اي
نه وسوسه ترنّمي بر لب آب
نه بر سر داربست انگور، چغوتي بيتاب.

نه عطر بشارتي به گيسوي نسيم
نه نكته عاشقانه اي بين دو دست
نه در دل واژه ها تمناي برانگيختن حادثه اي.

جز لعنت و اندوه نه شعري نه گفي
جز نفرت و افسوس نه حال و هنري
جز مردن محتوم نه ما را هدفي.[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#42
مترسك

[b]دل خشكي داري
[b]دست و داماني خيس:
رختي آويخته بر شاخه ي بي برگ درخت.[/b][/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#43
آي!
در شباني كه مهتاب
در باغهاي صنوبر
شب نشينان دستان من يادشان سبز!

روزهايي كه ميل چمنها
پُر از بوي ليمو
ميوه چينان دستان من يادشان سبز!

اي سراپا صنوبرترين فصل!
اي علي رغم پاييز!
بار ديگر
دستهاي فراموش ما را بر انگيز!
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#44
سلام صبح

صبح آمده ست و پنجره ها حرف می زنند
گنجشکها و زنجره ها حرف می زنند
قربان روشنای لبانی که هر سحر
با چشمه و نسيم و خدا حرف می زنند

گاهی به حرف آينه ها گوش می کنند
گاهی برای آينه ها حرف می زنند
پشت قنوت پنجره ، نيلوفران باغ
از لحظه های آبی ما حرف می زنند
........
اين گونه گرم زمزمه اين کيست در حياط
صبح آمده ست و پنجره ها حرف می زنند.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#45
زخمه

فانوسهاي سوخته را
با چه شعله اي
در مي توان گرفت
در قحطي ستاره كه گسترده بر زمين ؛
پروازهاي ريخته را
با كدام شور
پر مي توان گشود؟

در چشمها
ديريست تا كبوتر اشكي نخوانده است
سرتاسر افق
تا دور دست منظره تاريك مانده است.

تاريك مانده ايم و
درين گنبد كبود
ابر مصيبت است كه بر مي شود سياه
تنهايي است و دود
مرثيه است و آه.

فانوسهاي سوخته را
حرفي نمانده است بجز هق هقي غمين
قحط كبوتر است درين گنبد كبود
ابر مصيبت است كه گسترده بر زمين.
.........................................
.........................................

باد عقيم زرد
از چارسو وزيد
در چشم خانه هاي سيه روز در گرفت.

در زير طاقها
فانوسها به لرزه در آمد
درب اطاقها
چون پلكهاي مات به هم خورد و باز شد
و چشمها
همچون دري شكسته
به حيرت گشوده ماند.

باد عقيم زرد
دروازه هاي كم دل آشفته بخت را
از چار سو گشود
و كوچه هاي باكره را آلود.

در قال كفتران
پاييز لانه كرد
آهي بلند و سرد
از بادگير پير در آويخت
و دشتي از ترنّم نرگس به باد رفت
و باغي از ستاره و سوسن به خاك ريخت.

باد عقيم و رويش ظلمت حكايتي است!
كوت چراغهاي فرو مرده
كفّارهء شهادت چشمان مست تست.

بي چشمهاي تو
شبهاي بي ستارهء ما را
چه رونقي؟
بي كفر زلف تو
ايمان بي قوارهء ما را
چه جلوه اي؟
.........................................
.................................................. ...

در خانه هاي خشتي مبهوت
تصنيف آه در جگر بادگير پير
تصوير ماه
بر تن مجروح آبها.
لبخند نانجيب سواران بي لگام
بغض غريب پرده نشينان بي حفاظ
نقش غروب بر دل قالي ناتمام.

هرچند شاعران
در واژه هاي خويش
افسون دميده اند و به افسانه گفته اند
اما يك از هزار
احساس شرحه شرحهء ما را نگفته اند.

خورشيد خسته است و
افق تار و تيره است
ابر مصيبت است كه گسترده بر زمين
لبخند را به مسلخ تكفير برده اند
آواز مرغ عشق
گناهي كبيره است.

پشت دريچه بودم و
.... ناگاه باغ را
ابري سياه و تلخ برآمد
بغض دريچه
دامن احساس را گرفت
توفان وزيد و ردّ نگاهم سياه شد.

مردان مست با نفسي زرد آمدند
و باغي از ستاره و سوسن به باد رفت
و دشتي از ترنّم نرگس تباه شد.


پشت دريچه
هر شب
تصنيف آه مادر آشفته موي من
در بادگير غم زده تكثير مي شود
پشت دريچه
سوسن همسايه تا سحر
در پاي دار قالي خود پير مي شود.


پشت دريچه
هر شب
بال كبوتر است و صداي سه تار تو
پشت دريچه
لابهء سگها و محتسب
باران سنگ و باد عقيم و
مزار تو.

پشت دريچه.
هر شب ... ديريست.



توضيح چند واژه.
قال: لانه پرندگان.
كوت: پشته. حجم انبوهي از چيزي.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#46
خزان

خواستم بگويم: اين صداي پا...

باد سردي انتهاي واژه را كشيد و برد.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#47
خسته از
گردش نيمروزی
ـ در چمن ها رها بود ـ
دست بردم
زهر خود را
به من ريخت
زهر او
مزه آبهاي كهن داشت
اين شلنگی
كه رنگ چمن داشت
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#48
[b]حيرت زده ام, تشنه يك جرعه جوابم
[b]اي مردم دريا برسانيد به آبم
[/b]

آيا پس ِ اين دشت رهي هست, دهي هست؟
يا اينكه به بيراهه دويده ست شتابم

من كوزه به دوش آمده ام چشمه به چشمه
شايد كه ترا ـ اي عطش گنگ! ـ بيابم

آهي و نگاهي و ... دريغا كه خطا بود
يك عمر كه با آينه ها بود خطابم

هر صبح حريصانه من و حسرت خفتن
هر شب من و اندوه كه حيف است بخوابم

چون صاعقه هر بار كه عشق آمد و گل كرد

يك شعله نوشتند ملايك به حسابم

مي نوشم ازين تلخ, اگر آتش اگر آب

حيرت زده ام, تشنه يك جرعه جوابم.[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#49
گوش تا گوش
صندلي هاي آرام
يك سخنراني دست اول
در مضرّات فرياد.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#50
طلايه

[b]1

سبز است و رها
گيسوي شلال بيد
بر شانه آب.

2
در دره پُر شكوفه
بيتاب ترنم است
سنگ لب رود.[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,640 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,178 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,691 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان