ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
زندگینامه شاعر از زبان خودش : من سید هوشنگ موسوی متولد 7 فروردین 1371 در شهرستان تکاب آذربایجان غربی هم اکنون در ارومیه زندگی میکنم و دانشجوی رشته اتاق عمل دانشگاه علوم پزشکی ارومیه هستم. شعر و شاعری رو به طور اتفاقی شروع کردم. بعد از اینکه شعرم مقام اول رو در دبیرستان و سپس شهرستان بدست آورد انگیزه ای منو به این سمت بیشتر سوق داد. تاکنون به خاطر کمبود وقت و حجم بالای کارهام موفق به چاپ کتاب نشده ام و در زمینه طراحی و دیزاین نشریات و تا حدودی سایت ها و مجری گری در مراسمات و دکلمه خوانی هم فعالیت میکنم و در اکثر بنیادهای حمایت از کودکان و بیماران هم داوطلبانه خدمت میکنم.
از معدود افتخاراتم در حوزه شعر و ادبیات :
شاعر تقدیر شده جشنواره نگهبان لاله ، مقام سوم استان در رشته نثر ادبی ، مقام های متعدد اول در شهرستان و هم اکنون سر دبیر نشریه راه خیال دانشگاه علوم پزشکی ارومیه هستم و عضو شورای مرکزی کانون مولانا
علاقه زیادی به غزل نوشتم دارم ولی اخیرا در حوزه شعر نو فعالیت میکنم
کتاب جدیدم با نام "خال در سفیدی چشمانت" نیز منتشر شد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
تو خنده کنان رسیدی از راه سفر
آسمان هم شادمان کرد به روی تو نظر
همچو مهتاب خدا به زلف شب تابیدی
از تولدت تو بود درخت عشق داد ثمر
خشک شد چشمک آن ستاره از دیدن تو
خورشید هم ناله کنان رفت از آسمان به در
تو با بهار آمدی و فروردین پرشور شد
به زمین و آسمان داد بهاری را خبر
آسمان شب با بودن تو حس عجیبی دارد
کاش یلدا بزند دیر برسد وقت سحر
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
سپید
هیـــــــــــچ قافیه ای ردیف نام تو نشد
شعر دیگری خواهم نوشت
این بار سپید ِ سپید
تا کفن پوش کند
تمام غزلهایی که برایت مردند....
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
تاریخ
خندیدن هایش را هنوز دارم
کنار عطر خاطره ها
و هنوز هم به دنبال او
گذشته ام را دوست دارم
من از تاریخ تنفر دارم
و تو مرا عاشق تاریخ میکنی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
برای کردستان عزیز
بی تو خزان خودش از راه می رسد
و خش خش کنان
برگ برگ آرزوهایم می شکند
تو بیا
بمان با من
تا در سرسبزی زندگی
جوانه بدهند تمام رویاهایم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
قهرمان قصه ام
مخاطب شعرهای من
قافیه ها را برای تو ردیف کردم
دیگر نه وزنی
نه آهنگی
تو میمانی و تمام احساس من
که خرج می شود
برای ناز نگاهت
و شعر من رمان عاشقانه ای می شود
تا تو قهرمان قصه ام شوی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
عطر نفس هایت
یک دنیا زندگی در چشمانت جان می دهد
و روح مرا با خود میکشاند
تا عمق سیاهی
آنجا که با یک تلنگر
با عطر نفس هایت
فانوس به دست به دنیای واقعی تبعید می شوم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
خواب
کمی آرام تر بخند
اشک هایم را بیدار میکنی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
از درونم یک نفر شب غصه خواری میکند
بی تو این چشمان من شب زنده داری میکند
می روی گاهی زیادم بی دلیل
خاطراتم ناخودآگاه گریه زاری میکند
تا برای شعر خود قلم بر کاغذ می زنم
نام تو هر واژه را چون گُل بهاری می کند
تا بیایی پر کنی افکار پوچ ذهن من
لحظه های عمر من لحظه شماری می کند
یوسفم در چاه تنهایی هنوزم مانده است
مصر ِ قلبم از نبودش بی قراری می کند
چیده ای با دست خود این سیب ِ کال زندگی
در خیالش عمر من غم را فراری میکند
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
آسمان های خدا امشب چراغانی شود
همه باغ های بهشت امشب گل افشانی شود
یک ستاره رو زمین سوی خدا پر می کشد
می رود تا روی ِ ماهش ٬ ماه مهمانی شود
در زمین چون صخره بود و ساحل مردانگی
تا که دریای ِ دلش با عشق نگهبانی شود
می تراود یاد او از وحشت هر ابر ِ تار
تا که بعد از او زمین ٬ هر روز بارانی شود
می درخشد نام او در فکر این تاریخ ِ سرد
تا بماند فکر او ٬ اصل مسلمانی شود
سالهاست که یوسُفش روی زمین حاکم شده
آسمانِ منتظر امشب چه کنعانی شود!؟
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت