امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار|سید علی میرافضلی
#61
چند شعر كوتاه: معماري روح

هر دو دنبال یک چیزیم
تو به دنبال کوه های بلند
من به دنبال روح های رفیع.
..
دنیا شبیه چشم های توست
از مهر و قهرش
هیچ کس سر در نیاورده ست.
..
سبک معماری روح من
از نگاهت ریشه می گیرد
این ترک ها را
چه استادانه در روحم رها کردی!
..
به ستوه آمده روحم اینجا
گردبادی دارد در قفسم می پوسد
می روم پیرهنم را در باد...
..
آن سوی پنجره ام
کوه، افراشته قد
جنگل، انداخته بر پایش سر
کاش در منظره من بودم و تو!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#62
سوره هجران

باید برای روزهای بی تو فکری کرد
نمی شود که به باران سلام هم نکنیم
ماه گاهی کاملاً هم ماه نیست
روح من یک معبر تاریک، چشم تو فانوس در فانوس
کتاب ها خوابند، و واژه ها بیدار
بوی آغوش تو دارد ماه
سراپا نگاهم
خدایا غرور مرا باز دریاب
درین غروب غریبانه دوستت دارم
اوقات من بی تو، اوراق اوراق است
باران کنار توست، و حسرت باران کنار من
با صد هزار پنجره هم وا نمی شوم
عشق دارد توی اوقاتم نمی بارد
در خواب هایم حاضری هر شب
درد می کند نبودنت
حس دلتنگی، از سر و کول اتاقم می رود بالا
من از دیوار می آیم وقتی که دستت نیست،
از دست باران نیز کاری بر نمی آید
ماه هم بی تو دلش می گیرد
می خواهمت می خواهمت می خواهمت یعنی.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#63
دارايي

پاییز را
به هیچ می انگارد
دستی که دست های ترا دارد.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#64
پاییز خوبی است
همه چیز در تعادل است:
عشق
اندوه
آفتاب داغ پیش از ظهر
و نسیم خنک بعد از ظهر.
::
به باران دل نبند
که هر چهار فصل،
دیوانه ات خواهد کرد:
اگر ببارد، از شوق
اگر نبارد، از دلتنگی..
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#65
چند شعر كوتاه: باران پاييزي

ای آتش باریده در خونم!
هر بار از لب های تو ممنون بارانم
هر بار از باران لبهای تو ممنونم.
::
ببار بر من ازین بیش
که من توقع رنگین کمان شدن دارم.
::
تو اینجا نیستی و من
برای نیمکت ها قصه می گویم.
::
تمام سرزمین های من اشغال است
دلم آواره طرز نگاه توست
مرا آزاد کن ای عشق!
::
ابر از پنجره های می گذرد
یاد لب های مِه آلود تو
در موسم پاییز بخیر!
::
گریبان را که بگشایی
اجابت می شود دستم.
هوای چیدن ماه است در باران پاییزی.
::
از کوه پایین می روم کم کم
بر قله، ابری گرم نجوا بود.
از جیب هایم بوی باران تو می آید.
::
خلوتی کجاست
تا کنار گوش تو
شعر و بوسه ام یکی شود.
::
هر صبح، آفتاب
هر صبح، یاد تو...
::
یاس ها امروز
خیس باران سحرگاهی؛
گونه های نازکت را سخت دلتنگم.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#66
خستگي

مثل پنجشنبه ها
خستهء جهان بی عدالتم


مثل جمعه ها
تشنهء عدالت لبان تو.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#67
اينك اين منم


سنگ ها در برکه از خواب تو لبریزند
ایستادن، ریشه دارد در غرور من
مِه که می گیرد دلم بوی تو می گیرد
در عقیق بوسه ات لب های من در حالت ذکرند
و علی رغم هزاران قفل/ نور، آخر نشت خواهد کرد
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#68
كوچه

در را که می بندی
یک شهر، تنها می شود در من.
..
آفتاب گرم و سایه خنک
ابرهای تا هنوز...
تشنه ام ترا.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#69
نقش من و تو شعله بر افروختن است
در خرمن خويش آتش اندوختن است

ما هيزم هنگامه اهل هوس يم
در عيش و عزا قسمت ما سوختن است.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#70
همه جا

بوی تو دارد لابد
این باد لعنتی
که نمی وزد.
نبودن تو
همه جا هست.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,671 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,209 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,747 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان